• یکشنبه 2 آذر 1404
  • الأحَد 2 جمادی الثانی 1447
  • 2025 Nov 23
یکشنبه 2 آذر 1404
کد مطلب : 267658
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/zK7x7
+
-

«چارده» روایت از اشعار خاطره‌انگیز فاطمی

گفت و گو با 14شاعر و مداح اهل بیت ع به مناسبت فاطمیه در تلویزیون همشهری

«چارده» روایت از اشعار خاطره‌انگیز فاطمی

در ویژه‌برنامه «چارده» که امسال همزمان با ایام دهه فاطمیه در تلویزیون همشهری تهیه و پخش شد یک اتفاق خاص و ویژه افتاد و آن آشنایی مردم با شاعران شعرهای آیینی و مذهبی بود که تا پیش از این، آنها را به واسطه مداح یا روضه‌خوان آنها می‌شناختند و کمتر کسی نام شاعر و سراینده این اشعار مذهبی به گوشش خورده بود؛ برنامه‌ای که در آن هم نوحه مشهور «یاد امام و شهدا» را زمزمه کردیم هم «اذان نگو بلال» را با دلی خون شنیدیم. اما آنجا که خبر رسید قرار است بچه‌های ایران حدیث کساء را بخوانند و صدایشان به عالمیان برسد، دلمان قرص شد به عنایت حضرت زهرا(س). شنیدن قصه سرایش نوحه «به‌پا خیزید ‌ای مردم» هم در نوع خودش جالب بوده به همان اندازه که شاعر شعر «‌الله و اکبر این همه جلال» از رمز و رازهای سرایش آن برایمان گفت. خلاصه اینکه در این برنامه از پیرغلامان اهل‌بیت هم غافل نشدیم و مهمان خانه حاج‌غلامرضا سازگار، قدیمی‌ترین شاعر شعر آیینی شدیم و از عاشقانه‌هایش با مادرش حضرت زهرا شنیدیم.‌

گوهر شعرتان را پای هر کسی نریزید
استاد غلامرضا سازگار در برنامه چارده تلویزیون همشهری از جایگاه‌شاعران آیینی گفت‌

گفت و گو یک
فاطمه عسگری‌نیا | روزنامه‌نگار  


 استاد غلامرضا سازگار، متخلص به «میثم» و صاحب کتاب «نخل میثم» از آن شاعران کهنه‌کار قدیمی است که اکثر اشعار ، سروده‌ها و ابیاتش نه‌تنها به‌عنوان محتوای روضه و مداحی از سوی مداحان بزرگ کشور در محافل و مجالس مذهبی‌، بلکه خیلی مواقع این اشعار و ابیات برای ضرب‌المثل‌های روزمره هم استفاده می‌شود؛ پیرغلامی که همه عمر در مدح و ثنای ائمه به‌خصوص حضرت فاطمه‌الزهرا(س) شعر سروده است. سیدمحمدجواد شرافت، مجری برنامه تلویزیونی« چارده» همراه با تیم این برنامه به منزل این شاعر بزرگ آیینی رفته و در گپ و گفتی صمیمی با وی درباره سال‌های سرایش شعرهای آیینی‌شان صحبت کرده است. 

