برسد به دست هرمز جان
درباره جوانی که پویش بازگرداندن خاک به جزیره هرمز را راه انداخته است
سحر جعفریانعصر | روزنامهنگار
این روزها جزیره هرمز با عکسهایی از سیلاب خونین خاک سرخش به دریا بعد از بارندگیهای هفته پیش جهانی شده است؛ تصاویر زیبایی که کاربران شبکههای اجتماعی در دنیا را شگفتزده کرده است اما در این ساحل افرادی هستند که پاسبان خاک، صدفها و سنگهای جزیرهاند؛ بومیهایی که از وجب به وجب خاک هرمز محافظت میکنند تا از زیبایی این جزیره ذرهای کم و کاسته نشود.
هرمز رفیق فرزاد
برای فرزاد، هرمز در حاشیه آبهای خلیجفارس در حدود 20کیلومتری بندرعباس، جزیره نیست، رفیق است؛ از آن رفیقها که به مرور راهشان را باز میکنند توی رگ آدم. هرمز برای فرزاد دقیقا همینطور است. نشان به آن نشان که او بعد از نامبردن از دوستان صمیمیاش طالب و محمد خیلی عادی، اسم هرمز را میگوید. اینها همه از سر خاک همان هرمز است. هر چند که خاک هرمز بیش از 50کیلومتر به سمت غرب از زادگاه فرزاد (روستای توریان جزیره قشم) فاصله دارد اما بسیاری از روزهای عمر 33ساله فرزاد در آن و بقیه جزایر دور و نزدیک گذشته است. روی گِلَک (خاک خاص هرمز به گویش محلی) سرخ مینشست و با صدفها و ستارههای دریایی حرف میزد. پایش به قلعه پرتغالیها، تنگه چاکاویر، غارهای دریایی نمک و شیطان، ساحل دو طرفه، درههای رنگینکمان و مجسمه که باز شد، چشمش نیز روشن شد به جمال فیتوپلانکتونهای نورانی (جانور ریز آبی) و خاک سرخ ساحل که پس از بارانهای فصلی، خون میشد. همان وقتها بود که انگار با خودش گفت خاکی که خون (عنصر اکسیدآهن) دارد مانند رفیق است که هموگلوبین خونش از ماده اِفای، قرمز است. این داستان فرزاد جوینده، راهنما و تورلیدر تخصصی سواحل جنوب است که پویش بازگردانی خاک و صدفهای بومی هرمز را راه انداخته و ویدئو و عکسهایی که از ساحل سرخرنگ هرمز پس از فعال شدن قویترین سامانه بارشی کشور در فضای مجازی با کلیدواژههای متفاوت مانند زیبای خونی و ساحل آخرالزمانی، فراگیر شده است.
کودک، پدر و دریا
بسیاری از آنها که در حاشیه پهنه خلیجفارس از آبادان در غرب تا چابهار در شرق زندگی میکنند سرگرم دریایند؛ آنها ماهیگیر، ناخدا و روزیخور بقیه مشاغل دریاییاند و یا مانند هدایت (پدر فرزاد) راهنمایی کاربلد و محلی هستند که مهمانان و گردشگران جنوب را سر حوصله میان جاذبههای طبیعی، تاریخی و تفریحی حوالی جزایر میگردانند. فرزاد به جز پلکیدن روی شن و ماسه ساحل، بازی با خرچنگها، عروسهای دریایی بنفش و مهتابی و تماشای دلفینهای بازیگوشی که گاهی با موجهای بلند نزدیک خشکی میآمدند، تورهای گشتوگذاری که پدرش برگزار میکرد را نیز دوست داشت. گردشگران در ون مینشستند و گوش به قصه و داستانهای شنیدنی هدایت میدادند؛ روایتهایی از کوچ اجداد تورانی به جنوب غربی قشم درپی حمله مغول، امپراتور پرتغال که از آنور دنیا به اشغال جزیره هرمز آمده بود و سربازان صفوی که به آرایش جنگی امامقلیخان پیروز شدند تا عجایب طبیعی مانند غارشیطان، تنگه نمکی، درخت لوور، باد زار و خاک سرخ و مریخی. فرزاد نیز خیلی از آن روایتها را میشنید چرا که اغلب اوقات پنهانی لابهلای گردشگران خود را میچپاند عقب ون پدرش. از سرهمان روایتها که هنوز هم موبهمو بهخاطر دارد گاهی کنجکاویاش گل میکرد و میرفت تا تهِ غاری تاریک در جزیره هنگام، وسط درهای عمیق در جزیره لارک و آزمایش سکههای دریایی (نوعی صدف) دست به اکتشاف زند.
