پشت پرده یک آسیب اجتماعی در گفتوگو با شورایاران و اهالی منطقه 8
مافیای متکدیان در چهارراه تلفنخانه
فرشاد شیرزادی| خبرنگار:
منطقه 8
بستنیفروش سر چهارراه به تکدیگران کمسن و سال ماده شوینده میدهد. همانجا که ایستادهایم زن و مرد جوانی که به نظر میرسد کارمند جماعت باشند، برای خرید بستنی به آنجا میآیند. پسر بچه چرک و سیاه با بدن نحیفش، به تریج قبای زن میچسبد و میگوید: «خاله، خاله، به عمو بگو دو تا هم برای من و خواهرم بگیرد!» تکدیگران این منطقه از شرق تهران، در ترافیک سنگین عصرگاهی تابستان، ذیل عنوان «گردوفروشی»، «شیشهپاک کنی» و «فروش دستمال کاغذی» چهارراه را قرق کردهاند. اینجا چهارراه تلفنخانه نارمک است. منطقه 8 تهران که شاید از دید خیلیها پنهان مانده باشد.
«محسن حدادیان» دبیر شورایاری محله در چهارراه پا سست میکند. او سالهاست که در کوچهپسکوچههای نارمک سکونت دارد. برایمان از گذشتههای چهارراه تلفنخانه میگوید تا تصویری به دست دهد: «52 سال پیش این محله و خیابانهای دورو اطرافش دو طرفه بود اما جدولی بین دو لاین رفتوبرگشت وجود نداشت. بچهها در همین خیابانی که الآن رفتوآمد اتومبیلها دشوار است و همگی پشت چراغ زماندار طولانی شمال به جنوب چهارراه منتظر سبز شدن هستند، فوتبال بازی میکردند. بین 10 نفر عابر و رهگذر، بچهها 9 نفر را میشناختند و آن یک نفر هم شاید کارگری بود که برای کار ساختمانی از آنجا میگذشت. امنیت و آرامش دیروز اما با تکدیگران امروز تاخت زده شده است.»
از چند ساعت پیش زاغسیاه تکدیگران خیابان آیت را چوب زدهایم. آنها طبق معمول هر شب ساعت 9 سر چهارراه تلفنخانه و سیمتری نارمک سبز میشوند اما پیش از اینکه سر و کلهشان پیدا شود با عکاسمان دنبال سوژهها میگردیم. «احمد درهوشت» شورایار دیگر محله یکی از متکدیان را با انگشت به ما نشان میدهد و میگوید: «به نظر میرسد حالش زار و نزار است اما چند ساعت پیش از حضور شما از پژو پرشیا خودش پیاده شد. از 3 شیفت کار، پول خوبی به جیب میزند. عدهای از 7 تا 9 عصر میآیند، عده دیگری همین محله را از ساعت 9 تا 11 شب قرق میکنند و یک گروه هم شیفتکاری آخر شب یعنی ساعت 23 تا 2 را برداشتهاند. اینجا شبی 800 هزار تومان اسکناس بین تکدیگران رد و بدل میشود. شاید به نظرتان نیاید اما این به قول حرفهایها «کف» کار است. بعضی مغازهدارهای اطراف چهارراه هم به آنها مایع ظرفشویی و ریکا میدهند تا بهزعم خودشان به آنها کمک کرده باشند اما غافل از اینکه اگر برای یکیشان سر همین چهارراهها اتفاقی بیفتد و ماشین به آنها بزند چه رخ خواهد داد؟ آنها عواقب کارشان را نمیبینند.»
45 نفر را یکجا اجاره کردهاند
«احمد درهشوت» اغلب متکدیان این منطقه را میشناسد. با یکی، 2 نفر از آنها با نامهای «وحید» و «فاطمه» خوشوبش میکند. میگوید: «باند مافیایی تکدیگران چهارراه تلفنخانه نارمک و سیمتری، حدود 45 نفرند. این پولها اما به جیب گداها و بچههای خردسال کولی و افغانی نمیرود. یک نفر شبها ساعت 2، پس از پایان 3 شیفت تکدیگری، با خودرو پراید، همهشان را روی هم میریزد و به شهرک «کاروان» در خاوران میبرد. خانه پدر و مادر این بچهها آنجاست. پس از اینکه پولشان را به «او» یا «آنان» دادند، فردا روز از نو و روزی از نو. این اراذل و اوباش خطرناکند. صاحبان این باند 45 نفری که شاید بعید نباشد، خودشان هم آدم دیگری باشند، احتمال مسلح بودنشان دستکم به سلاح سرد هم هست.»
دندانپزشک محله ما که جانشین دبیر شورایاری محله نارمک است، میگوید: «شبها عدهای که در این منطقه مقوا جمع کردهاند با هم مقواها را یکجا کپه میکنند، اما یک گروه دیگر بعضی شبها با قمه میآیند و آنها را تهدید میکنند و همه مقواها را در یک نیسان آبی میاندازند و میروند.» میگوید: «اینجا امنیت معنایی ندارد. به محض گرگ و میش شدن هوا، باید حواستان به جیبتان باشد. این محله امنیت سابق را ندارد.»