 درباره اشعار فاطمی و نوحه‌های فاطمی‌تان برایمان می‌گویید:
شعرا تاریخ مصرفشان تمام نمی‌شود؛ اگرچه من در مداحی دیگر نمی‌توانم بخوانم اما خودم که شعرم را می‌خوانم لذت می‌برم. ‌
گفته‌ام:« دو قطره اشک خجالت هزار کوه گناه/ کرامتی که همین است جنس بازارت/ پر از توام به تهیدستی‌ام نگاه نکن/ نگو که هیچ ندارم ببین تو را دارم/ به حشرهم که برانی مرا زخویش هنوز/  ازین‌که نام تو‌ بردم به تو بدهکا‌رم »
 الحمد‌لله خدا زنده نگه‌مان داشته و فاطمیه امسال را درک کرده‌ایم؛ خوشا به حال آنها که بعداً درک می‌کنند.
 شعر «بریز آب روان اسما» نوحه‌ای است که شما در نوجوانی آن را سروده‌اید.یادتان هست چند سالتان بود؟
نه. اوایل جوانی آن را گفتم. وقتی این شعر را سرودم، همان لحظه خوابم برد و خواب دیدم در بیت‌الاحزان فاطمه زهرا(س) مشغول شعرخوانی هستم. خاطره دیگری که دارم، این شعر را آقای حسین باقری جایی به‌صورت نیمه خوانده بودند، حضرت زهرا(س) را خواب دیدم که چرا این شعر را نصفه خواندید؟ بریز آب روان اسما/ ولی آهسته آهسته/ به جسم اطهر زهرا/ ولی آهسته آهسته... . 
 شما، هم در فضای نوحه و هم در فضای شعر کار  کرده‌اید و غزل «من ایستاده بودم» شما بسیار شهره شده است.
بله طبعمان کار می‌کرد؛ این غزل خیلی گل کرد. آقای همدانی می‌گفت: هر وقت بخواهم در خانه برای حضرت زهرا(س) گریه کنم این بیت را می‌خوانم : «گاهی به پشت و پهلو گاهی به‌دست و بازو/ گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می‌زد/
گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره/ او با غلاف شمشیر این تازیانه می‌زد»
 بیت «در وسط کوچه تو را می‌زدند» هم جزء ابیا‌تی است که مَثَل و شعار هیئت‌ها شده است.
آقای کوچک‌زاده می‌گفت: من این شعر را در مسجد جمکران خواندم؛ صبح سیدی آمد در مغازه‌ام و گفت: دیشب مسجد جمکران شعر خواندی؟ گفتم بله. گفت: من دیدم که وقتی گفتی کاش به جای تو مرا می‌زدند، امیرالمؤمنین(ع) گفت: آری کاش مرا می‌زدند، کاش به جای تو مرا می‌زدند. برخی از ابیات را اهل‌بیت(ع) به آن توجه خاصی دارند؛ این بیت را هم خدا به ما عنایت کرده است. واقعا وقتی برای اهل‌بیت(ع) و به‌خصوص حضرت زهرا(س) شعر می‌گویی، خودش نیست ولی الهام شده است.
 آخرین کاری که سروده‌اید.
 آخرین کاری که من چند ‌ماه پیش سروده‌ام، وقتی بود که به امام حسین(ع) گفتم: یا امام حسین شعری به من بدهید که برای شما بسرایم و این شعر آمد: «دل قبر مطهر حسین است/ جان زائر پیکر حسین است/ آبی که بر او حرام کردند/ مهریه مادر حسین است/ ما را نبرند اگر به دوزخ/ والله به‌خاطر حسین است/ ‌در سلسله سپاه مهدی/ عباس برادر حسین است/ هرگز نهراسد از ستمگر/ این کشور کشور حسین است»
 این رزق شما حاصل چیست؟ ما شاعران جوان به انجمن می‌رویم و سعی می‌کنیم شعرمان رشد کند، نقد بشود اما آن نمکی که باید در شعر باشد، چطور حاصل می‌شود؟ 
این عنایت اهل‌بیت(ع) است. من همین نماز را می‌خوانم. هر چه هست از آنهاست. من به شعرا می‌گویم گوهر شعرتان را به پای هر کسی نریزید؛ درباره شاعر اهل‌بیت(ع) فرق‌ در همین است. شاعر اهل‌بیت(ع) باید خود را آنقدر بالا ببرد تا به ممدوح برسد اما حقیقت این است که در مورد اهل‌بیت(ع) حق ممدوح را نمی‌توان ادا کرد و هرچه شاعر بالا برود، ممدوح از شعر او بالاتر است. 
 ولی اگر شاعر این باور را داشته باشد که بضاعت مزجاتی‌ دارم و به در خانه عزیزی آورده‌ام و توسلی بزند، می‌شود؟
ما شاعران آیینی در زمان سرودن شعر، همیشه از این دست ذکر‌ها می‌گوییم. هر وقت در شعری گیر می‌کنیم، دعا می‌خوانیم و عنایت می‌شود و خدا را شکر می‌کنیم.
 اولین شعر فاطمی‌تان کدام شعر بود، حاج آقا؟
«حق بردن و سیلی زدن و سینه شکستن/ مزد زحمات شب و روز پدرم بود/ از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسید/ کو شاهد حال من و قتل پسرم بود». 
من گاهی اوقات اصلا فکر نمی‌کردم، شعر خودش می‌آمد؛ شعری که خودجوش بود و خوب هم از کار درمی‌آمد. من در بچگی هم شعر می‌گفتم؛ نه قافیه و نه عروض بلد بودم اما با قوانین شعری مطابقت داشت و فطرتا‌ بلد بودم و خیلی از خدا ممنونم. 
 نقش شما با مدح اهل‌بیت(ع) گره خورده و همیشه تأثیر‌گذار بوده است؛ اول مداح بودید یا شاعر؟
بچه که بودم پدرم من را به نماز جماعت برد. آقایی بود به‌ نام آقای شهری که فوت کردند.‌10سالش بود که پدرش گفت: محمدرضا پاشو بخون و همه گریه کردند. من گفتم یا امام رضا میشه ما هم نوکر شما باشیم؟ شب خواب دیدم حضرت رضا(ع) کتابی به من دادند و آن کتاب هر چه بود درش عیان شد. 
 شما در آن زمان چند سالتان بود؟
تقریباً 10سال. 
 بعد از آن در فضای شعر وارد شدید یا مداحی؟
هر دو. اگر کسی قشنگ شعر می‌خواند به او نمی‌گفتم شعر را به من بده تا بخوانم؛ خودم باید شعر می‌سرودم و می‌خواندم.
 همه اینها هم با عنایت امام رضا(ع) در همان خواب بود؟
بله. با عنایت امام رضا(ع) 
 بارها شنیده‌ام که شما در بیت علما هم اجرا کرده‌اید؛ خیلی مهم است که با وجود سختگیری آنها به لحاظ انس با روایات، کسی از شما هیچ‌وقت ایراد نگرفته است.
من خدمت رهبر معظم سروده‌هایم را خواندم و آقا گفتند: «سازگار با اشعارش، عرش را به فرش پیوند می‌زند‌.‌»بعد از سال‌ها شعرخوانی من، روز ولادت حضرت زهرا(س) یک‌سال شاعر دیگری این کار را انجام داد و آقا فرمودند بگویید سازگار بسازد.

