سمیرا مصطفینژاد
وارد اتاق معاون پزشکی قانونی میشوم. میگوید باید چنددقیقهای منتظر باشم تا دکتر علیمحمدی از اتاق تشریح برگردد. حالا نفسهایم بوی تند مرگ گرفته، با هر دمی بوی تن یکی به ریههایم سلام و با بازدمی خداحافظی میکند. اینجا کهریزک است؛ 50کیلومتر خارج از زندگی پرهیاهوی پایتختنشینها. درست روبهروی گورستان بزرگ تهران. فاصله زندگی تا مرگ و از مرگ تا گور فقط یک بزرگراه پرسرعت است. دکترعلیمحمد علیمحمدی میآید. من را با خوش و بش به اتاق پزشکان و رزیدنتها دعوت میکند. میزهای بزرگ و عریانی که کنار هم جا خوش کردهاند و هر کدام پذیرای 5-4 نفر پزشک و رزیدنتاند. سرها همه در پروندههاست. خودکارها بهسرعت روی ورقهای سفید از راست به چپ میروند.
گویا امروز سرتان حسابی شلوغ است؟
«ما همیشه سرمان شلوغ است. فوتیها هیچ وقت کم نمیشوند.»
الان که ما اینجا نشستهایم چند تشریح را عقب انداختهاید؟
«تقریبا یکی که همکاران پرونده را بهعهده گرفتهاند تا من صحبتم با شما تمام شود.»
ظاهرا پرونده متعلق به زنیاست که جسدش در یکی از بیابانهای اطراف تهران پیدا شده، جسد فاسدشده و هویت زن مشخص نیست؛ «تمام اجسادی که علت مرگ آنها غیرطبیعی است یا افرادی که علت مرگشان مشخص نیست و یکباره از زندگی خداحافظی کردهاند، به اینجا میآیند. حتی افرادی که مرگشان طبیعیاست اما محیطی که در آن فوت کردهاند مسئلهدار بوده، مثلا فردی در بیمارستان و زیر دست پزشک فوت میکند، همچنین تمامی اتباع بیگانه حتی اگر علت مرگشان طبیعی و کاملا مشخص باشد، چون در خاک کشور خودشان نیستند باید به پزشکی قانونی آورده شوند. گاهی اوقات هم علت مرگ معلوم است، اما هویت فرد مشخص نیست که باید جنازه باز هم به اینجا بیاید. اجسادی را که اطرافیان فرد میخواهند به خارج از کشور بفرستند و نیاز به مومیایی کردن دارد هم در اینجا کارهایشان را انجام میدهیم.»
از پنجره کنار دکتر به حیاط نگاه میکنم. آمبولانسی به آرامی در سراشیبی حیاط و به سمت پارکینگ در حال حرکت است. نه چراغ قرمزی بالای سرش میچرخد و نه آژیری میکشد. اینجا ایستگاه آخر است؛«روزانه بین 30 تا 40متوفی وارد پزشکی قانونی میشود. ما از ساعت 8 صبح تا 30: 2 بعدازظهر تمام کارهای مربوط به متوفیانی را که نام بردم با تیم پزشکیای که شامل 11پزشک متخصص و تعداد زیادی رزیدنت است، انجام میدهیم و بعد از آن بهعنوان پزشک کشیک در محل کار حضور داریم که اگر قتلی در سطح شهر اتفاق افتاد با تیم عازم شویم و جنازه را معاینه کنیم. همچنین ما هنگام اعدامها هم به زندان میرویم.»
شب باشد. سکوت باشد. کهریزک باشد و تنها باشی و کشیک باشی حتی فکرش هم آدم را به هراس میاندازد، خیلی ترسناک است، نه؟
«نه اینطور نیست. شبها اینجا خیلی آرام و خلوت است. اصلا ترسناک نیست.»
در سال بهطور متوسط 10هزار جسد وارد پزشکی قانونی میشود که 7تا10 پزشک متخصص مسئول بررسی وضعیت آنها هستند که با این حساب هر پزشک در سال حدود 1300 متوفی را ارزیابی و پرونده مرگ آنها را ثبت تاریخی میکند؛«من با سابقه نزدیک به 5سال تا به امروز نزدیک 7هزار جنازه را تشخیص، تشریح و مومیایی کردهام. ما نگاه علمی به این شغل داریم و اصلا دید مردم عادی در فرایند کاریمان دخیل نیست؛ مثلا اینکه میگویید روح مردهای به سراغ من آمده باشد؟ برای من اصلا اینطور نبوده چون به ماجرا اینطور نگاه نمیکنم. اما خب، دروغ چرا، چون در روحیه من تأثیر ناخوشایند زیادی گذاشته، ترجیح میدهم که دیگر ادامه ندهم و به محیط دانشگاه برگردم.» هر قدر هم که علمی به ماجرا نگاه کنی، هرقدر هم که موجود زیر دستات تنها یک جسم باشد و تو در آن متون آکادمیک از بَر شده را جستوجو کنی، اما باز هم بعضی از صورتها در ذهن میماند. باز هم بعضی از نگاهها در نگاهت خشک میشوند؛ «معمولا جنازه کودکانی که مورد اذیت و آزار جنسی واقع شدهاند برای من بسیار آزاردهنده است. سال گذشته دختربچهای را آوردند که از سوی یکی از اقوام مورد تجاوز واقع شده بود و... و هنوز هم بعد از یک سال نگاه معصوم و وحشتزدهاش جلوی چشمم میآید. موارد اینچنینی موجب حساسیت میشود و بر زندگی شخصیام تأثیر میگذارد.»
خداحافظی میکنم. بوی تند مواد شیمیایی ریهام را هر لحظه بیشتر و بیشتر احاطه میکند. مقنعهام را روی بینیام فشار میدهم؛ قدمهای تندم تبدیل به دویدن میشود. خط قرمز حیاط کهریزک را به سمت در میدوم. مرگ همینجاست؛ تا آرام گرفتن جسم و کالبد خاکی فقط یک بزرگراه پرسرعت فاصله دارد.
سه شنبه 30 مرداد 1397
کد مطلب :
27893
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/n6lD
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved