روایت «حدیث کساء» برای کودکان
حسین متولیان، شاعر آیینی در برنامه چارده از همخوانی حدیث کسا با صدای بچههای ایران خبر داد
فاطمه عسگرینیا | روزنامهنگار
دهه فاطمیه فرصتی شده تا روزنامه همشهری در برنامه چارده با دعوت از شاعران آیینی کشور که عمدتا شاعران جوان و خوشذوقی هم هستند، به چگونگی سرایش نوحهها و حتی موسیقیهای آیینی که اتفاقا کلی طرفدار پروپاقرص دارد، بپردازد. در پنجمین ایستگاه این برنامه حسین متولیان مهمان ما بود؛ شاعر جوانی که اتفاقا خودش هم بچه رسانه است و سبقه فعالیت در همین روزنامهای که حالا مهمانش شده را داشته است. یکی از تازهترین و دلنشینترین کارهای اخیر حسینآقای متولیان روایت قصه «حدیثکساء» آن هم به زبان شعر کودکانه است و خبر خوبی هم در این برنامه به ما داد که گویا قرار است این حدیث شریف با صدای بچههای ایران ضبط و منتشر شود. او که برای نخستینبار از اجرای این طرح ویژه در روزنامه همشهری خبر داد، قول هم داد که انتشار این اثر فاخر و شنیدنی برای نخستینبار در تلویزیون همشهری اتفاق بیفتد. با هم بخوانیم این گفتوگوی خواندنی را.
شما در فضای شعر بزرگسال شعرهای خوبی دارید، در فضای کودک هم شعرهای خوبی دارید. از «حدیثکساء» و قصهاش برایمان میگویید؟
قصه از آنجا شروع شد که آقاروحالله کاظمیزاده که از ایشان آن اذان «انتظار» در خاطر مردم است و خیلی هم محزون است، به من زنگ زد و گفت: «نیت کردهام حدیثکساء را به شعر برای بچهها برگردانم. طبعآزمایی هم کردهام. میشود بیایی و بررسی کنی؟» رفتم و دیدم خیلی جای کار دارد؛ همین انگیزه و انرژی شد که احساس کنم حدیثکساء هم وجه داستانی دارد و برای مخاطب کودک میتواند جذاب باشد. داستان در این شعر از زبان «حضرت صدیقه طاهره» روایت میشود، با همان آداب خانوادگی و محبت جاری بین خانواده. درواقع خیلی وجه خانوادگی و آموزندهای برای همه خانوادهها دارد. ابتدا آمدیم «حدیثکساء» را ترجمهای دقیق کردیم، آن هم با دقت دوچندان. من حقیقتا ترانه نوشته بودم و سابقه ترانهنویسی که کاری سهل نیست را داشتهام و میدانم که ترانه باید راحت و به زبان مردم روزگار باشد. شاید این وجه ترانه است که کمی آن را سخت میکند. حالا شعر کودک از ترانهگفتن دشوارتر است، چون در آن با مخاطبی طرف هستی که تجربه لمسکردن کلمات را کمتر دارد. در این کار ما قرار بود یک مفهوم و معنای آسمانی را به کودکان منتقل کنیم، یعنی باید به تمام واژگان آن وفادار میماندیم و این دشواری کار را دوچندان میکرد. پس خودم ترجمهای انجام دادم و شروع کردم به ترانهنوشتن. از آن کار اولیهای که روحالله نوشته بود، یکی، دو مصرع باقی ماند؛ اما کار که شکل گرفت تلاش کردیم دقیقتر باشد. بعد از نوشتن کار خوانده شد؛ اما ازآنجاکه خواندن دستهجمعی حدیثکساء همواره سفارش شده، ما گفتیم بچههای ایران هرکدام با زبان کودکانه یکبیت را حفظ کنند و برای ما بفرستند تا یک
حدیثکساء با صدای تمام بچههای ایران خوانده شود.