محترم الزهرا شدم 
حاج‌علی انسانی شاعری  که از نوجوانی در مدح ائمه شعر گفته است  
گفت‌و‌گو‌2
فاطمه عسگری‌نیا | روزنامه‌نگار


   چراغ یکی دیگر از برنامه‌های «چارده» را ‌ حاج‌علی انسانی روشن کرد؛ کسی که وقتی تاریخ فعالیتش در حوزه اشعار آیینی را ورق می‌زنیم، به نوجوانی او می‌رسیم. البته اینکه نمی‌گذارد کسی تا 9سال بعد از این ذوق و طبع او در سرایش شعر خبردار شود هم خودش قصه‌ای دارد. او از محضر استادانی چون زنده‌یاد محمدعلی فتی، مولف کتاب «تحفه سرمدی»، خوشدل تهرانی، استاد قدسی مشهدی، مهرداد اوستا و همچنین استاد مشفق کاشانی هم بهره برده است. او معتقد است تقویت بنیه ادبی‌اش را مرهون زحمات استادان بزرگی چون امیری فیروزکوهی، ابوتراب جلی، خلیل سامانی و پارسای تویسرکانی است. مداحان زیادی طرفدار سبک و سیاق شعر او هستند و از این آثار در مداحی‌های خود استفاده می‌کنند. تاکنون کتاب‌های تأثیرگذار و ارزشمندی از وی چاپ شده است. ارادت وی به آستان مقدس اهل‌بیت به‌ویژه ساحت مقدس حضرت صدیقه طاهره(س) شهره عام و خاص است و چه در اشعار و سروده‌هایش و چه در مجالس عزاداری و مولودی‌خوانی‌هایش این حقیقت بارز و آشکار است. یکی از القابی که به او داده‌اند «محترم‌الزهرا» است؛ لقبی که شاید به پاس صبر او در‌مصیبت بزرگی که دیده و مرهم‌گذاشتن بر این زخم با یاد حضرت زهرا (س) به او داده باشند. خودش قصه این لقب را برایمان بهتر روایت می‌کند.

