• یکشنبه 7 دی 1404
  • الأحَد 8 رجب 1447
  • 2025 Dec 28
یکشنبه 7 دی 1404
کد مطلب : 269856
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/xv1yn
+
-

صاحب پاتوق خلافکاران وقتی فرزندش را به ‌خاطر اعتیاد از دست داد، توبه کرد

ماجرای زنی که در زندان حقوقدان شد

گزارش
ماجرای زنی که در زندان حقوقدان شد

الهه فراهانی | روزنامه‌نگار

زنی که خانه‌اش را پاتوق خلافکاران و موادفروشان کرده بود وقتی فرزندش را به‌خاطر اعتیاد از دست داد، توبه کرد و در زندان به تحصیل پرداخت و توانست در رشته حقوق فارغ‌التحصیل شود.
به گزارش همشهری، 8سال پیش بود که مأموران پلیس تهران خانه‌ای را شناسایی کردند که پاتوق خلافکاران، موادفروشان و سارقان بود. هر روز افراد مشکوکی به این خانه رفت‌وآمد می‌کردند و یکی از همسایه‌ها که متوجه ماجرا شده بود، پلیس را خبر کرد. پس از هماهنگی قضایی، مأموران وارد خانه شدند. در این عملیات چند زن و مرد که اغلب سابقه‌دار بودند، دستگیر شدند و در بازرسی اتاق‌ها مقدار زیادی مواد ‌مخدر و وسایل سرقتی کشف شد. خانه متعلق به زنی به نام مهناز بود که او نیز بازداشت و معلوم شد که وی اتاق‌هایش را با قیمت بالا به خلافکاران، مخصوصا فروشندگان مواد مخدر اجاره می‌داده است. مهناز مدتی بعد در دادگاه محاکمه و به جرم همدستی با مجرمان به تحمل 10سال حبس محکوم شد.
زمانی که این زن در زندان به سر می‌برد، تلخ‌ترین خبر زندگی‌اش را شنید، مرگ پسرش به‌خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر. این اتفاق زندگی زن زندانی را دگرگون کرد، تا جایی که تصمیم گرفت توبه کند و زندگی‌اش را تغییر دهد. آنجا بود که تحصیل را انتخاب کرد و به این ترتیب در زندان شروع به درس ‌خواندن کرد و در نهایت موفق شد مدرک کارشناسی‌اش را از دانشگاه بگیرد، اتفاقی که نه‌تنها باعث تغییر مسیر زندگی‌اش، بلکه مورد عفو قرار گرفتن وی و آزادی‌اش از زندان شد.

از سقوط به اوج رسیدم
مهناز می‌گوید که درست در تاریک‌ترین نقطه زندگی‌اش به روشنایی رسیده و حالا می‌خواهد مشوق همه زندانیانی باشد که مثل خودش در تاریکی بودند. گفت‌وگو با او را بخوانید.

چه شد که زندگی‌ات به خلاف کشیده شد؟
شوهرم قاچاقچی مواد‌ مخدر بود. زندگی مرفهی که برایم ساخته بود باعث شده بود چشمم را به روی کارهایش ببندم و اعتراض نکنم تا اینکه دستگیر شد و به زندان افتاد. بعد از آن بود که از هم جدا شدیم و تصمیم گرفتم با خانه‌ای که به من رسیده بود کاسبی کنم. چون پول خلاف به دهانم مزه کرده بود، اتاق‌ها را با قیمت خوبی به خلافکاران اجاره می‌دادم.
همه موادفروش بودند؟
نه لزوما. سارقان هم در میان آنها بودند. کم‌کم پای مالخران هم به خانه‌ام باز شد. در ازای نگهداری اموال مسروقه از آنها پول می‌گرفتم. همه این کارها را به‌خاطر آینده پسرم انجام می‌دادم. تا اینکه همسایه‌ها مرا لو دادند و دستگیر شدم. 
چه چیزی باعث شد که در زندان زندگی‌ات عوض شود؟
شنیدن خبر مرگ پسرم. او به‌خاطر مصرف زیاد مواد فوت کرد، همان موادی که در خانه‌ من بسته‌بندی می‌شد و من یکی از عوامل توزیع آن در محل بودم. آنجا بود که تصمیم گرفتم تا وقتی زنده‌ام، فقط به فکر جبران گذشته باشم.
تحصیل در زندان سخت بود؟
بیشتر از همه از نگاه‌ها رنج می‌بردم، از طرز نگاه همبندی‌هایی که انگار داشتند مسخره‌ام می‌کردند. بقیه‌اش فقط بستگی به اراده‌ داشت. درس تنها چیزی بود که شب‌ها آرامم می‌کرد. 
چطور در امتحانات شرکت می‌کردی؟
روز امتحان تحت‌الحفظ به دانشگاه می‌رفتم. نگاه دانشجوها سنگین بود. اما وقتی برگه امتحان را جلوی من می‌گذاشتند، فقط یک چیز مهم بود: اینکه دارم برای زندگی تازه‌ای تلاش می‌کنم.
چرا حقوق را انتخاب کردی؟
چون خیلی به این رشته علاقه دارم. چون سابقه‌دارم، نمی‌توانم آزمون وکالت بدهم، اما با این حال به زنان معتاد، سارق و خلافکار و آدم‌هایی که گیر افتاده‌اند و راه خروج را بلد نیستند مشاوره حقوقی رایگان می‌دهم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :