شهرام فرهنگی
جایی از داستان نوشته بود: «آدم وقتی آلزایمر بگیرد ممکن است خیلی چیزها را از یاد ببرد ولی باز چیزهای مهم را از یاد نمیبرد. مثلا یادش نمیرود چه آدمهایی را دوست داشت». در داستان هر اتفاقی ممکن است. ممکن است آلزایمر بگیری و باز «چیزهای مهم» از یادت نرود.
همین که جلد کتاب را ببندی، زندگی بهصورتات پرتاب میشود. هیچچیز یادت نمیآید، حتی یادت نمیآید که تو توانایی به یادآوردن را از دست دادهای. هر لحظه، هر چیزی تازه است. بدتر از آن، لحظههایی است که نام شبحهایی ناشناس میان خانواده را به زبان میآوری: اسفندیار، نگار، لیلا، پسرم فریبرز و... نامهای دیگری که هیچکس آنها را نمیشناسد! مغز در حال خوردهشدن گاهی آدم را شرمنده میکند. گرچه واقعیت این است که فقط از بیرون اینطور بهنظرمیرسد؛ تو که دیگر چیزی را به یاد نمیآوری.
شاید آلزایمر باوجود ترسناکبودنش باز از بیماریهای کشنده دیگر کمتر ترسناک باشد. در یک نظرسنجی از شرکتکنندهها پرسیده شد: اگر ناچار به قبول یکی از دو بیماری آلزایمر یا سرطان ریه باشید، کدامیک را انتخاب میکنید؟ در واقع این را پرسیده بودند که زوال عقل را انتخاب میکنید یا ابتلا به دردی بیدرمان؟ انتخاب دشواری است؛ آنقدر که آدم دلش میخواهد به گزینه هیچ کدام رأی بدهد ولی درنظرسنجی اعلام شده که چنین اجازهای ندارید؛ باید یکی را انتخاب کنید. زوال عقل یا سرطان ریه؟
در توضیح بیماری آلزایمر اینطور نوشتهاند که ممکن است در مراحل پیشرفت بیماری، آدم را تبدیل به موجودی بیاراده کند تا جایی که میان جمعیت، روی فرش قرمز و کنار میز پذیرایی، کنترل مدفوع و ادرارش را از دست بدهد. قصهها را باور نکن، نوشتهاند با این بیماری همهچیز و همه کس و حتی خودت را از یاد میبری. ذهنت عین کاغذ سفید، خالیخالی میشود. یک کوچه بالاتر از خانه رهایت کنند، تا پایان جهان هم پیدا نمیشوی. ترسناک است، ناخودآگاه آدم به گزینه بعدی فکر میکند. اما سرطان ریه یکی از دردناکترین و خطرناکترین بیماریهایی است که در تاریخ پزشکی ثبت شده است؛ این هم ترسناک است!
اولین نتیجه جالبی که از این نظرسنجی بهدست آمد، این بود که رایهای دو گزینه بسیار نزدیک به هم بود. به حدی که میشد گردشان کرد و به این نتیجه تقریبی رسید که نیمی از شرکتکنندهها بیماری فراموشی را پذیرفتهاند و نیمی دیگر ترجیح دادهاند به یکی از سرطانهای بدون امکان بازگشت مبتلا شوند. جالبتر اینکه بررسی رایها براساس جنسیت، این آمار را نشان میداد که به شکل معناداری، اغلب پاسخدهندههای زن گزینه آلزایمر و مردها، بیماری سرطان ریه را انتخاب کرده بودند.
چرایی چنین انتخابهایی را باید در پاسخهای یک خطی شرکتکنندهها درنظرسنجی جستوجو کرد. چون وقتی سرطان ریه بگیری، قیافهات به هم میریزد. چون آلزایمر که بگیری، ابهتات را از دست میدهی. چون من زندگی را دوست دارم، به درک که اطرافیان از تماشایم زجر میکشند. چون میخواهم تا لحظه آخر بفهمم دوروبرم چه خبر است. چون سرطان ریه که بگیری، باید شیمیدرمانی کنی، موهایت میریزد. چون آلزایمر که بگیری هیچکس رویت حساب نمیکند. ترجیح میدهم به یاد نیاورم، ترجیح میدهم بمیرم. زندگی میان دو گزینه لعنتی چقدر ترسناک است.
چرا احتمال ابتلا به بیماری آلزایمر آدم را به وحشت میاندازد؟
گزینه ناگزیر
درباره بیماری فراموشی که شاید از سرطان ریه هم ترسناکتر باشد
در همینه زمینه :