کی منتظر این اثر باشیم؟
کتاب «عبای آسمون» که حدیثکساء در آن به زبان شعر روایت شده در سال اول انتشار، 14مرتبه چاپ و منتشر شد و خیلی از بچههای ایران آن را دیدند. ما منتظر تکمیل فایل صدای بچهها هستیم و به محض تکمیل آن را منتشر خواهیم کرد. اینجا نخستین جایی است که این خبر را میدهم.
قول میگیریم نخستین جایی که منتشر میکند، همشهری باشد.
حتما، حتما.
چقدر خوب است کتابها پیوست رسانهای داشته باشند. کتاب الان متأسفانه در زندگی ما حضور کمرنگی دارد؛ اما وقتی ضرب در صدا و تصویر و رسانه بشود، تأثیرگذاریاش بیشتر میشود. چقدر حیف است بندهایی از این اثر را نشنویم.
از ابتدای داستان ما سعی کردیم حرفهای «جابربن عبدالله »که ابتدای داستان است، عین روایت باشد و همهچیز دقیق بیاید. جابر میگوید: «یه روزی یه روز خوب و زیبا/ شنیدم این قصه را من از حضرت زهرا/ یکی نبود یکی بود/ بابام رسول خدا/ یک روزی یادم میاد/ آمد به خونه ما/ بابا که آمد پیشم/ با ادب و احترام/ با لحن مهربون گفت/ عزیز بابا سلام/ منم با خوشحالی/ از اینکه برام رسیده مهمون/ منم با عشق و لبخند/ گفتم سلام باباجون/ گفت باباجون فاطمه/ انگار یهکم بیمارم/ تو بدنم انگاری/ یهخرده ضعف دارم/ با نگرانی گفتم/ بابای مهربونم/ خدا کنه خوب بشی/ درد و بلات به جونم/ گفت باباجون عبای/ یمانیمو بیارش/ باهاش منو بپوشون/ رو شونههام بذارش/ عبارو که آوردم/ روی سرش کشیدم/ خیره شدم به چهرهش/ انگاری ماهو دیدم/ یک قرص ماه کامل/ صورت ماه بابام/ قشنگ میدرخشید/ تو آسمون چشمام...
از ترانه برایمان بگویید.
ما در آموزش ترانه به کسانی که ترانه مینویسند میگوییم بعضی از ارائههای ادبی که در شعر کلاسیک بسیار ممدوح است و پسندیده، ممکن است در ترانه حتی نزدیک به حرام شود.
یعنی حس ترانه را خراب میکند؟
نه فقط حس ترانه را. ترانه 3ضلع دارد؛ یکی ویژگی ادبی شاعرانگی، دوم موسیقیپذیری و سوم مردمشناسی. ترانه باید با مردم کوچه و بازار ارتباط برقرار کند. از شاعر اهل قلم گرفته تا رفتگر عزیز و بقال و نجار و مردم کوچه و بازار و صنوف و سنین مختلف باید با آن ارتباط برقرار کنند.
بله، ترانه باید این ویژگی را داشته باشد. پس گهگاهی اگر هنر واژهآرایی را در ترانه بگذاریم، شاید خواننده دچار مشکل خوانشی شود. ناصر عبداللهی مثلا میگفت این کلمه در دهان من نمیچرخد و تغییرش دهیم. در واقع الزاماتی را موسیقی و خواننده و نوع حنجره خواننده به ما تحمیل میکند و باید با این کنار میآمدیم.
میان ترانهسرا و آهنگساز و شاعر باید تعامل باشد تا اثر تأثیرگذاری منتشر شود؟
بله درست است. نخستین ترانهای که من برای حضرت صدیقه طاهره نوشتم کاری بود با مهرداد نصرتی که از آهنگسازان خوب کشور است. ترانه «ازدواج حضرت علی و فاطمه» که ناصر عبداللهی خوانده است، از بهترین کارهای بعد از انقلاب است که به قلم موسیقایی مهرداد تالیف شده و از کارهای ویژه است. اسم این ترانه «کجا دنبال تو باید بگردم» است. مهرداد میگفت کاری بنویس که زیاد صراحت نداشته باشد؛ اما کاملا زده باشد به هدف: «کجا دنبال تو باید بگردم؟/ کجا وقتی که تو جایی نداری/ تو شاید باید این اطراف باشی/ اگرچه جای پیدایی نداری/ تو را دیدم همین اطراف انگار/ کنار بغض چاه غمگرفته/ تو را دیدم کنار یکهمردی/ که از پرواز تو ماتم گرفته/...» ترانه تا نزدیک واقعه میرود و فاصلهاش را حفظ میکند.