میخواهم بازیگر شوم!
بچههای کوچکتر میگویند چرا از ما عکس میگیرید. پسر گردو فروش به نام «نصیر»، دایی دو دختر کمسن و سال است. به گفته اهل محل این پسرک معصوم مدتی است که سیگار گوشه لبهایش دیده میشود؛ درواقع به سه شماره معتادان نارمک میتوانند او و امثال او را اسیر اعتیاد کنند. به دختر خردسال کوچکتر میگوییم: «بگذار عکست را بگیریم.» به خواهر بزرگترش که پس از دریافتن اینکه داریم عکسش را میگیریم، به سمت دایی هجوم برده است، پناه میبرد و لب به اعتراض میگشاید، که عکس را نگیریم. چهره سیاه و چرکمرده هر سهشان در یک قاب دیدنی است اما عکس پسر گردو فروش که گردو را فالی 10 هزار تومان میفروشد با گردوهایش به قول مغازهدارها و کاسبان تنها دشت آخر شب ماست. خواهر بزرگتر میگوید: «از من عکس نگیرید! عکسم در اینستاگرام پخش میشود.» از دانستن و شناخت کافی درباره «اینستاگرام» اظهار بیاطلاعی میکنیم. میگوید: «اینستاگرام چیزی شبیه به تلگرام است.» باز هم اظهار بیاطلاعی میکنیم و او میگوید: «مثل اساماس، اما عکس پخش میکند.» چهرهمان را متعجب نشان میدهیم، اما اعتراض و لابه میکند که «خب چرا مرا بازیگر سینما نمیکنید؟ میخواهم جلو دوربین بازی کنم!» عکاسمان نیشخندی میزند و دست خالی صحنه را ترک میکنیم.
مادری که سر بچه را به ماشین میکوبد
«اکرم سلیمی» مدیر سرای محله نارمک، از زمستان چند سال قبل یاد میکند: «تکدیگران خیابان آیت به مرور از 4 سال پیش در این محله ظاهر شدند. ابتدا تعدادشان کم بود اما رفته رفته بیشتر شدند. یکی از گداهایی که امروز به گدایی حرفهای تبدیل شده است، سر بچه چند ماهه خود را به قصد گرفتن پول از رانندگان خودرو، در سرمای زمستان به شیشههای اتومبیلها میکوبید. روح رانندگان و اهالی محل را جریحهدار میکرد تا بهتر گدایی کند. سر این بچه امروز شاید هنوز درد داشته باشد اما این سر پولهای زیادی به جیب رئیس باند مافیا سرازیر کرده است.»
حین صحبتمان در چهارراه تلفنخانه، مادری که موردنظر ماست از آن سوی خیابان پیدا میشود. دخترش حالا بزرگ شده و سلیمی با دقت او را به ما نشان میدهد. از سیمایش مشخص است که گدایی حرفهای است. دخترش پشت پایش راه میافتد و پا جای پای مادر میگذارد. نخستین درسها را در کلاس او یاد میگیرد. مادرش برای او بیتردید مربی و معلمی تکرار نشدنی است. اما او شاید هنوز کمی سرش درد داشته باشد!
خسارت به ایستگاه اتوبوس
«محمدرضا نعمتی» کارگر کبابی راسته چهارراه تلفنخانه میگوید: «ماه محرم سال گذشته همین تکدیگران آخر شب برای جشن و پایکوبی آخر شبشان، پیش از رسیدن رئیس باند، شیشههای ایستگاه اتوبوس چهارراه تلفنخانه را شکستند. برف شادی از جیبشان بیرون کشیدند و غذاهای نذری را پخش کردند. در ماههای رمضان، آشفروش محل، آش و حیلم باقیمانده را دیگر در سطل آشغال نمیریزد و آن هم نصیب آنها میشود. گویی ماه و خورشید و فلک در کارند تا همه قطعات پازل یکجا جمع شود و به دستی پنهانی بدل باشد تا از آنها حمایت کند و آنها در محله باشند و بمانند. حمایت از آنها، باعث استمرار حضورشان شده است.»
تنها امیدمان مطبوعات است
«محسن حدادیان» دبیر شورایاری محله نارمک میگوید: «نیروی انتظامی حدود یکسال پیش به گفته معاونان عمل کرد و همه تکدیگران چهارراه تلفنخانه را در زیرزمین جمع کرد. به شورایاران اطلاع داد که آنها را دستگیر کردهایم. فقط شب یک نان به همهشان بدهید و صبح هم یک نان دیگر تا آنها را به دادسرا ببریم که البته مشکل هنوز هم باقی است. به همین دلیل شورایاری محل از صرافت پیگیری قضیه، مدتهاست که افتاده و دست به دامن خبرنگاران شده است. این تکدیگران در شیفت اول، کولیهای آمل و بابل هستند که به این منطقه آمدهاند. شبها نیز بچههای افغانیای هستند که بعضیشان در ایران هم تحصیل میکنند و پدر و مادرهایشان در صورت پرداخت مخارج تحصیلشان آنها را به باند مافیا فروختهاند.»