میثم هاشمخانی | کارشناس اقتصادی
در صورت سیاستگذاری صحیح در حوزه اقتصاد کلان، اشتیاق طبیعی شهروندان برای ثروتمند شدن میتواند به موتور محرکه بهبود رشد اقتصادی و کاهش فقر تبدیل شود. فراموش نکنید که بین نقشآفرینی ثروتمندان کشورهای اروپایی در اقتصاد کشورشان با نقشآفرینی ثروتمندان ایرانی در اقتصاد کشورمان، تفاوتهای عمیقی وجود دارد که عمدتا ارتباطی به تفاوتهای فرهنگی ندارد و ناشی از اختلاف در سیاستهای کلان اقتصادی است.
افزایش اشتیاق شهروندان برای ثروتمندشدن میتواند شاخصهای مهم اقتصادی مانند رشد اقتصادی و نابرابری و فقر را بدتر یا بهتر کند. پیدایش علم اقتصاد به معنای امروز آن، با مقوله بررسی اشتیاق شهروندان به ثروتمندشدن، گره خورده است. اقتصاددانان کلاسیک مانند آدام اسمیت بر این نکته تمرکز کردند که در هر جامعهای، بخشی از شهروندان اشتیاق شدید به ثروتمندشدن دارند و نسبت این افراد در جوامع مختلف کمابیش ثابت است. اما کشف مهم اقتصاددانان کلاسیک این بود که دولتها میتوانند سیاستهای اقتصادی صحیحی به کار بگیرند که این اشتیاق به ثروتمندشدن، به سمت «کارآفرینی» هدایت شود و از مسیر کمک به رشد تولید ناخالص ملی، همجهت با منافع اقتصادی کل جامعه قرار گیرد. در نقطه مقابل، دولتها میتوانند با بهکارگیری سیاستهای اقتصادی غلط، شرایطی ایجاد کنند که اشتیاق افراد به ثروتمندشدن، فقط از مسیر فقیرترشدن بقیه افراد جامعه محقق شود.
اینکه کدام سیاستهای اقتصادی صحیح میتواند اشتیاق طبیعی شهروندان به ثروتمندشدن را در مسیر افزایش رونق اقتصادی و کاهش فقر قرار دهد، در 5/2 قرن اخیر، موضوع اصلی علم اقتصاد بوده است. اما ممکن است این سؤال پیش بیاید که ولع ثروتمندشدن، در ایران بیشتر است یا در کشورهای توسعهیافته؟ باید گفت که احتمالا درباره «درصد شهروندانی که ولع ثروتمندشدن دارند»، تفاوت چندانی بین ایران با کشورهای دیگر وجود نداشته باشد. اما در این زمینه که این اشتیاق به ثروتمندشدن از چه مسیری محقق شود، تفاوت زیربنایی بین ایران و کشورهای توسعهیافته وجود دارد. همانطور که اشاره کردم اینکه در کدام شرایط اشتیاق به ثروتمندشدن از مسیر سرمایهگذاریهای کارآفرینانه و اشتغالزا محقق میشود و در کدام شرایط از مسیر سفتهبازی و دلالی و بدون ایجاد ارزشافزوده واقعی، یکی از بحثهای مهم علم اقتصاد است. رونق حالت اول در میان سرمایهگذاران یک کشور، رشد اقتصادی را بالا میبرد و بیکاری و فقر را کاهش میدهد. در نقطه مقابل، رونق حالت دوم، هم به رشد اقتصادی لطمه میزند و هم فقر و بیکاری را بالا میبرد. در ایران اما اشتیاق اکثریت سرمایهگذاران به ثروتمندشدن از مسیر سفتهبازی و دلالی است و نه از مسیر کارآفرینی. من فکر میکنم اینکه سرمایهگذاران ایرانی بیشتر به سفتهبازیهای کوتاهمدت و کاملا غیراشتغالزا متمایل هستند(و نه سرمایهگذاریهای بلندمدت کارآفرینانه و اشتغالزا)، عمدتا ریشه اقتصادی دارد نه فرهنگی. ریشه اقتصادی این موضوع، عمدتا در 2 عامل خلاصه میشود: اول، تورم سنگین و دوم، پرداخت انبوه «یارانه سیاه»؛ به معنای رانتهای پرفساد به نام حمایت از تولید.
اما سؤال دیگری که در این میان مطرح میشود این است که «تورم سنگین» چه میزانی از تورم کنونی ماست و اساسا منظور از تورم سنگین و یارانه سیاه چیست؟ با استانداردهای امروز جهان، تورم بالای سالانه 2درصد، یک نرخ تورم «بالا» بوده و تورم بالای 5درصد، یک نرخ تورم «سنگین» محسوب میشود.
