هادی مصطفایی، جناییترین کارآگاه کشور از چگونگی شناسایی و دستگیری قاتلان فراری میگوید
سایه به سایه در تعقیب جنایتکاران
وقتی قتلی اتفاق میافتد، کارآگاهان پلیس همه توان خود را برای کشف جرم بهکار میگیرند اما گاهی با وجود همه تلاشی که انجام میدهند به نتیجهای نمیرسند و رازگشایی از پرونده جنایی به کلافی سردرگم برایشان تبدیل میشود. با وجود این رسیدگی به این پروندهها هیچ وقت رها نمیشود. شاید به همین دلیل باشد که گاهی مثلا عامل یک جنایت بعد از گذشت 30سال دستگیر میشود. سرهنگ بازنشسته کارآگاه یکم جنایی، هادی مصطفایی ازجمله کارآگاهانی است که در دستگیری قاتلان زیادی نقش داشته است. او که در دهه 80و 90نامش با رازگشایی از مهمترین پروندههای جنایی ازجمله محمد بیجه (قاتل سریالی کودکان پاکدشت)، غلامرضا خوشرو (خفاش شب)، فرید بغلانی (قاتل سریالی آبادان)، امید برک (قاتل سریالی کرج)، سعید حنایی (قاتل عنکبوتی مشهد)، مهین قدیری (اولین قاتل سریالی زن) و... پیوند خورده بود این روزها به حوزه آموزش و انتقال تجربیات کارآگاهان پیشکسوت در پیجویی پروندهها علاقهمند شده است. او در گفتوگویی با همشهری از چگونگی رسیدگی به پروندههای قدیمی که هنوز قاتلانشان شناسایی نشدهاند میگوید.
وقتی یک جنایت اتفاق میافتد، پلیس تا چه زمانی تحقیقات برای دستگیری قاتل را ادامه میدهد؟
برابر قانون مجازات اسلامی، جرائم تعزیری که مستوجب حدود و دیه و قصاص هستند مشمول مرور زمان نمیشوند و گذشت زمان موجب از بین رفتن حق فرد نمیشود. اما ممکن است پرونده شرایطی داشته باشد که عملا انجام هیچ تحقیق جدیدی به ذهن خطور نکند و پرونده راکد باقی بماند. تأکید بر بازنگری پروندههای معوق جنایی توسط افراد دیگر یکی از راههای استمرار تحقیقات و رهایی از بن بست است.
اگر با وجود همه تلاشهایی که انجام شده، پلیس نتواند قاتل را شناسایی کند یا اینکه قاتل شناسایی شود اما نتواند او را دستگیر کند چه اتفاقی میافتد؟
اگر پرونده قتلی پس از تحقیقات جامع و کافی به سرانجام نرسد، پرونده راکد محسوب میشود که در ادامه و با گذشت زمان، اصطلاح «مسن» یا «معوق» را هم درباره آن بهکار میبرند. در بعضی کشورها، واحدهای جداگانهای برای رسیدگی به این نوع پروندهها دایر میکنند و معمولا موفقیتهایی هم دارند. حدود 2 دهه قبل در بعضی مناطق کشور که رسوم و سنن قبیلهای و عشیرهای حاکم است برای جسدی که در مسیر منتهی به روستا یا محل اسکان آنها پیدا شود قانون داشتند. آنها ملزم بودند خونبهای مقتول را جمعآوری و به خانواده وی بپردازند. نمیدانم هنوز هم چنین رسمی جاری است یا نه. در قانون مجازات اسلامی هم، پرداخت دیه از بیتالمال با رعایت برخی شرایط پیشبینی شده است.
