به نام خدا
سلام طاهاجان
میدانم جای خالی پدر را هیچکس پر نمیکند اما او از آن مردهایی بود که نمیخواست فقط یک پدر برای خانوادهاش باشد؛ او میخواست چراغی باشد برای نسلها. حالا این چراغ در دست توست... تو ادامه اویی.
هر وقت صدای قرآن در خانهتان میپیچد، هر وقت تو به خواهر کوچکت یاد میدهی که سورهای را درست بخواند، همان لحظه پدرت کنارت نشسته است، آرام، مهربان و لبخند به لب. پدرت سرباز خدا بود در جایی که شاید خیلیها فکر نمیکردند بشود نور پخش کرد.
در زندان، بین سربازان و زندانیان، او دانه قرآن کاشت و خودش میوهاش شد. تو حالا وارث همان دانهای. بگذار قرآن در دلت بماند، در رفتارت دیده شود و در زندگیات ریشه بدواند.
نه برای اینکه بگویند «پسر شهید است» بلکه برای اینکه خدا بگوید: «او راه پدرش را شناخت.» پدرت رفته تا تو بمانی و راهش را بسازی. دعا کن مثل او، ایمان و غیرت در دلت زنده بماند و مثل او مرد میدان باشی؛ چه در سنگر قرآن، چه در سنگر زندگی.
سلام طهورای عزیزم
دختر کوچک پدری بزرگ، دختری که صدای قرآن در دلش میپیچد و بوی بهشت در نگاهش پیداست. میدانم که دلت برای بابا تنگ میشود، مخصوصاً وقتی قرآن میخوانی و یادش میافتی که خودش چقدر عاشق صدای آیات خدا بود.
اما عزیز دل، بابای تو نرفته... فقط رفته نزدیکتر به خدا.
حالا هر بار که تو سورهای از قرآن را از حفظ میخوانی، لبخندش را از آسمان میفرستد پایین. بابایت مردی بود که دوست داشت نور قرآن را در دل آدمها روشن کند، حتی در جایی مثل زندان که بعضی دلها تاریک شده بود.
او میخواست همه دوباره با صدای قرآن آرام بگیرند. وقتی بزرگتر شدی، بدان که خیلیها در دنیا دوست دارند مثل بابایت باشند؛ باایمان، مهربان و قرآنی. اما فقط یکی هست که میتواند دختر او باشد و آن هم تویی؛ پس همیشه با لبخند، با ایمان و با قرآن زندگی کن.
یکشنبه 2 آذر 1404
کد مطلب :
267617
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/D9QwY
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved