باندی که اعضای آن سابقه قتل، آدمربایی یا سرقت مسلحانه داشتند
سرنوشت عجیب قاتلی که بخشیده شد
الهه فراهانی | روزنامهنگار
باند عجیب مرد تبهکار با زیرکی زن همسایه لو رفت. این مرد پس از استخدام مجرمانی که سابقه قتل، آدمربایی یا سرقت مسلحانه داشتند باند سرقت راه انداخته بود و خانههای مردم را خالی میکرد.
به گزارش همشهری، چند شب قبل، زنی جوان که ساکن برجی در شمال پایتخت است، صدایی از آپارتمان همسایه شنید. او میدانست که زن همسایه به همراه همسرش به خارج از کشور سفر کردهاند و حالا شنیدن صدا از خانه او نشان میداد که احتمالا خانه هدف دستبرد سارقان قرار گرفته است. زن جوان با دقت خانه همسایه را زیر نظر گرفت و وقتی مطمئن شد که حدسش درست است، پلیس را خبر کرد.
فرار ناکام
10دقیقه بعد مأموران پلیس مقابل برج مسکونی حاضر شدند و 3مرد را در حالی دستگیر کردند که با یک کولهپشتی در حال خروج از ساختمان بودند. هر 3ماسک به صورت و کلاه به سر داشتند. آنها وقتی پلیس را مقابل خود دیدند، قصد فرار داشتند، اما تلاششان برای فرار بینتیجه ماند و دستگیر شدند. در بازرسی از کولهپشتی آنها مقدار زیادی طلا و دلار کشف شد و متهمان چارهای جز اقرار به سرقت ندیدند. آنها اقرار کردند که بهصورت سریالی به خانههایی که چراغشان خاموش است دستبرد میزنند، اما نکته عجیب اینکه یکی از سارقان قاتلی بود که بخشیده شده بود؛ دیگری جرمش معاونت در قتل بود که پس از پایان دوران محکومیتش از زندان آزاد شده بود و نفر سوم زمانی به جرم معاونت در آدمربایی در زندان بود. آنها اعتراف کردند که از سوی مردی به نام مجید که سرکرده باند است، برای سرقت استخدام شده بودند و با اعترافات آنها مجید و چند متهم دیگر که با او همکاری میکردند، دستگیر شدند و تحقیقات از این باند ادامه دارد.
از مرگ برخاسته
یکی از سارقان دستگیرشده در این باند شهرام نام دارد. او بیش از 8سال به جرم قتل عمد پشت میلههای زندان بود، اما درحالیکه همهچیز برای اجرای حکم آماده بود، از سوی اولیای دم بخشیده شد و از مرگ گریخت، اما سرنوشت بار دیگر او را در مسیر خلاف قرار داد.
چرا گریه میکنی؟
چون میدانم اشتباه کردم. نمیخواهم دوباره به زندان برگردم. باز هم آن شبهای کشنده تکرار خواهد شد. زندگی در زندان خیلی وحشتناک است.
تو که این همه از زندان میترسی، چطور وارد باند سرقت شدی؟
حماقت کردم. فشار مالی و سرخوردگی باعث شد تصمیم اشتباه بگیرم.
ظاهرا قبلا به جرم قتل در زندان بودهای. ماجرای پروندهات چه بود؟
همهچیز به خاطر یک لحظه عصبانیت رخ داد. آن روز از صبح عصبانی بودم و عجله داشتم تا به محل کارم برسم. پشت فرمان در ترافیک شدیدی گرفتار شده بودم. ماشین جلویی رانندهاش مرد میانسالی بود که خیلی آرام حرکت میکرد. مدام بوق میزدم و همین بوق زدنها باعث شد که او هم عصبانی شود و به من اعتراض کند. همین باعث شد با هم درگیر شویم و نمیدانم چه شد با چاقویی که در ماشین بود چند ضربه به مرد بیچاره زدم. هنوز هم هر وقت یاد آن روز میافتم، عذاب وجدان شدیدی به سراغم میآید، چون قصد آدمکشی نداشتم.
چند وقت زندان بودی؟
8سال و 7ماه و 3روز. حتی یک مرتبه هم تا پای
چوبه دار رفتم و مرگ را در یکقدمی خود دیدم. تمام مدت مثل بید میلرزیدم و زمانی که طناب دار بر گردنم افتاد، لحظهای قلبم ایستاد و مرگ را تجربه کردم، اما در آخرین لحظات اولیای دم به من مهلت دادند. بعد هم جلسات صلح و سازش برگزار شد و در نهایت
اولیای دم به شرط دریافت دیه مرا بخشیدند. باور کنید بعد از آن به خودم قول دادم که هرگز خلاف نکنم، خشمم را کنترل کنم، روی خودم کار کنم و زندگی خوبی بسازم، اما بدشانسی آوردم.
چه بدشانسیای؟
بعد از آزادی، جذب شرکت هرمی گلدکوئیست شدم، چون خانوادهام املاکم را فروخته و پول دیه را داده بودند. میخواستم زودتر وضع مالیام را روبهراه کنم، اما حماقتم موجب شد تا چندرغاز سرمایهای که برایم مانده بود هم از بین برود. مدتی بعد با باجناقم شریک شدم تا کار تازهای راه بیندازیم. اوایل همهچیز خوب بود، اما بعد از مدتی باجناقم هم سرمکلاه گذاشت و همه سرمایهام را بالا کشید. به بنبست رسیده بودم و حتی به خودکشی فکر میکردم.
چهکسی به تو پیشنهاد سرقت داد؟
یکی از دوستانم به نام میثم که با او در زندان آشنا شده بودم. او به جرم معاونت در قتل به حبس محکوم شده بود. وقتی شرایط مرا دید، پیشنهاد سرقت داد. درواقع سرکرده باند را او به من معرفی کرد. اسم سرکرده باند مجید است. او دلهدزد استخدام نمیکند و فقط مجرمان حرفهای و کسانی را که اتهامشان قتل، آدمربایی یا سرقت مسلحانه بود استخدام میکرد. حتی قبل از سرقت پولی هم بهعنوان پیش پرداخت به ما می داد.
چرا فقط مجرمان حرفهای استخدام میکرد؟
نظرش این بود که این دسته از مجرمان همه
دار و ندارشان را از دست دادهاند تا از زندان آزاد شوند و بهخاطر پول حاضرند دست به هر نوع خلافی بزنند و سر نترس دارند. من هم ناچار شدم برای پول وارد مسیر سرقت شوم، اما اشتباه بزرگی مرتکب شدم.