چرا به شما لقب محترم‌الزهرا داده‌اند؟
مرثیه حضرت زهرا‌(س) چیزی است که اگر کمی یا قطره‌ای از اقیانوس آن مصایب به روز‌ها وارد شود 
 روز، شب می‌شود. امیدوارم که همه آتش‌گرفته عشق خاندان عصمت و طهارت باشیم و فقط مدعی نباشیم. کسانی از روضه‌گوش‌کن‌ها بودند که این سِمت را به ما دادند. دلیلش هم این بود که من دختری داشتم، امانت از خدا بود، اما بیمار شد و ما شاهد آب‌شدن یخ امیدمان بودیم. تا اینکه خدا امانتش را گرفت و وقتی هم که خبر دادند دخترم از دنیا رفته است، گفتم الحمدلله، خدا امانت را پس گرفت. یک مرثیه هم گفتم با این مضمون که «هرچند خانه‌ام شده خالی ز جای تو/ گوشم پر است روز و شب از ناله‌های تو». دیدم که بهتر است این را به نام حضرت زهرا دربیاورم که اگر مزدی و اجری هم در پی دارد، شامل روح آن بچه شود. اینطور بود که به ما محترم‌الزهرا گفتند. 
پس داغ خودتان را مرتبط کردید با داغ اهل‌بیت. این احتراق در شعرهای شما هم هست، مانند «خدا، مادرم را کجا می‌برند».
عصر جمعه‌ای بود که آقای حدادیان آمدند منزل ما. 
ایام فاطمیه بود. ایشان شعری خواند که «حلالم نما حلالم نما یا علی...».
من ناخودآگاه بدون اینکه ردیف و قافیه و سجع را لحاظ کنم، گفتم: «خدا مادرم را کجا می‌برند/ گمانم برای شفا می‌برند‌...»
عجیب محشری شد، عجیب عنایتی شد.
باید بگویم که شاعر این شعر من نیستم. شعر عنایت شده و سهم من شده. مرجع تقلید ما خواجه شیراز است که چند صد سال پیش ایشان می‌فرماید: «فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد.» یا می‌فرماید: «این فیض سعادت که خدا داد به حافظ/ از یمن دعای شب و ورد سحری بود». از درون و بیرون است. یک‌وقت شب بیست‌وچهارم ماه رمضان، حسینیه لباس‌فروش‌ها روضه حضرت رقیه بود؛ ولی چون زمانی را گذرانده بودند، من که پایین بودم، آمدم به دوست عزیزمان بگویم که مردم دیگر حوصله ندارند، مجلس سنگین شده، یاالله بگویید. مجلس نباید اسراف شود؛ باید عطش ایجاد شود. درواقع وقتی تنور داغ است و خمیر هم موجود است باید نان را آماده کرد تا چیزی نصیب مستمع شود. حاج‌محمدآقای نوروزی آنجا بود. اشاره که کردم، ایشان خواند: «ز سیلی صورتم نیلی چو می‌شد»؛ نه وزن را دیدم و نه قافیه را، و نه گفتم جور هست یا نیست. گفتم «دست عَدو بزرگ‌تر از چهره من است/ یک ضربه زد کبود شده هردو گونه‌ام/ سیلی‌نخورده نیست کسی بین ما ولی/ کو آن زبان که با تو بگویم چگونه‌ام؟». اینجا به من نشان دادند که تو کوچک‌تر از آنی که مجلس را جمع کنی؛ شعله دست ماست. آتشی گرفت آن مجلس که فردای آن شب عده‌ای از روزه‌دار‌ها به ما گفتند ما بعد از مجلس در کوچه نشستیم و به سحری نرسیدیم. طبیب اصفهانی یک غزل شروع کرده است، «غمش در نهانخانه دل نشیند/ به نازی که لیلی به محمل نشیند». چند بیت هم بیشتر نیست؛ اما هرکسی که خواسته نزدیک این شعر شود تسلیم شده و برگشته. عنایت که بشود اینطور است: «من اگر خارم و گر گل، چمن‌آرایی هست/ که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم». ما از چه خبر داریم؟ «گریه و خنده عشاق ز جای دگر است/ می‌سرایم به شب و وقت سحر می‌گویم.»

