
بچههای فندقی و پستهای!

سیدسروش طباطبایی پور | روزنامهنگار
روزهای آغازین سال تحصیلی و نخستین جلسههای درس فارسی و ریاضی و علوم، گاه آشنایی معلم با بچهها و بیان شیوهها و روشهای تدریس است؛ و البته در همان جلسه اول، بچهها هم معلمشان را از کلامش و برنامههایش و زبان بدنش، میشناسند و او را محک میزنند. یکی دیگر از پروژههای روزهای اول مهر، البته بیان ملزوماتی است که بچهها باید برای هر کلاس فراهم کنند: «.... بچهها! برای فارسی یک دفتر 100برگ کافیه، برای واژگان هم باید یه دفتر 40برگ بیارین، املا هم 40برگ کافیه، اما برای انشا، باید 60برگ بیارین، آخه قراره کار ویژه بکنیم...» و این سکانس از فیلم سال تحصیلی هر سال تکرار میشود و سکانس آخر سال تحصیلی هم معمولا قصهای تکراری است؛ چون از هر دفتر سفید که بهخاطر تهیه آن، شاخههایی انبوه شکسته شده، معمولا تنها 10یا 20برگ مصرف میشود و مابقی هیچ! به یاد دارم که در دوره نوجوانی، معلمی در همان روز اول به بچهها گفت: «فندقهای من؛ درخت فندق لااقل 5سال طول میکشد تا به بار نشیند و 50سال طول میکشد تا انبوه شود و 100سال طول میکشد تا کهنسال شود و اگر درخت فندق صد سالهای را قطع کنیم، تنها میتوان از آن 100دفتر 80برگ تولید کرد! پس فندقهای من؛ بیایید امسال به احترام درختهای فندق 100ساله، شاخههای فندق کمتری بشکنیم و کاغذ کمتری مصرف کنیم و دفترهای نیمه کاره سال قبل را ترمیم کنیم!» و ادامه میداد: «پس همان دفتر فارسی سال قبلتان را ترمیم کنید و همان دفتر املای قبل را دوباره جلد کنید و همان و همان و همان» و چه خوب به یاد دارم که بچهها بعد از کلاس او و به احترام معلم طبیعتدوستشان، همه ایستادند و مثل پسته خندیدند.