
مدادرنگیهای هفترنگ!

دیروز، در حال قدمزدن درخیابان بودم که ویترین رنگارنگ یک مغازه لوازمالتحریرفروشی بوی ماه مهر را در دلم زنده کرد و مرا به یاد ایام نوجوانی انداخت. دفتر مدرسه و مداد قرمز پشت ویترین و پاککنهایی با شکلکهای عجیب و غریب، مرا به داخل مغازه میخواندند و با ادا اطوار هی میگفتند بیا تو!
مغازه پر از سکوت بود و صدایی با خوشرویی خوشامد گفت و باد کولر گازی مرا لای قفسههای مغازه به این سو و آن سو میبرد، رواننویسهای سبز و قهوهای و زیتونی، دفترهای باربی و گربهای و هیولایی و تراشهای چراغدار و دمدار و شاخدار! کمی جا خوردم. انگار دنیای لوازمالتحریر بچههای امروز زمین تا آسمان با روزگار نوجوانی من فرق کرده بود. در روزگار تحصیل من، همهچیز ساده بود و سادگی، میان بچهها ارزش داشت! هوس کردم به یاد آنروزها چیزی هم بخرم. سراغ بخش مدادرنگیها رفتم. از کودکی نقاشیهایم افتضاح بود؛ اما همان نقاشیهای عجیبوغریب را خیلی دوست داشتم. یک مدادرنگی 12رنگ برداشتم. پشت آن نوشته شده بود 480هزار تومان! سه فازم پرید؛ یعنی هر رنگ 40هزار تومان! کاش میشد تنها یک رنگ را بخرم که فروشنده با پوزخند، مرا از این کار زشت منصرف کرد.
از مغازه بیرون رفتم. چند قدم آنسوتر یک مغازه لوازمالتحریری دیگر بود. اینبار از سر کنجکاوی وارد آن شدم و یکراست رفتم سراغ مدادرنگیها! همان مدادرنگی با همان مارک و مدل، 400هزار تومان بود. از سر کنجکاوی 5مغازه دیگر را هم بررسی کردم و مدادرنگیهایی با همان مارک و مدل پیدا کردم با قیمتهای رنگارنگ؛ از هر مدادرنگی 29هزار تومان تا 20هزارتومان. البته دلیل این اختلاف قیمت را از فروشندهها هم جویا شدم؛ یکی قیمت سال قبل و بعد را بهانه میآورد، یکی تاریخ مصرف جدید و قدیم را و دیگری، یکسانت کوتاهی و بلندی مدادها را. ترجیح دادم بهجای خرید، دوباره نقاشیهای افتضاح آن روزها را بهخودم یادآوری کنم و از خرید مدادرنگیهایی با قیمتهای هفترنگ منصرف شوم.