غارت عاشقانه و ناآگاهانه خاک هرمز
خیلی طول نکشید که پا جای پای پدرش گذاشت و شد راهنمای گردشگری مسافران سواحل جنوب. فرزاد همان اندازه که طنازانه عروس و ستارهدریاییهای غیرسمی را سوی گردشگران میگیرد تا فوبیایی اگر دارند از بین برود همانقدر نیز مراقب است تا دوباره عروسدریاییها به دریا برگردند یا جزرهای شدید، لاکپشتهای پوزه عقابی در حال انقراض را آبگیر نکنند و یا جبیرهای وحشی (گونهای آهو) کمیاب در جزیره هنگام از واکنشهای هیجانی مسافران نترسند. «چند سالی میشود گردشگرانی که با هر تعطیلی خود را به سواحل شمالی میرساندند مسیر سواحل جنوبی را آمدوشد میکنند.» این را فرزاد که حالا جمعی از دانشجویان زمینشناسی را برای فال و تماشا آورده جنوب جزیره هرمز، میگوید و ادامه میدهد:«جنوبگردی را بلاگرها مُدکردهاند. بلاگرهایی که خیلیهایشان متخصص حوزه گردشگری و محیطزیست نبوده و نیستند؛ همانها که فقط دنبال شهرت هستند و برایشان مهم نیست تفریح در بعضی مناطق نیازمند آگاهی و پایبندی به باید و نبایدهایی است. نه نظارتی روی فعالیت آنها بود و نه مقرراتی برای سهمیهبندی ورود گردشگر به مناطق ویژه. همین شد که کیسه کیسه سنگ و خاک نایاب هرمز را برای سوغات، یادگاری یا حتی فروش بردند و مشت مشت صدفهای نادر را از ساحلها جمع کردند...» «زمینشناسان به بهشت آمدهاند...» جمله پرتکرار فرزاد به دانشجویان است که میدانند جزیره هرمز با توجه به قدمت دیرینه و غنای طبیعی، نمونه جهانی ندارد.
خاک هرمز
نه سوغاتی است نه فروشی
حدود 6سال از ناخوش احوالی شنهای نقرهای و خاکهای سرخ سواحل میگذرد. از همین رو ایده راهاندازی پویش بازگردانی و احیای خاک و زمین جزایر جنوبی به سر فرزاد زد و دست بهکار شد. میان ویدئو و عکسهای چشمگیری که در صفحه شخصی و مجازی خود پست میکرد از خوشحالی و خوشگذرانی مسافرانی که راهنمایشان بود محتوای آموزشی با موضوع «خاک هرمز را بازگردانید» منتشر کرد. روزهای نخست اهالی روستاهای نزدیک به سواحل هرمز و هنگام که با فروش بستههای سوغاتی و پر شده از خاک و صدف، ناپرهیزی میکردند به این کار فرزاد واکنش منفی نشان دادند:«میگفتند کارت بازار خرابکن است...نظرات بد و بیراه برایم میگذاشتند اما من کوتاه نیامدم...» نشانی منزل پدریاش را پایان زیرنویس پستهای مرتبط با پویش مینوشت و اضافه میکرد:«خودتان خاک و صدفها را به زیستگاه ساحلی بازنگردانید. این بازگردانی به شرط انجام فرایندهای پاکسازی با هدف جلوگیری از ورود احتمالی میکروب، قارچ و باکتری، موفقیتآمیز خواهد بود.» فرایند سالمسازی اینگونه است که ارسالیها باید به مواد ضدعفونیکننده آغشته و طی چند مرحله آفتابگیری شوند. کمکم پای فعالان محیطزیست و کارشناسان میراث فرهنگی به پویش باز شد و کارتن کارتن و بطریبطری خاک و صدف به حیاط خانه هدایت رسید:«وزن و تعداد مجموعشان یادم نیست اما از 100تا 600کیلوگرم داشتم که همراه دانشآموزان و یا خیران محیطزیست بعد از استریل، به طبیعت برگردانده میشدند.»