خاطرم هست حدود سالهای 76و77 بود و نوجوان بودیم. موسیقی خیلی در زندگی ما نبود. کلا آنسالها تازه موسیقی پاپ آمده بود و ما شوشتر بودیم. در اتاقی رفتیم همراه با دوستان و بچههای فامیل؛ درواقع یواشکی این کار را گوشکردیم. بعد گوشکردن گفتم خطاب به حضرت زهراست، خیلی کیف کردم. این بیان هنری جذابترش کرده است. کاری که با آقای نصرتی کردید اجرا هم شد؟
بله، آقای نیکبخت اجرا کردند و اثر خوبی شد که از تلویزیون پخش شد.
خوانندگی هم کردهای؟
بهواسطه سروکلهزدن با خوانندهها ناگزیریم چیزهایی را بخوانیم تا بهترین اتفاق دربارهاش بیفتد. در ترانه «صبح امید» که حامد زمانی خواند، شعر و ملودی از من است و مبنای شکلگیری آن ملودی، تکهای بود که از دعای عهد گرفتم و خودم به حامد پیشنهاد کردم: «صبحت بهخیر آقای من/ آقای دلتنگی/ صبحت بهخیر آقای من/ آقای تنهایی/ من دور افتادم ازت اما تو نزدیکی/ امروزمو با تو شروع کردم که اینجایی/ گناه من به انتظار تو نشستنه/ نشسته عاشقی گناه عشق رفتنه/...»
شعر زیبایی دارید برای امام حسن مجتبی(ع) که در برنامه حضرت زهرا(س) بشنویم؟
این شعر هم مرتبط با شهادت حضرت صدیقه طاهره است. ترانه است، چون قابلیت خوانشی و موسیقی دارد. همیشه مرزی بین شعر محاوره و ترانه هست. این از محاورههایی است که نزدیک شده به ترانگی و جاهایی لازم دارد که خواننده خاص اجرا کند.
و اگر قرار باشد اجرا شود، حتما لازم است جاهایی از آن تغییر کند. درست است؟
بله، درست است؛ «پسربچهها مرد به دنیا میان/ پر از شور و کمطاقت و غیرتی/ فقط کافیه چپ نگاشون کنی/ میمیرن از احساس ناراحتی/ حالا فکر کن توی پسکوچهها/ یکی صورت ماهو نیلی کنه/ یکی مادراشونو... آروم میگم/ با دست ستم سرخ سیلی کنه/ میمیرن از این غم، که تو شهرشون/ برا بابا خنجرا تیز شه/ بهاری که چشم انتظارش بودن/یه جایی توی کوچه... پاییز شه/ تو قلبای کوچیک مردونشون/ میمونه نمیگن میگن راز بود/ فقط زیر لب زمزمه میکنن/ کاش این کوچهها بختشون باز بود/ اگر بختِ در بسته میموند/ اگر بختِ این کوچهها باز بود/ تو از دست و دیوار و از میخ و در/ چی میگم خدایا... اینا راز بود/ یه رازو فقط میشه به چاه گفت/ که این کارو بابام علی میکنه/ بابا شب به چاها چی میگه خدا/ اگر مرد گریه نمی...میکنه/ پسربچهها خیلی احساسیاند/ پسربچهها مهر مادر میخوان/ پسربچهها مَحرمِ مادرن/ پسربچهها مرد به دنیا میان...» ما این لفظ را همیشه شنیدهایم که دختربچهها از لحظهای که به دنیا میآیند مادرند و برای عروسکهایشان مادری میکنند. حضرت صدیقه برای پدرش، برادرش و همسرش مادری میکند. اما این سمت که پسربچهها مرد به دنیا میآیند، غربت حضرت امام حسن(ع) را در ایام شهادت مادر مظلومشان نشان میدهد.
