
کات برای گوزنهای اتوبان
نقد و بررسی فیلم «گوزنهای اتوبان» در گفتوگوی مسعود فراستی و سعید قطبیزاده در «کات»

گروه 24
در نخستین قسمت از فصل چهارم برنامه کات، مسعود فراستی و سعید قطبیزاده درباره فیلم «گوزنهای اتوبان» ساخته ابوالفضل صفاری صحبت کردند. به گزارش همشهری آنلاین،
«گوزنهای اتوبان» چهارمین ساخته بلند ابوالفضل صفاری است. او مدتها برای شبکه 4مستند ساخته و سال ۱۳۸۶ با ساخت فیلم «در انتهای زمین» وارد حوزه سینمای داستانی شده است. «گوزنهای اتوبان» داستان عابس، یک راننده پیک موتوری است که طی اتفاقی بهدنبال ماشین یک بلاگر معروف میافتد. بلاگر فکر میکند عابس خفتگیر است، درحالی که گوشیاش روی لایو است و همهچیز به سرعت وایرال میشود. در برنامه این هفته کات مسعود فراستی و سعید قطبیزاده، نویسنده و منتقد سینما به نقد و بررسی این فیلم پرداختند.
سعید قطبیزاده: اجرای بد یک فیلمنامه خوب
گوزنهای اتوبان به نسبت فیلمهای دیگری که از کارگردانش دیدهام از نظر تولید، تنوع بازیگران و موضوعی که انتخابی کرده، یک قدم حرفهای محکم است و در اکران در حد خودش میفروشد و حاشیه ایجاد کرده است. آنچه سراغش رفته است در اجرا میتواند نمره قبولی بگیرد، ولی فیلمنامه اشکالات اساسی دارد. قصه معما کم دارد؛ این را به این دلیل میگویم که فیلم ماهیت معمایی دارد. ما سیری داریم از یک وضعیت روزمره عادی در زندگی یک زوج جوان که به واسطه یک اتفاق به سمت دیگری تغییر وضعیت میدهد. این تغییر وضعیت باید با یک طرح و توطئه جدی اتفاق بیفتد. نمیدانم باید از شخصیت پیمان قاسمخانی در فیلم خوشم بیاید یا نه. یا مثلا شخصیت صدف اسپهدی تکلیفش معلوم نیست.
مسئله این است که اتفاقی که افتاده چقدر میتواند زمینهساز یک شکاف در زندگی زناشویی آنها باشد، ولی میبینیم مرد تا آخر عاشق همسرش است و زن هم بیدلیل یا با دلیل سراغ شوهرش میآید.
یاد فیلم«بیلیاردباز» میافتم، با این تفاوت که در این فیلم زوج در یک وضعیت پایدار هستند، ولی در«بیلیاردباز» اول قهرمان را میبینیم و بعد رابطهاش با زن و مسئلهاش با صاحبان سرمایه. ادی تنددست در«بیلیاردباز» هر اندازه شبیه آن مرد شیطانصفت فیلم میشود، به همان اندازه از شخصیت زن دور میشود. این کشمکش بین سعادت و آرامش با این تنش جاهطلبانه برای پولدار شدن برای تماشاگر التهابآفرین است. اما در «گوزنهای اتوبان»، شخصیت خبیث نداریم. شخصیت منفی فیلم هم خنثی است و هم در جاهایی آسیبپذیر بهنظر میرسد. جاهایی هم سمپاتیک است که خلاف منطق فیلم است.
مسعود فراستی: ولی افتاد مشکلها
تنها چیزی که از فیلم دوست داشتم، شخصیت پسر است. همه سنگینی فیلم هم روی اوست. شوخیهای یک ربع اول فیلم خیلی جذاب است. نوع شرطبندی و بلوفهایی که به هم میزنند در فیلمنامه خیلی بکر بود و در اجرا هم خوب درآمده. در یک ربع اول با یک تیم سرحال و شوخوشنگ طرف هستیم که با هم شوخی میکنند و اختلاف هم دارند. این آسمانجل کلی هم میبازد و همین شخصیتش را میسازد و نشان میدهد این آدم میتواند انقدر ریسکپذیر باشد. هم فیلمنامه و هم اجرا از پس این قسمت برآمدهاند، ولی افتاد مشکلها. فیلم یک سوژه عالی را از دست میدهد: اینترنت و دنیای مجازی که همه درگیر آن هستند، درصورتی که آنالیز این پدیده لعنتی خیلی کمککننده است. فیلم تا یک قدمی این آنالیز پیش میرود، اما رها میکند. نمیتواند در فیلمنامه و اجرا از پس آن بربیاید. شخصیتی که قاسمخانی بازی میکند، یکباره در فیلم ول میشود که این بزرگترین مشکل فیلم است.
رابطه این زن و شوهر بحران و افتوخیز ندارد. کجا بحران اتفاق میافتد؟ یک رابطه عاشقانه لانگشاتی است که مطلقا درنیامده است.
اساسا 2شخصیت اصلی فیلم منطق ندارند. بهنظرم فیلم هدر شده است. فیلم میتوانست آسیبشناسی دنیای مجازی باشد. آدمها هم کاریکاتور هستند. حیف بود که فیلم هدر شود و اثر نگذارد. تنها نکته مثبت بازی
نوید پورفرج است.