برای توضیح بیشتر، باید توجه کنیم که در سال گذشته میلادی، میانگین تورم «سالانه» کشورهای دنیا (با حذف کشور ونزوئلا)، حدود 5/1 درصد بوده و میانگین تورم «ماهانه» کشورهای دنیا هم حدود 12/0 درصد بوده است. برای مقایسه، اگر آخرین تورم اعلامشده توسط مرکز آمار ایران، یعنی تورم ماهانه مرداد 97 را ملاک بگیریم، تورم ماهانه ما حدودا 46 برابر میانگین تورم ماهانه کشورهای دنیا بوده است. در چنین وضعیتی، کاملا طبیعی به نظر میرسد که میل به سرمایهگذاریهای سفتهبازانه در ایران، بسیار بیشتر از میانگین دنیا باشد.
با تاسف بسیار، در شرایطی که تمام آمال و آرزوی سیاستگذاران ما رسیدن به تورم زیر 10درصد است، هماکنون میبینیم که تکنولوژی رسیدن به تورم سالانه زیر 2درصد، کاملا در دنیا فراگیر شده است. در انبوه کشورهایی که تورم سالانه زیر 2درصد دارند، خودبهخود تمایلات سفتهبازانه (از نوع مخرب) و سودای یکشبه پولدارشدن، حداقل میشود.
بنابراین کاملا طبیعی است که حتی بسیاری از سرمایهگذاران ایرانی که در ایران به دنبال سفتهبازی و سرمایهگذاریهای غیراشتغالزای موسوم به دلالی هستند، بعد از مهاجرت از ایران و ورود به کشورهای دارای تورم سالانه زیر 2درصد، سرمایهگذاری خود را به سمت فعالیتهای کارآفرینانه و اشتغالزا میبرند.
یارانه سیاه هم عبارتی است که من اخیرا آن را برای اشاره به یارانههای پرفساد و کماثری به کار میبرم که متاسفانه حجم آنها هم در اقتصاد کشور بسیار زیاد است. این یارانهها معمولا با شعار فقرزدایی و نیز حمایت از تولید ملی طراحی میشوند، اما نتیجه عملی آنها فقط رونق فساد و دلالی، به همراه ایجاد انحراف در کارکرد صحیح بازارهای رقابتی است.
مثال بارز یارانه سیاه، ارائه دلار ارزان و وام بدون بهره و مواد اولیه ارزان به صنایع است که باعث میشود بسیاری از سرمایهگذاران همواره سرمایه خود را نقد نگه دارند تا بتوانند به طرق مختلف مشروع و نامشروع، از طریق دریافت دلار ارزان و مواد اولیه ارزان و وام ارزان و سپس فروش آنها در بازار آزاد، ثروتهای بادآورده را به جیب بزنند.
وجود انبوه یارانههای سیاه در اقتصاد کشور، در کنار انبوه فسادآفرینی، ریل رقابت سرمایهگذاران را منحرف میکند؛ به این معنا که سرمایهگذاران را تشویق میکند تا به جای تلاش برای افزایش سود از مسیر جلب رضایت مشتریان، به افزایش سود از مسیر لابی و جلب رضایت مقامات مسئول منحرف شوند (برای دریافت سهمیه بیشتر دلار دولتی و وام بدون بهره و مواد اولیه ارزان).
اما استفاده از تجربیات کشورها میتواند نسخه شفابخش اقتصاد ما باشد. برای رساندن تورم کشور به میانگین تورم جهانی (سالانه 5/1درصد)، خوشبختانه میتوانیم از تجربیات بالغ بر 100 کشور دنیا که تورم سالانه زیر2درصد دارند، استفاده کنیم. سیاستهای ضدتورمی همه این کشورها، در 2نکته مشترک است: اول، سپردن کامل مسئولیت کنترل تورم به بانک مرکزی به نحویکه تکتک شهروندان در حوزه تورم صرفا بانک مرکزی را مسئول میدانند. دوم، واگذاری تمامی اختیارات متعارف و مورد نیاز به بانک مرکزی برای رساندن تورم به زیر 2درصد و سپس عدم دخالت دولت و مجلس در حوزه اختیارات بانک مرکزی.
همچنین برای حذف آن بخش از یارانههای سیاه که با شعار حمایت از تولید ملی ارائه میشوند، سیاست منطقی عبارت است از: حذف کامل این یارانههای سیاه و یکپارچه کردن منابع مالی مربوطه در قالب کاهش مالیات برای همه کسبوکارها.
چرا ولع ثروتمندشدن ایرانیها، به ثروتمندشدن جامعه منجر نشده است؟
تورم پولساز
در همینه زمینه :