 تا علی ماهش به سوی قبر بُرد
ماه ، رخ از شرم ، پشت ابر بُرد 
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد 
زد صدا : ای خاک ، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او ، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد ، همچو دست مصطفی 
گـوهرش را از صدف ، دریا گرفت
احمد از داماد خود ، زهرا گرفت 
گفـتش ای تاج سر خیل رُسل
وی بَر تو خُرد ، یکسر جزء و کل 
از من این آزرده جـانت را بگیر
بازگرداندم ، امانت را بگیر 
بار دیگر ، هدیه داور بگیر
کوثرت از ساقی کـوثر بگیر 
می کِشد خجلت علی از محضرت
یاس دادی ، می دهد نیلوفرت

حاج غلامرضا سازگار زمینی نیست، عرشی است
زهیر سازگار:  افتخار می‌کنم که من را به‌عنوان پسر حاج آقا معرفی می‌کنند
گفت و گو سه

زهیر سازگار که بعد از دیدار استاد در منزل، مهمان برنامه چارده تلویزیون همشهری شد معتقد است توفانی‌ترین اشعار استاد غلامرضا سازگار در مدح حضرت زهرا (س) بوده است. او نکته‌های شنیدنی بسیاری درباره پدرش برایمان روایت کرد که باهم می‌خوانیم.

