
رنج زیستن

محمدرضا مقیسه/ روزنامهنگار
رنج زیستن در این روزها، رنجی است که بر هیچکس پوشیده نیست. این روزها با هرکس که روبهرو میشوم، بلافاصله از نابسامانیها حرف میزند! از افزایش قیمت دلار و بیثباتی اوضاع اقتصادی و سیاسی میگوید. تقریبا کسی نیست که نگران آینده کشور نباشد. همه میگویند چه پیش خواهد آمد؟ اوضاع کشور به کدام سو خواهد رفت؟ وضع اقتصاد چه میشود؟ اوضاع سیاسی کشور و منطقه آبستن چه حوادثی است؟ و...
واقعیت این است که هیچکس نمیخواهد پاسخ درستی به این سؤالها بدهد. حتی سیاستمداران کاربلد و کارشناسان باسابقه و دستاندرکاران امور کشور هم از دادن پاسخ قاطع و صادقانه به این سؤالات شانه خالی میکنند! چرا؟ چون خود نیز در بهوجودآمدن این وضع مقصرند. حال که همه مقصریم، دست باید روی دست بگذاریم و یکریز غر بزنیم و از زمین و زمان هم شاکی باشیم؟! بهنظر میرسد باید از ادامه این رویه غلط و نابودکننده جلوگیری کنیم و خویش را از به خوابزدن و غفلتورزیدن نیز بر حذر داریم. باید به فکر جبران خرابیهای برجامانده از عملکرد گذشته خویش باشیم. باید دست در دست یکدیگر بگذاریم و راه، چاره کنیم. باید بتوانیم گریه را به خنده و ناامیدی را به امید و رخوت را به انگیزه تبدیل کنیم.
باید هنر سختزیستن در اوضاع دشوار و بحرانی کنونی را، حتی برای روزهای سختتر از وضعیت فعلی تمرین کنیم. برطبل نابسامانیها کوبیدن که کاری ندارد. بهعنوان یک روزنامهنگار میگویم: مشکلات موجود را متراکمتر از هر زمانی میشود به تصویر کشید و بر اندوه و ناامیدی مردم هم افزود. آیا اینگونه عملکردن عقلانی است؟ بیشک جواب منفی خواهد بود. لذا کیست که نداند طی سالیان بر ملت و کشور ما چه رفته است؟ بنابراین به جای اینکه دنبال مقصر بگردیم و همه مشکلات را به گردن این و آن بیندازیم، بهتراست از خودمان شروع کنیم و آدرس را هم اشتباهی نرویم. باشد که در عبور از درههای سخت پیشرو، یکدیگر را یاری دهیم و منافع ملی را بر منافع فردی ترجیح دهیم و برای ایرانی آباد و سربلند و یکپارچه از جانمان چون شهدا مایه بگذاریم تا هم نزد خدا و شهدا و هم در مقابل وجدانمان روسفید باشیم؛ هرچند که سبوی دلمان را شکسته باشند.