گاهی در خبرها داریم که یک قاتل بعد از سالها دستگیر شد. چطور ممکن است مثلا عامل قتلی که 30سال قبل اتفاق افتاده بعد از این همه سال دستگیر شود و پلیس از چه امکانات یا شگردهایی برای حلمعما در پروندههای قدیمی استفاده میکند؟
ممکن است در تحقیقات قبلی از شکات، مظنونان یا شهود، مصاحبه کاملی انجام نشده باشد یا فرد مورد نظر بنا به ملاحظاتی، تمام یا بخشی از حقایق را نگفته باشد. اکنون که زمانی سپری شده است آن ملاحظات از بین رفتهاند و شاید او مطالب بیشتری را بگوید که به حل پرونده کمک کند. این نکته یکی از دلایل برای اثبات ضرورت بازنگری پروندههای معوق است.ممکن است برخی محدودیتهای آن زمان رفع شده باشند. مثلا مظنون ما مظنون خوشنام و دارای اعتباری بوده که احتمال جنایت توسط وی را بعید جلوه میداد اما اکنون ابعاد دیگری از شخصیت وی و کارهای مجرمانه او به اثبات رسیده است و ارتکاب جرم مورد نظر توسط او دور از ذهن بهنظر نمیرسد. یک مورد کشف قتل مثال بزنم که اهمیت تغییر شرایط را به خوبی نشان میدهد. یک روز در کمپ ترک اعتیاد، مربی و مددجوها به کلاس رفتند، در پایان سخنرانی استاد، یکی از معتادان بلند شد و گفت من میخواهم اعتراف کنم، وی سپس شرح داد که چگونه همسرش را با برنامهریزی به قتل رسانده و طوری وانمود کرده که به وی مظنون نشوند. به هر حال هر پرونده قدیمی جنایی ارزش صرف وقت و تلاش دوباره را دارد.
رازگشایی از معماهای جنایی شیرینی زیادی دارد، همانطور که پیدانکردن سرنخ و ناتمام ماندن پرونده تلخ است. از این تلخیها صحبت کنید.
همکاری میگفت پروندهای داشتم که قربانی آن یک خانم مسن بود. تنها بازمانده وی برادر معلولش بود که هر چند وقت یکبار سری به اداره میزد، خود را به جلوی میز میرساند و میگفت «یادت باشد قاتل خواهر مرا پیدا نکردی» و میرفت.بار سنگین پروندههای حل نشده یک کارآگاه یا بازپرس نهتنها تا پایان خدمت که تا پایان عمر بر دوش آنها سنگینی میکند. در فرایند پیجویی یک جنایت، افسر یا بازپرس برای مدتی نسبتا طولانی از نظر ذهنی درگیر موضوع میشوند، رنجها و دردهای بازماندگان را از نزدیک حس میکنند، لحظات سختی را که بر قربانی گذشته درک میکنند و میدانند کشف موضوع تسکینی بر این رنجهاست و زمانی که نتیجه ندهد چه بخواهند و چه نخواهند در این رنج سهیم میشوند.
بعضی از پروندههای جنایی با وجود تلاشهای کارآگاهان پلیس به نتیجه نمیرسند. با این حال بیشتر آنها همیشه انگیزه بالایی برای رازگشایی از این پروندهها دارند و گاهی همین انگیزه باعث میشود که سالها بعد معمای پرونده حل شود. این انگیزه از کجا نشأت میگیرد؟
هیچکس از کار ناتمام خوشش نمیآید، یک پلیس خوب دوست دارد تمام پروندههایی را که به او ارجاع میشوند حل کند. اما تقریبا بعید است که در واقعیت یک نفر به این درجه از موفقیت برسد، هر کارآگاه جنایی ای همواره خاطرات آزاردهندهای از چند پرونده کشف نشده با خود به همراه دارد. پروندههای حل نشده، به هر مناسبتی نیش زهرآلود خود را بر روح او وارد میکنند. ممکن است این نیش موقع عبور از جلوی یک مدرسه باشد و پرونده دانشآموزی که صبح برای رفتن به مدرسه از منزل خارج شده و هر گز نه به مدرسه رسیده و نه به خانه بازگشته.هنگام توقف در پشت چراغ قرمز، دخترکی را ببیند که فال میفروشد و به یاد دختری بیفتد که چند سال قبل در حاشیه شهر گم شد و هیچ خبری از سرنوشت او بهدست نیامد. یاد مادر او که پس از گم شدن فرزندش دچار بیماری روحی شد، پدری که همواره غمگین است و انتظار کشنده و دردناک خانواده که هیچ پایانی برای آن تصور نمیشود. معمولا افراد در گذر زمان و کار بیشتر، پختهتر شده و مهارت بیشتری کسب میکنند. از هر افسر جنایی که درباره پروندههای قدیمی کشف نشدهاش سؤال کنید خواهد گفت دوست دارم یکبار دیگر برگردم و با تجربه فعلی و امکانات امروز آن موضوع را بررسی کنم و اطمینان دارم نتیجه بهتری خواهم گرفت.