خوش به حال شما که هم روضه‌خوان و ستایشگرو هم خادم یکی از پیر غلامان اهل‌ بیت (ع) هستید.
افتخار می‌کنم هر وقت می‌شنو‌م که من را به‌عنوان پسر حاج آقا معرفی می‌کنند و نسبت داده می‌شوم به کسی که زمینی نیست، عرشی است. استاد سازگار وجودش را وقف اهل‌بیت کرده و من چون ذاکر اهل‌بیتم باید بیشتر درک کنم پدرم کیست و چه کرده. همیشه سعی کرده‌ام شعری که می‌خوانم از نخل میثم باشد چون خیالم راحت است و می‌دانم چه‌کسی‌ آن را سروده است.
 تاکنون شمرده‌اید که ایشان چند شعر فاطمی دارند؟
من مدتی است مشغول بارگذاری نخل میثم حاج آقا هستم و سعی‌کرده‌ام کل اشعار نخل‌های استاد سازگار را که شامل 6جلد نخل میثم و یک جلد آتش مهر است( آتش مهر نزدیک به 900صفحه می‌شود) را در کنار جزوه‌هایی که برای فاطمیه و محرم گفته‌اند بارگذاری کنم. ایشان برای حضرت زهرا‌(س) فکر می‌کنم بالای 200تا 300نوحه و شعر سروده‌اند، اگر اشعار تولدها را هم اضافه کنیم بیشتر می‌شود. من در این سایت تا نخل5 را بارگذاری‌کرده‌ام. 
خبر دارم تاریخ شفاهی زندگی حاج آقا را هم دارید پیاده می‌کنید؛ ‌درست است؟‌ قطعا با اتفاقات تلخ و شیرین زیادی همراه بوده است.
بله. من نمی‌دانم چه شد به ذهنم افتاد این گوهر باید به‌دست آینده‌ها برسد و بدانند چه شخصیتی است. دوستی می‌گفت به آیندگان پز می‌دهیم ما زمانی  زندگی‌کرده‌ایم که استاد سازگار را دیده‌ایم و به این افتخار می‌کنیم؛ چون شخصیتشان کم نیست . بنابراین شروع کردم از حاجی مصاحبه گرفتن و این روایت‌ها حتی از قبل تولدشان شروع می‌شود و من از عمه‌ بزرگ‌ترم دراین‌باره کمک  گرفته‌ام.
جالب است؛ باید‌ آن را بخوانم.
بله از خاطرات ایشان خیلی هست در این کتاب. برخی خواب‌هایی که نمی‌گفتند پدر و پسری از زیر زبانشان کشیدم. شبی خواب می‌بینند که امام حسین کف دست همه نوکران و مداحانشان نمک می‌ریزند. به ایشان که می‌رسند حضرت می فرمایند دهانت را باز کن و در دهان ایشان نمک می‌ریزند. این است که اشعارشان سلیس و روان است و نمک دارد. مادر ایشان می‌گفته وقتی سر ایشان باردار بوده‌اند‌، خواب می‌بینند ‌ماه از آسمان آمد در دامنشان و  وقتی تعبیر خواب را‌ از چند عالم پرسیده اند گفته بودند خداوند به تو فرزندی‌می‌دهد و‌  او سری در سرها در می‌آورد. 
40ساعتی که با امکانات حداقلی از زندگی ایشان ضبط کردیم شامل هر موضوعی می‌شود: از شعرها تا‌طریقه آمدنشان به تهران و نحوه شاعر شدنشان. اواخر فیلمبرداری دیگر بی‌رمق بودند و توان نداشتند اما تا آنجا که توانستیم مطالب را جمع‌آوری کردیم و به رشته تحریر درآوردیم و کتاب زندگینامه ایشان را ‌ان‌شاءالله چاپ می‌کنیم. 
از خلوت حاج‌آقا برایمان بگویید.
من تا به حال ندیده‌ام یک نفر هم از ایشان ناراضی باشد خیلی مراقب است کسی دلش از دست ایشان نشکند. جوانی‌شان در خیابان لاله‌زار در نانوایی کار می‌کرده. برای اینکه روزه بگیرد در آن گرما، صبح یک تخم‌مرغ می‌خورده گاهی بدون سحری پای تنور در تابستان روزه می‌گرفته و نماز اول وقت می‌خوانده . چنین کسی که در آن شرایط آنطور مراقبت داشته این ظرفیت پیدا می‌شود و هر روز بیشتر شده و هر روز اهل‌بیت بیشتر برایشان در این ظرف ریخته‌اند.
بارها دیده‌ام چقدر از مستمندان در حد توانشان دستگیری کرده‌اند.‌ در شهر ری در حرم عبدالعظیم از ایشان تجلیلی انجام شد و سکه‌ای به پدر هدیه دادند. آمدیم منزل گفتم بابا سکه چی شد؟ گفت: «دقت نکردم چی بود.یکی از نوکرای اهل‌بیت که وضع خوبی نداشت انگار در دلش مساعدت طلب می‌کرد و همانجا سکه را به ایشان دادم‌ . » اصلا چشم به دنیا ندارند و وجودشان وقف اهل‌بیت است.

