علافی؛ شغلی واقعی در تهران قدیم
زهرا بلندی، روزنامهنگار
علاف شدیم! عبارتی که امروز طعنه به بیکاری و بیحاصلی میزند، در روزگار نهچندان دورِ تهران، نام یک شغل شریف بود؛ «علاف» در اصل اسم فاعل «علوفهفروش» بود، اما کارشان تنها فروش کاه و یونجه نبود.
علافها تأمینکننده هرآنچه چهارپایان برای خوردن و زیستن نیاز داشتند، بودند؛ از گون و اسپرس و کاه گرفته تا چوب، زغال و فضولات خشکشدهای که در زمستانها بهعنوان سوخت خانهها فروخته میشد.
نصرالله حدادی، تهرانشناس، روایت میکند: «تا قبل از اینکه ماشین در انواع مدل و رنگ به تهران بیاید، جابهجایی و حمل بارِ پایتختنشینان بر دوش الاغ و قاطر و اسب بود. همانطور که ماشین امروز مکانیک میخواهد، آن حیوانات نیز به مراقبت نیاز داشتند. از اوایل دوره ناصری تا همین ٤٠ - ۵٠ سال پیش در خیابان مولوی کنونی، بازارهایی بود که همه امور مربوط به این زبانبستهها از دوخت پالان و زین تا خریدوفروش و غذایشان در آنجا انجام میشد.»
اما در کنار این معیشت پررنج، سایهای از فریب نیز بر بازار علافها گسترده بود. حدادی با بیان اینکه افرادی هم در این شغل پیدا میشدند که کلاه سر مردم میگذاشتند و دغل در این شغل زیاد بود، میگوید: «روستاییها صبح زود بار علوفه، گون، هیزم و... را در توبرههای بزرگ میریختند، دو طرف الاغ یا قاطر میگذاشتند و برای فروش راهی تهران و بازار علافها میشدند. برای محاسبه وزن بار، ترازوی طنابی بزرگی از سقف آویزان میشد که دو کفه بزرگ داشت.
در این مرحله برخی خریداران فریبکار، برای سنجش وزن علوفه، خود بر یکی از کفهها میایستاد، نه تنها وزن خود را محاسبه نمیکرد بلکه با بازی سنگها، وزن را کمتر اعلام میخواند. مثلاً میگفت: یونجهات خشک نیست، این قسمت به درد خر نمیخورد، وزن توری را هم باید کم کنیم. آنقدر کموزیاد میکرد تا روستایی بیچاره بدهکار از بازار بیرون میرفت.» اینگونه بود که واژه «علاف شدن» از دل بازار علوفه به زبان مردم خزید؛ وقتی کسی در چنبره حساب و کتابهای دروغین میافتاد، میگفتند «گیر علاف افتاده». بیآنکه بداند روزی همین تعبیر، از شغلی میآمد.»