ممکن است یک کارآگاه کهنهکار در پروندهای ناکام بماند اما همکار تازهکارش به سرنخهایی دست پیدا کند. در این شرایط به کارآگاه کهنهکار چه احساسی دست میدهد؟
وقتی بازپرس یا افسری مجرب که در کشف یک پرونده موفق نشده است ببیند آن پرونده برای یک تازهکار یا حتی یک فعال اجتماعی یا رسانه مهم تلقی شده و نکات تازهای را مطرح میکنند که او متوجه نشده است ممکن است حس خوبی نباشد. یک نوع القای حس ناتوانی و خدشهدار شدن اعتماد به نفس است. اما بهنظر من، چنین حسهایی درست نیستند. اگر نفر دوم در کشف موضوع موفق شده، به معنی ناتوانی نفر اول نیست. شاید نفر دوم از همان پلههایی بالا رفته که نفر اول ساخته است. شاید نفر دوم فرصت و امکانات بیشتری نسبت به قبلی داشته، در شرایط زمانی نفر دوم، مدرک جدیدی رو شده است و شاید نفر دوم هوش و استعداد بیشتری نسبت به من دارد. پس باید به حضور چنین شخصی در مجموعه و در کنار خود ببالم و افتخار کنم.
پروندهای را بهخاطر دارم که ممکن است شما هم شنیده باشید. در خردادماه سال 1392جسد پسری 17ساله به نام یاشار در انتهای بزرگراه همت پیدا شد. بعد از شناسایی هویت معلوم شد جسد پدر و مادر او هم که روز قبل مفقود شده بودند در حوالی روستای زیاران پیدا شده است. مجرم در ساعات اول صبح، نوجوان 17ساله را با ترفندی به منزل خود کشانده و کشته بود، در ساعات ظهر، با پدر وی قرار گذاشته و به بهانه گرفتن وام او را به حوالی زیاران برده و با شلیک گلوله کشته و جسد را آتش زده بود، پس از این جنایت، با تلفن همراه مقتول با همسر وی صحبت کرده و او را هم به بهانهای فریب داده و به همان محدوده برده و در داخل خودرو به قتل رسانده بود. در همان روزهای اول یک نفر که مستأجر این خانواده بود بهعنوان مظنون شناسایی و دستگیر شد. این پرونده مدتی در کرج و بعد هم در تهران بررسی شد و در ادامه، کارآگاهان پلیس آگاهی فراجا هم وارد شدند. تقریبا همگی اتفاق نظر داشتند که جرم توسط همان مستأجر صورت گرفته و شواهد زیادی هم جمعآوری شد. متأسفانه چون تحقیقات در روزهای اول پرونده حرفهای نبود این شخص مدتی را در بازداشت گذرانده و سپس آزاد شده بود. تیم تحقیق در سالهای 94و 95تلاشهای زیادی کردند اما بنا به دلایلی درخواست بازداشت مجدد وی مورد موافقت قرار نگرفت. کارآگاهان با علم به اینکه وی مظنون ردیف اول این پرونده است ناامید نشدند و سرانجام پس از حدود 6سال پیگیری مستمر، مسئول آگاهی البرز ترفندی بهکار گرفت که نتیجه داد و به بازداشت و اعتراف متهم منجر شد.
آیا موارد دیگری هم وجود دارد که شدت توجه کارآگاهان به این نوع پروندهها را توجیه کند؟
بیایید یکبار خودمان را جای بازماندگان قربانی پرونده بگذاریم. کسی که تنها امید و والاترین سرمایه زندگی خود را از دست داده، مضطر و درمانده است و مدام در این رویا به سر میبرد که گوشی زنگ بخورد و از آن سوی خط صدای بازپرس یا افسر پرونده را بشنود که بگوید: « قاتل را گرفتیم»، «متهم اعتراف کرد» یا بگویند « فرزندت را پیدا کردیم»، به اداره بیایید... . هر حرف و سخنی غیراز این که بهمعنای بن بست تحقیقات باشد و به او پایان تحقیقات را القا کند، بسیار بیرحمانه خواهد بود. مایه خجالت است اگر باعث این تصور شویم که سرنوشت گمشده او برای ما دیگر اهمیتی ندارد یا برایمان مهم نیست جنایتکاری که مرتکب جرم شده است دارد رها و آزاد میگردد و زندگی میکند.پروندههای حل نشده علاوه بر رنجی که اولیای دم و بستگان افراد گمشده یا قربانیان سایر پروندههای جنایی (تجاوز، اسیدپاشی و...) تحمیل میکنند معضل بزرگی برای دستگاه قضایی و پلیس محسوب میشوند و در مواردی ممکن است اعتبار آنها را هم زیر سؤال ببرند.