امام رضا سرپرستی‌ام را بر عهده گرفت
صابر خراسانی از  ارادتش به امام رضا می گوید
گفت و گو چهار

به همان اندازه که شعر آیینی گفتن هنر است، شعر آیینی خواندن هم خودش هنری بزرگ محسوب می‌شود؛ شعرخوانی‌ با حس و حالی‌که بتواند مخاطب را جذب کند و تأثیر خودش را آنطور که باید و شاید بگذارد. صابر خراسانی کسی است که به‌خاطر همین شعرخوانی‌های جذاب و تأثیرگذارش در حوزه اشعار آیینی حسابی مورد علاقه عاشقان اهل‌بیت است. با او در برنامه چارده درباره قصه شاعری و شعرخوانی‌هایش به گفت‌وگو نشستیم.
.
چه شد که شاعر شدی؟
من خیاط بودم؛ به لطف امام رضا شاعر شدم و در این مسیر افتادم. اولش که حتی نمی‌دانستم شاعر شده‌ام. یک روز به پدرم که در مشهد بودند زنگ زدم و گفت:«میگن معجزه شده شعر می‌گی؟» اینجا بود که فهمیدم اتفاقی افتاده و یک شب بلند شدم احساس کردم چیزی در سینه‌ام می‌جوشد. کاغذ را برداشتم و نوشتم. شعر برای حضرت زینب بود «وارد بهشت شدم /عجب حال و هوایی /باز دارم خواب می‌بینم/ انگاری تو کربلایی...» چون یک اثری متولد شده بود دوست داشتم با آدم‌ها هم به اشتراک بگذارم. به هرکسی می‌رسیدم می‌گفتم و می‌گفتند شعر است.
چرا صابر خراسانی این‌قدر امام‌رضایی است؟
احساس می‌کنم حضرت رضا سرپرستی مرا به‌عهده گرفته. من مادرم را وقتی ایشان 20ساله بودند و من 2ساله، از دست دادم و احساس می‌کنم مادرم هنگام فوت مرا به امام رضا (ع) سپرد و سرپرستی مرا امام رضا (ع) قبول کرد. من واقعا شرایطش را نداشتم که شاعر و شعرخوان ایشان شوم، همه از امام رضاست.
صابر خراسانی از اجرا به شعر رسید؟
 روزی در جمعی نشسته بودیم. هنوز وارد انجمن شعر نشده بودم. از صدایم تعریف کردند. جالب بود تا قبل از این من از مردم فقط نقد بد بودن صدایم را شنیده بودم. برخی‌ها معتقد بودند مانند محدرضا آقاسی می‌خوانم. این درحالی بود که من اصلا آقای آقاسی را ندیده بودم چون تا قبل از سال82 اصلا با این وادی و فاطمیه و... مانوس نبودم. بعد‌ها کم‌کم تشویق و وارد شعرخوانی شدم. 
این خطبه صابر خراسانی هم همه‌گیر شده. قصه‌اش چیه؟
دوستی در مشهد دارم. زنگ زد و گفت چیزی را در تلویزیون شنیدم بیا ببین به دردت می‌خورد. من هم به فکر رفتم با دیدن آن. نشستم آنهایی را که هم‌قافیه هستند درآوردم. برخی از قافیه‌ها شنیداری هستند اما چون خطابه بود اینها را نزدیک به هم کردم و شروع کردم و شد این خطبه که برای حضرت مولاست و خیلی هم دوستش دارم و طرفداران زیادی در کشورهای دیگر هم دارد و برایم ارسال هم کرده‌اند؛ از پاکستان و هند گرفته تا اندونزی.
در محضر رهبری هم شعر خوانده‌اید؟
بله. یک‌بار که در محضر ایشان شعر خواندم رهبری به من گفتند خیلی عالی و چقدر هنرمندانه شعر خواندید و این برای من بسیار ارزشمند بود.
شعرخوانی چه مزیتی دارد؟
شعرخوانی تبدیل به روزمره نشده است. به تمام  جوان هایی که وارد این مسیر می شوند می گویم کار را درست انجام دهید. الان خوشبختانه مدارس شعرخوانی هم در کشور در حال راه اندازی است . شعرخوان‌های ما امروز هر کدامشان قابلیتی دارند و در یک حوزه متخصص هستند و این مزیت است. شعر خوان هیئت نباید روی استیج برود .

