قهرمان ایرانی جنگ جهانی دوم چهکسی بود؟
در سایه شیر
شیندلر ایران؛ قهرمانی گمنام که جان هزاران نفر را نجات داد
سمیرا مصطفینژاد
جنگ جهانی دوم، عنوان خونینترین نبرد انسانی در طول تاریخ بشریت را از آن خود ساختهاست. در این جنگ فراگیر که تمامی ابرقدرتهای جهان درگیر آن شدند و برای 6 سال ادامه داشت، میلیون ها نفر انسان جان خود را از دست دادند اما از میان این حجم عظیم از زشتیای که جنگها بهبار میآورند، گاه و بیگاه زیباییهایی متولد و جاودانه شدهاند. امروز داستانهای فراوانی از فداکاری انسانهایی نقل میشوند که برای نجات همرزمان، هممیهنان و حتی غیرخودیهایی که قربانی جنگ شدهاند، جان و مال خود را به خطر انداختهاند.
یکی از مشهورترین قهرمانان جنگ جهانی دوم، اسکار شیندلر است که داستانش با فیلم هالیوودی مشهور «فهرست یندلر»جاودانه شد؛کارخانهداری که ابتدا بهدلیل ارزان بودن کارگرهای یهودی آنها را در کارخانههای خود بهکار گرفت اما پس از مشاهده برخورد وحشیانه نازیها تصمیم گرفت از همین شیوه برای نجات جان زنان، کودکان و سالمندان یهود استفاده کند.
اگرچه ایران تا سال1941میلادی به صورت مستقیم درگیر جنگ جهانی دوم نشده و بیطرفی خود را حفظ کردهبود اما یهودیان ایرانی که علاوه بر داخل کشور در گوشه و کنار کشورهای درگیر جنگ جهانی دوم پراکنده بودند، از ابتدای جنگ به خطر افتاده بودند. در چنین شرایطی بود که عبدالحسین سرداری- سفیر وقت ایران در پاریس- دانش حقوقی، قدرت دیپلماتیک و توانایی چانهزنیاش را برای نجات جان ایرانیهای یهودی بهکار بست و تا حدی پیشرفت که اکنون او را با نام «شیندلر ایران» میشناسند.
هزاران ایرانی و غیرایرانی یهود و فرزندان آنها جان خود را مدیون این دیپلمات ایرانی هستند. الیان سنایی کوهانیم، یکی از این بازماندگان است که در کتابی با عنوان «درسایه شیر» نوشته فریبرز مختاری ماجرای فرار خود و خانوادهاش از میان ایستگاههای بازرسی گشتاپو را بازگو میکند. الیان در آن دوران 7 ساله بود و به یاد دارد در حالیکه عروسک محبوبش را به چنگ گرفتهبود، تمام تلاشاش را میکرد تا با نزدیک شدن به این گشتها، بیحرکت بماند و خود را به خواب بزند. او بخشی از فرارشان از پاریس را در کتاب اینگونه روایت کرده است: «به یاد دارم زمانی که در حال فرار بودیم، همه جا از ما گذرنامه میخواستند، و یادم میآید که پدرم گذرنامهها را به نازیها میداد و آنها ابتدا گذرنامهها را و بعد ما را برانداز میکردند. خیلی ترسناک بود. خیلی خیلی ترسناک بود».
گذرنامههایی که در کتاب درسایه شیر به آنها اشاره شدهاست، راهکاری بود که عبدالحسین سرداری برای نجات جان ایرانیان و غیرایرانیان یهود آن را بهکار بست. سرداری در زمان اشغال پاریس، مسئولیتکنسولگری ایران در پاریس را بهعهده داشت. در شرایطی که هیتلر نژاد ایرانیها و آلمانها را یکسان اعلام کردهبود، ایرانیهای یهود از آزار و تهدیدهای حزب نازی در امان نبودند. سرداری از ارتباطات آلمانی و نفوذ دیپلماتیکش استفاده و تلاش کرد ایرانیها را از قوانین نژادی حزب نازی معاف کند. او با استناد به واقعه تاریخی دستور کورشکبیر مبنی بر آزادسازی یهودها از اسارت و بردگی بابلیها توانست با آلمانها مذاکره کند و با استفاده از مهارتش بهعنوان یک وکیل، از تمامی تناقضات درونی و احمقانه ایدئولوژی حزب نازی نهایت استفاده را برد تا آنها را قانع کند که ایرانیان یهود از نظر نژادی متفاوت از یهودیان اروپا هستند. او در مجموعهای از نامهها و گزارشها به افسران نازی توضیح داد که یهودیان پس از دستور آزادسازی کورشکبیر ایران را ترک کرده و به خانههای خود بازگشتهاند. اما پس از مدتی گروهی از ایرانیان جذب سخنان و مشی حضرت موسی شدهاند و به مذهب یهودیت گرویدهاند، این گروه خودخواسته یهودی شدهاند و خون یهودیان اروپایی در رگهایشان جاری نیست.
زمانی که بریتانیا و فرانسه در سپتامبر 1941 به ایران حمله کردند، مسئولیت بشردوستانه سرداری خطرناکتر از قبل شد زیرا پس از امضای پیمان همکاری میان ایران و متفقین، به سرداری دستور بازگشت به ایران داده شد اما باوجود دستور مستقیم و خلع سرداری از تمام سمتهای دیپلماتیک و مصونیتهای سیاسیاش، او تصمیم گرفت در پاریس بماند و با وجود خطرات فراوان، با استفاده از پولی که به ارث برده بود، به کمک به ایرانیان یهودی ادامه دهد.
در دسامبر سال 1942 درخواستهای مداوم سرداری برای مصونیت ایرانیان یهود از قوانین حزب نازی به گوش آدولف ایخمن، مقام ارشد حزب نازی در امور یهودیان رسید و او تمامی آنها را رد کرد و در نامهای به سرداری، این ادعاها را حیلههای معمول و تلاش یهودها برای استتار عنوان کرد.
با به بنبست رسیدن این راه، سرداری راه دیگری را برای فراری دادن خانوادههای یهود از فرانسه در پیش گرفت. گفته میشود او در گاوصندوق خود 500تا 1000 گذرنامه سفید داشت و اگر هریک را برای 2 تا 3 نفر صادر کرده باشد، به این شیوه او جان بیش از 2 هزار یهودی ایرانی و غیرایرانی را نجات دادهاست.
سرداری همواره آنچه برای نجات جان انسانها انجام دادهبود را وظیفه انسانی خود توصیف میکرد. او در سال 1981 در ناتینگهام بریتانیا درحالی از دنیا رفت که تنها افراد انگشتشماری از فداکاریهای او برای نجات جان انسانها خبر داشتند.