گذشته از انتظار شکات یا اولیای دم برای رسیدن به نتیجه چه منطق دیگری برای ادامه تحقیقات در پروندهای که سالها از تشکیل آن گذشته وجود دارد؟
منطق دیگر برای ضرورت بازنگری پروندههای قدیمی حل نشده، پیشرفتهای سریع و شگفتانگیز علمی در حوزههای مختلف ازجمله حوزه کشف جرم است. در این مورد بد نیست اشارهای به قابلیت استخراج تصویر فرضی از نمونه دیانای داشته باشم. شرکتی خصوصی با تحقیقات گسترده و پرهزینه موفق شد قابلیتی جدید را به دنیای کشف جرم معرفی کند. براساس یافتههای این تحقیق، میتوان فرمول ژنتیک نمونههای بیولوژیکی باقیمانده در صحنه جرم را استخراج و به این سیستم معرفی کرد. سیستم موردنظر قادر است مشخصات ظاهری و تصویری فرضی چهره آن شخص را ترسیم و تحویل کارآگاه دهد. این قابلیت علاوه بر کمک قابلتوجهی که به شناسایی مجرمان میکند در شناسایی هویت اجسادی که بقایای اندکی از آنها بهدست آمده نیز کاربرد دارد.
آیا این امکان وجود دارد که در روند رسیدگی به یک پرونده کارآگاهان دچار اشتباه شوند و مثلا فرد بیگناهی را به اشتباه دستگیر کنند؟
بله، متأسفانه درتمام نظامهای کیفری این موضوع سابقه دارد. فقط گرفتار شدن به معنی بازداشت، اثبات بیگناهی و رها شدن نیست. بعضی وقتها فرد بیگناه براساس محتویات پرونده یا اقرار، مجرم شناخته میشود. کشف واهی فاجعه غمباری است که گاهی متصدیان تحقیق در دام آن میافتند و افرادی بیگناه گرفتار چرخه دادرسی شده و گاهی تا مرز سنگینترین مجازاتها پیش میروند. این نوع کشف یکی از مهمترین و خطرناکترین آفتهای تحقیقات جنایی است. کافی است که در مراحل اول رسیدگی مدرکی غیرواقعی مبنای تحقیق باشد یا اینکه دستاندرکاران تحقیق از مهارت و دانش لازم برای پیجویی برخوردار نباشند یا انگیزه دیگری غیراز کشف حقیقت و اجرای عدالت را دنبال کنند. عوامل دیگری مانند حساسیت پرونده از نظر افکار عمومی، توسل به روشهای غیرقانونی، شرایط روحی و وضعیت متهم، شواهد گمراهکننده و... در بروز این فاجعه نقش دارند.
در پروندههای جنایی اشتباهات کارآگاهان تا چه حد میتواند روند پرونده را منحرف و کشف حقیقت را غیرممکن کند؟
یافتههای تحقیق اعم از اظهارات افراد یا مدارک فیزیکی و... همان خشت اول حساب میشوند که اگر کج باشد و به درستی، ارتباط یا عدمارتباط آن با جنایت معلوم نشود نتیجه خوبی به بار نخواهد آورد. هر نتیجه که مغایر واقعیت و اصل ماجرا باشد، فاجعه تلقی میشود. اخیرا در بررسی پرونده فقدان یک مرد جوان، شواهد بسیار مبهم و گیجکننده بودند. بعضی نشانهها وقوع جنایت و قتل وی را تداعی میکردند و برخی دیگر این احتمال را به ذهن متبادر میکردند که وی مرتکب کلاهبرداری شده و فرار کرده است. سرانجام در یک تحقیق بسیار حرفهای و دقیق توسط چند نفر از کارآگاهان راز فقدان وی کشف شد. معلوم شد شخصی که به وی بدهکار بوده برنامه قتل وی را طراحی و اجرا کرده و شواهدی که به فرار فقدانی اشاره داشتند همگی ساختگی و صحنهسازی بودهاند. شکی نیست که حرفهایترین افراد در مهمترین کارها هم ممکن است اشتباه کنند، چیزی را از قلم بیندازند یا آن را نبینند. این هم یکی از دلایل محکم بر لزوم بازنگری پروندههای معوق است که حل نشده باقی ماندهاند.