ناصر عبداللهی هم ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت؛ ولی اینکه یکخواننده میرود و برای عروسی هم این آهنگ بنت نبی را میخواند قطعا قصه دارد. بنت نبی چه قصهای دارد؟
این آهنگ را درواقع مهرداد نصرتی ساخت و نخستینبار این کار را محمد علیزاده خواند. وقتی خواند ناصر خیلی خوشش آمد و گفت میشود این کار را بدهی من هم بخوانم؟ و اجازه گرفت و خواند؛ قصهای که مردم نمیدانستند.
جالب است ناصر وقتی از یک چیز خوشش بیاید، میرود، رو میزند و میخواند. یادم هست شعر استاد بهمنی را هم درخواست داده بود، استاد قبول نکرده بود. همان قطعه «دل من یه روز به دریا زد و رفت...» بعد یک روز زنگ میزند و میگوید استاد، من خواندمش و نشر داد و اتفاقا استاد هم خوشش آمده بود.
چون با قلبش هماهنگ است. ناصر در تهران شهرک مخابرات مینشست. طبقه هفتم خانه ناصر بود، طبقه11 خانه ولی انصاری بود؛ یکی از طرفداران ناصر که کلی پول هم خرج ناصر کرده بود. با اینکه پیرمرد بود، ولی ناصر را تا روزی که زنده بود دوست داشت. حتی دفتر ناصر هم خانه این پیرمرد بود. آنجا ناصر قصهای را برای من روایت کرد. اقبال به موسیقی در سالهای اول انقلاب نبود، تا دهه70. ناصر عبداللهی رفته بود دبی برای اینکه کاروبارش را جمع کند و برای خوانندگی برود لسآنجلس. فکر کنم همان سالهای ابتدایی دهه80 بود. ناصر میرود آنجا. از همسر و بچهها خداحافظی میکند و میگوید من میروم و دعوتنامه میفرستم که شما هم بیایید؛ چون خوانندگی دغدغهاش بود و صدای دوستداشتنیای داشت. میرود دبی. شب میخوابد و حضرت صدیقه طاهره را خواب میبیند. خانم در خواب به او میگویند: «ناصر، نمیمونی برای من بخونی؟» این را ناصری روایت میکند که سنیزاده است. ناصر از خواب بیدار میشود و تصمیم میگیرد که برگردد ایران. به محض بیدارشدن از این خواب نخستین نسخه یا فاطمه بنت نبی را مینویسد. برمیگردد و در یکی از برنامههای صبح بهخیر ایران این کار را اجرا میکند. بعدا میآید پیش استاد علی معلم و میشود قطعهای که در آلبوم دوستت دارم جا میگیرد. این را برای من گفت، چون میخواست یک مجموعه در عالم عرفانی کار کند.
درباره شعرهای خوب شما درباره ابوالفضلع هم بشنویم.
یادم است سر برنامه عقیق بودیم. من نویسنده کار بودم. روزی مرتضی طاهری را دعوت کردیم به برنامه. به من گفت من این هفته میخواهم بروم جایی روضهخوانی کنم، شعری نداری که از زبان حضرت عباس و گفتوگوی حضرتعباس با حضرت زهرا باشد؟ گفتم الان آماده ندارم؛ اما قلمی میچرخانم. این بهانهای شد برای من. چندماه بعد شبی در شمال با خانواده سفر رفته بودم، دیدم این شعر دارد شکل میگیرد. تا بهخودم آمدم دیدم 72بیت شده است، از کوچههای مدینه تا کربلا. انتهای شعر میگوید: «صدا زدی پسرم چشم خویش مست نکن/ بجنب منتظرم ماه دستدست نکن/ بهدست دل پسرت مشک آب را برداشت/ به جای آب پسر دست را زمین بگذاشت/ ببین که ساقی بیدست سویت آمده است/ بگو به اصغر تشنه عمویت آمده است/ مهی که مهر حسین تو کار دستش داد/ همو که تشنگی کودکان شکستش داد» در همان کتاب «ازاوجنی» این 72بیتی چاپ شده است.