مردمانی که گاهی ذله میشوند
سمیه توحیدلو| جامعهشناس و فعال مدنی:
اهل جدیگرفتن نشانهها نیستیم؛ دوستتر میداریم که دلخوش باشیم؛ دلخوشهایی که امید و آینده ندارند؛ دلخوشهایی که دلخوشی را به تمام ساحت زندگی تسری نمیدهند؛ ترکیبی که از ما، آدمهای بیخیال میسازد؛ بیخیالهایی که رنگ تقدیر و ناامیدی را به زندگیشان میپاشند. بزرگ و کوچک ندارد؛ مسئول و غیرمسئول هم نمیشناسد؛ بیخیالی مردم، یک نتیجه دارد و بیخیالی مسئولان، نتیجهای دیگر. حجمشان متفاوت است. روی هم اثر میگذارند و متأثر از هم هستند اما آنچه واقعیاست، بودن این بیخیالیهاست.
کم درباره بحرانهایمان نمیدانیم؛ انواع بحرانهای زیستمحیطی، مالی، اجتماعی و... برایمان مکشوف است. پژوهشهای رنگبهرنگ، آنها را تبیین میکند. میدانیم اتفاقهایی قرار است بیفتد؛ به قولی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز نه! اما این بدنهای سیاستزده حوصله ندارد. از اساس به گونهای فضا را ساختهایم که بیتفاوتی، خوشعاقبتی است؛ حرفنزدن همان دانایی است؛ بیجهتی یعنی حضور در همه زمانها و کارکردن با همه گروهها. سالهاست که در برخی جاها، نیروهای بیتفاوت بر صدر مینشینند و آدمهایی که دلشان میسوزد، گرفتار اثبات خود میشوند برای زمانه و نظام؛ حتی برای در و دیوار. چنین جامعهای که مشکل دارد و مشکلات اقتصادیاش بیشمار است و مردمانش در رنجند و رنج مردمانش دستمایه بگومگوهای سیاسی و انتخاباتی، عصبی هم میشود، ذله هم میشود، داد هم میزند؛ هرچند آنکه داد میزند، هنوز رمق در وجودش هست و صدایی دارد؛ ناگفته پیداست که ما بیرمقان بیصدا هم کم نداریم و خدا نیاورد روزی را که آب از سرشان بگذرد؛ این واقعیت مردمان ماست. از ما بهتر، مقامهای مسئول میشناسندشان. چنین نیست که مسئولان با درد این جماعت ناآشنا باشند. صحبتهای اینسالهایشان نیز نشان میدهد که کسی وجود آنها را کتمان نمیکند. اما مردم، صدا میخواهند؛ همت برای بهبود اوضاع میخواهند. اعتراض، حق مردم است. شاید اگر حقشان میدانستیم و سازوکارهای نهادینهشده مدنی داشتیم، با جماعت بیشکل و بیسر مواجه نمیشدیم؛ جماعتی که اعتراض دارد اما هزار و یک چشم فرصتطلب منتظر ترجمه خواستههای بیشکل آنهاست.
اگر اعتراضی هست، کتمانش یا اتصال مدامش به انواع گروهها و دستهها، راه به جایی نمیبرد؛ کافیاست مسئولان قدم بردارند؛ گرم بپذیرندشان و شکاف و فاصله عمیقشده را با مردم، کمرنگتر کنند؛ صداقت داشته باشند و بخواهند کار کنند؛ نشان بدهند کار میکنند، نشان بدهند اولویت ابتداییشان، کشور و مردمانش و سربلندیاش است. اعتراضها نشان میدهد که تمام خواستهها، اقتصادی و معیشتی نیست. باید صدای مردم را شنید و با ایشان گفتوگو کرد. مردم ما نه براندازند و نه خوشحال از تحریف حرفهایشان. میشود با کتمان و اتصال اعتراضهای پراکنده به دستگاههای فرصتطلب خارجی، مدام دشمن را بزرگ و بزرگتر کرد اما روش جایگزین این است که وسط هیاهوی درهمآمیخته به هزار و یک نفع سیاسی حتی از نوع براندازانه، صدای اعتراض را و صدای تظلمخواهی را شنید و به آن پاسخ داد. خارجشدن از این زمانهها و بحرانها بدون خشونت و با ایجاد حس امنیت، بزرگمان میکند و درسهای زیادی برای ما دارد. اعتماد اجتماعی بینفردی و بین مردم با نهادها، به قدری سست شده که نمیبایست این واقعه نیز تبدیل به امری اعتمادزدا شود. میشود هر اتفاق را با روشناندیشی، آگاهی و اقدام بموقع و صحیح، وسیلهای برای توسعه بیشتر کرد. امروز آزمونی برای مسئولان در جریان است.