مکث
 «سلام بر تو که سرتاقدم،پیامبری» این بیت درخشان هم قصه‌ای دارد و آقای رحمانی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط، گویا خدمت شما می‌رسند و نکته‌ای می‌گویند:  شعری برای حضرت زهرا(س) سروده بودم که کسی از آن خبر نداشت. یکی از شاگردان حاج رجبعلی خیاط به من نامه‌ای داد که شیخ در خواب به ایشان گفته بود: «به سازگار بگویید با این شعری که گفتی در عالم برزخ هم قیامت به پا کرده‌ای و شعر این است: «تو کیستی؟ تو تمام پیمبری زهرا(س)/ تو حجت حجج ‌الله اکبری زهرا(س)/ بهشت احمدی و رکن حیدری، زهرا(س)/ ز چار بانوی باغ جنان سری، زهرا(س)/ تو مادر حسنینی؟ نه مادر همه‌ای/ چه بهتر است بگویم فقط تو فاطمه‌ای» 
خدا را شکر شعر شما محبوب زمین و آسمان است؛ طبق این رویاهای صادقانه، شما الگویی هستید که جوان‌ترها هم، ذوق و شوق بیشتری داشته باشند؛ خلوت شما خلوت دلنشینی است. باید توسل را از شما یاد بگیریم. این شعر «‌ای بهشت قرب احمد فاطمه/ لیله‌القدر محمد فاطمه» را در فاطمیه یزد 5-4 روز طول کشید که سرودم اما 50-40سال است که در فاطمیه‌ها خوانده می‌شود: «دید پیغمبر بهای این گهر/ باشد از دریای هستی بیشتر/ تا به شکر این گهر گوید سپاس/ گشت تا جوید یکی گوهرشناس/ دید قدر این گهر را در زمین/ کس نداند جز امیرالمومنین/ جز علی کفوی بر این گهر ندید/ مشتری زین مشتری بهتر ندید»

مکث
 تفاوت اشعار امروز و گذشته چیست؟

مرثیه با غزل و مصیبت در شعر اهل‌بیت تفاوت دارد و همه اقوام از آن گفته‌اند. انسان که نمی‌تواند از خودش مقتل‌سازی‌ کند. آنهایی که دیده شده هم تکرارکردنش چنگی به دل نمی‌زند؛ زیرا یک مرثیه مقبول باید جوانبی مانند ابداع هم داشته باشد؛ «ورنه جولان هم اگر داشته جاویدان نیست». اخیرا با آسیب‌هایی روبه‌رو هستیم که همه ناراحتند، از بزرگان و کسوت‌داران گرفته تا محاسن‌سفیدان و علما و واعظین. امیدوارم برنامه‌ای که سازمان تبلیغات آماده کرده است به نتیجه برسد.
چه برنامه‌ای؟ برنامه‌ای ترتیب داده‌اند و ما هم رفتیم که درباره صیانت مداحی بود. من شعری هم در این رابطه گفته‌ام‌. اگر شعر حکمت نباشد که شعر نیست. سی سال است می‌گوییم؛ مردم متوجه شده‌اند که باید سامانی به‌کار بدهند، و جای شکر دارد.
ورود شاعران به موضوعات اجتماعی چطور می تواند باشد؟ زبان شاعر زبان زمانش است. هر قدمی که برمی‌دارد در رابطه با آن تعهدی است که دارد. باید قلمزنی کند. ما دیدیم شعر انقلاب بدون امام حسین (ع) نیست، امام حسین (ع) و اهل‌بیت (ع) بدون انقلاب
 نیستند. برخی این تفکیک را قائلند که درست نیست. انقلاب با امام حسین و امام حسین با انقلاب معنا دارد.‌









 

این خبر را به اشتراک بگذارید