افشای قتلهای سریالیبا نبش قبر
در دهه 70 شخصی به نام وحید قدیمی به اتهام ارتکاب چندین فقره قتل شناسایی و دستگیر شد.هادیمصطفایی در این باره میگوید: داستان زندگی تبهکاران قدیمی بسیار طولانی است. شروعی با سرقت از همکلاسیها یا دکههای روزنامه فروشی در محله سلسبیل تا سرقت مسلحانه، قتل و... . او دربازجوییها درحالیکه داستان زندگی خود را تعریف میکرد گفت: وقتی فراری بودم مدتی در شهرستان همدان اتاقی اجاره کردم و ساکن شدم، از شخصی که ساکن همان محل بود موادمخدر مصرفی خود را تهیه میکردم. یکبار موادی را که خریده بودم به خانه آوردم و وقتی مصرف کردم متوجه شدم مواد اضافی قاطی آن شده و اصلا کیفیت ندارد. شب سلاح را برداشتم، به در خانه او رفتم و وقتی در را باز کرد به سر او شلیک کردم. به خانه برگشتم، وسایلم را جمعآوری و به شهر دیگری فرار کردم. زمانی که افسر تحقیق پرونده به شهرستان همدان رفت تا سابقه را بررسی کند متوجه شد مرگ آن شخص بر اثر زمین خوردن و اصابت سر به زمین قلمداد شده است.سلاح مورد استفاده از نوع دستساز و ضعیف بود. گلوله وارد سر شده ولی خارج نشده بود. وجود یک زخم کوچک روی ناحیه سر بدون اینکه کسی صدای منازعه یا تیر را بشنود مأمور بررسی صحنه را به اشتباه انداخته بود. پس از نبش قبر مرمی را در داخل جمجمه پیدا کردند.
کشف جرم در پروندههای معوق در سایر کشورها
کار آگاه مصطفایی در باره کشف جرم در سایر کشورها میگوید:در ایالات متحده آمریکا وقتی قابلیت دیانای در حوزه کشف جرم را شناساییکردند موفق شدند بسیاری از پروندههای معوق را حل کنند. نتایج یک تحقیق منتشرشده در آسوشیتدپرس در مورد 110زندانی که با انجام آزمایش دیانای بیگناهی آنها اثبات و از زندان آزاد شدند حرفهای زیادی برای گفتن دارد.در این بررسی مشخص شد نزدیک به دوسوم این افراد با شهادت اشتباه قربانیان و شاهدان عینی محکوم شده بودند، در 14درصد از موارد یادشده حکم صادره براساس نظر کارشناسان پزشکی قانونی بود که ثابت شد اشتباه یا ناشی از تخلف بوده است. در 9مورد، محکومان از افراد طبقه پایین اجتماع بودند که توان دفاع مناسب از خود نداشتند.
اعتراف به قتل پس از 6سال
در پرونده قتلی در کرج کارآگاهان پلیس همگی اتفاقنظر داشتند که جرم توسط مستأجر مقتول اتفاق افتاده اما چون تحقیقات در روزهای اول حرفهای نبود این شخص مدتی را در بازداشت گذرانده و سپس آزاد شد اما سرانجام پس از حدود 6سال پیگیری مستمر همان متهم بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد.
نبش قبر و رازگشایی از یک جنایت
وحید قدیمیاز جملهقاتلان سریالی در دهه 70بود که مرتکبچندینفقرهقتل وسرقت مسلحانه شده بود.کارآگاهان یکی پس ازدیگری قتلها را کشف کردند.درباره یکی از قتل هاشبهه وجود داشت تا اینکهبا نبش قبر مردیکه به طرز مشکوکیکشته شده بود یکی دیگر از قتل های او نیز برملا شد.
به دست آوردن چهره قاتل با تکنولوژی
شرکتی خصوصی قابلیت جدیدی را به دنیای کشف جرم معرفی کرده است. براساس یافتههای این تحقیق، میتوان فرمول ژنتیک نمونههای بیولوژیکی باقیمانده در صحنه جرم را استخراج و به این سیستم معرفی کرد. سیستم مورد نظر قادر است مشخصات ظاهری و تصویر فرضی چهره آن شخص را ترسیم و تحویل کارآگاه دهد.
دستگیری قاتلان سالها پس از جنایت
ممکن است در تحقیقات اولیه یک پرونده از شکات، مظنونان یا شهود، مصاحبه کاملی انجام نشده باشد یا فرد موردنظر بنا به ملاحظاتی، تمام یا بخشی از حقایق را نگفته باشد اما بعد از سالها آن ملاحظات از بین رفتهاند و شاید او مطالب بیشتری را بگوید که به حل پرونده کمک کند.