• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 12 دی 1396
کد مطلب : 3079
+
-

مرگ بر زلزله

زلزله
مرگ بر زلزله

رضا رفیع| طنزپرداز و مجری تلویزیون:

زلزله لعنتی همچنان دارد دور کشور می‌چرخد و می‌گردد و در دل ملت، هول و هراس ایجاد می‌کند؛ نه‌انگار که از خودش کار و زندگی هم دارد. این‌طوری‌ها هم نیست که به ‌صورت گروه‌هایی مثلا خودجوش، بریزیم بیرون و چار تا شعار «مرگ بر زلزله» سر بدهیم؛ یا به دشمن ربطش بدهیم بلکه شرش را کم بکند کثافت عوضی! (شرمنده؛ نگارنده چند وقتی‌است اعصاب ندارد؛ از دست اوضاع هوایی و زمینی؛ نصف‌شب از پس دیوارهای پوست‌پیازی منزل، صدای غرغر شکم همسایه را می‌شنود، خیال می‌کند گسل‌های تهران فعال شده؛ می‌رود زیر تخت. قریب چند هفته است نه نان از گلوم پایین می‌رود، نه آب؛ مگر به ضرب یک دست کله‌پاچه! پیش دکتر هم رفته‌ام، چشم‌بسته غیب گفته. می‌گوید از اعصاب است. سر ویزیتش چانه می‌زنم، می‌گوید این هم از اعصاب است!)

علی‌ای‌حال ـ چه بخواهیم، چه نخواهیم ـ کلهم اجمعین، روی گسل هستیم. هیچ عاقل بر گسل او خانه ساخت؟ فعلا که ساختند و رفتند؛ مهم، حق تراکم بود و پول قلمبه‌ای که به خزانه شهرداری وارد می‌کرد. فروش شهر برای اداره شهر، فرمولی بود که سال‌ها جا افتاده بود؛ کسی هم مخالفت می‌کرد، می‌گفتند ضد‌انقلاب است؛ وراندازی را رد کرده، برانداز است. نتیجه‌اش این شد که ملاحظه می‌کنید؛ مدینه فاضله‌ای که افلاطون قولش را داده بود!

حالا یک شهرداری آمده که قصد فروش شهر را ندارد. و حتی اگر زورش برسد، پایتخت را بلند می‌کند می‌برد یک جای دیگر که گسل نداشته باشد. به هر حال، گسل‌ها را که نمی‌شود برد یک جای دیگر؛ دودستی چسبیده‌اند به پایتخت... و حتی به پای تخت.

خب، حالا این یک واقعیت است که همه‌مان به اتفاق خانواده محترم، روی گسل تشریف داریم؛ تکان هم نمی‌خوریم، مگر خدای‌نکرده خودش یک تکانی به ما بدهد. حاجی یه تکون... حاجی دو تکون... حاجی بتکون!

فلذا در این برهه حساس کنونی که 38سالی می‌شود در آن قرار داریم، 2مسیر همزمان را باید هماهنگ پیش ببریم: مسیر اول: این زلزله‌های بی‌پدر، تکانی باشد و ترسی مفید و مثبت برای مسئولان  و نه فقط مدیران شهری که کمی بیشتر، سر  بودجه را به سمت مقاوم‌سازی‌ شهر کج کنند؛ نرود جاهایی که نباید برود. چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است. نگویند: «‌ای بابا، پیش از مرگ واویلا؟! بگذار اتفاق بیفتد، بعدش یک فکری می‌کنیم».

دیروز یک کسی از میدان نارمک به من زنگ زده، می‌گوید که بگم؟... می‌گویم: بفرمایید. می‌گوید: شما که این‌قدر از اهمیت فکر می‌گویی، اصلا فکر چی هست؟ (فکر کنم مزاحم بود. شماره‌اش را دادم مخابرات. مخابرات از سر مصلحت، نخواست نامش فاش شود!)

مسیر دوم: بیخودی ملت بنده‌خدا را که هزار و یک گرفتاری و مشکل دارد، شب و روز، با خبرها و مصاحبه‌ها و شایعات بی‌اساس، نترسانیم و خونشان را توی شیشه نکنیم. فقط باید هشیارشان کرد که هم خانه‌های مقاوم بسازند و هم خونسردی خودشان را حفظ کنند. در همین راستای عرایض معقول ماست که جناب شهردار گفتند: «بگذاریم مردم زندگی‌شان را بکنند. اینکه مردم را دچار اضطراب کنیم، صحیح نیست».

صدای جمعیت حاضر: صحیح است... صحیح است... صحیح است!

آقای نجفی اطمینان دادند که هیچ‌کدام از گسل‌های تهران فعال نشده‌اند و لحظه‌به‌لحظه رصد می‌شوند که دست از پا خطا نکنند. و ایضا افزودند که اگر هم در تهران زلزله بیاید، 7ریشتر نخواهد بود؛ ممکن است 6ریشتر باشد.

ملاحظه می‌کنید که با این حرف‌ها چه حس آرامشی به آدم (حتی شما) دست می‌دهد؟ این فرق می‌کند که طرف هی می‌آید توی رسانه و هی می‌گوید که عن‌قریب سقف منزلتان روی سرتان خراب می‌شود. و این می‌شود زمزمه حال و روزمان که «دل بی‌قرار دارم من... فکر فرار دارم من...» و از این قبیل مزخرفات!

تازه وقتی که از خود کارشناس محترم زلزله که حکم پدر ما و زلزله را دارند می‌پرسند «آیا خود حضرتعالی، زلزله 2/5ریشتری تهران را حس کردید؟» می‌فرمایند: نه!... چه توقعاتی دارید! خانه گرفته‌ام متری مثلا 16میلیون تومان؛ آن‌وقت توقع دارید زلزله را حس کنم؟!...

این خبر را به اشتراک بگذارید