«جلوی چشمانم مادرم را ربودند و بعد با بیهوش کردنش کلیهاش را دزدیدند و 100میلیون تومان فروختند»
این ادعای پسری جوان است که چند روز پیش با مراجعه به دادسرای ویژه سرقت مطرح کرد و تیم تحقیق را سر کار گذاشت. به گزارش همشهری، او پس از مراجعه به دادسرا به بازپرس شعبه دوم گفت: ساعت حدود 7صبح بود که زنگ خانهمان را زدند. مادرم که در خانه را باز کرد من در اتاقم در حالت خواب و بیدار بودم.
ناگهان صدای جیغ مادرم را شنیدم و سراسیمه از اتاقم بیرون رفتم. 3مرد سفیدپوش را دیدم که با زور قصد داشتند مادرم را با خود ببرند. به سمتشان رفتم تا مانع شوم اما یکی از آنها با لگد ضربهای به پهلویم زد. بعد از آن مردان سفیدپوش، دست و پای مادرم را بستند و چسبی به دهانش زدند و او را با خود بردند. هراسان بودم نمیدانستم باید چه کنم. فورا به برادرم زنگ زدم که او از من خواست به کلانتری بروم و موضوع را اعلام کنم. من هم راهی اداره پلیس شدم تا اینکه فردای آن روز مادرم با من تماس گرفت و گفت مردان آدمربا او را به یک کلینیک خصوصی منتقل کرده و پس از بیهوش کردنش، کلیه سمت راست مادرم را از بدنش خارج کردهاند. مادرم در حالت نیمهبیهوش صدای مردان ناشناس را شنیده بود که میگفتند 100میلیون تومان کلیه را معامله کردهاند. با این شکایت، گروهی از کارآگاهان با دستور قاضی پرونده تحقیقات خود را در اینباره آغاز کردند. آنها در نخستین اقدام سراغ مادر شاکی رفتند. زن میانسال مدعی شد تمام داستانی که پسرش تعریف کرده خیالی بوده و هرگز چنین اتفاقی رخ نداده است. وی گفت: پسرم سالهاست که دچار بیماری روحی و روانی شده است و تخیلات عجیبی دارد. او مدتی در بیمارستان بستری بود و دکتر گفت اگر داروهایش را بموقع مصرف نکند باز هم تخیلات سراغش میآید. پس از اینکه از بیمارستان مرخص شد، حواسم بود که داروهایش را سروقت به او بدهم اما این اواخر متوجه شدم پس از رفتن من از اتاق تمام قرصهایش را از دهانش خارج کرده و زیرتختش میگذاشته است. موضوع را با پسر دیگرم در میان گذاشتم و قرار شد طبق نظر پزشکش، بار دیگر در بیمارستان بستری شود اما آن روز پسر بیمارم حرفهای ما را شنید و وقتی متوجه شد که قرار است دوباره به بیمارستان برود از خانه خارج شد و دیگر برنگشت تا اینکه شنیدیم به دادسرا و کلانتری رفته و چنین ادعای دروغی را مطرح کرده است.
پس از افشای این حقیقت، پسرجوان که برای پیگیری شکایت به دادسرا رفته بود با دستور قاضی پرونده بازداشت شد و وقتی فهمید دستش رو شده به نقشهاش برای فرار از بیمارستان اعتراف کرد. او با دستور قضایی برای ادامه روند درمان به بیمارستان روانی منتقل شد.
داستانسرایی برای فرار از بیمارستان روانی
در همینه زمینه :