
پایان 31 سال چشمانتظاری
ملاقات مادر شهید صبوری با پزشکی که پیکر پسرش را از طریق آزمایش دیانای شناسایی کرد

الناز عباسیان
در تاریخ این مرز و بوم، ایثار خانوادههای شهدا هرگز فراموش نخواهد شد. اما یکی از نقاطعطف این فداکاریها را باید در سینه پرسوز و چشمان همیشه گریان مادر شهید بهروز صبوری جست؛ همان مادری که فیلم او، پشت پیکرهای شهدای تفحصشده، در جستوجوی «گمنام ۶۱،... ۱۸ ساله از سومار»، هر بینندهای را متأثر میکند. ماجرای رسیدن او به پیکر پسرش، خود داستانی پررمزوراز است. این مادر، پایان سالهاي چشمانتظاریاش را مدیون تلاش گروههای تفحص و دانشمندان مرکز ژنتیک نور ميداند و دوست دارد به بهانهای از آنها قدردانی کند. این موضوع را با دکتر محمود تولایی، رئیس پیشین مرکز ژنتیک نور و بنیانگذار شناسایی شهدای گمنام از طریق آزمایش دیانای، در میان گذاشتیم. او نیز مشتاقانه با ما همراه شد تا به دیدار این مادر شهید در محله امامزادهحسنع برویم و البته مزار شهید را هم زیارت کنیم.
گمشده سومار سر از بوشهر درآورد
بهروز صبوری سال ۶۱ در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسید و پیکرش مفقود شد. حاجیهخانم زرینتاج بهرامنیا، مادر شهید، از اولین روزهای بیخبری از پسرش، شهر به شهر به دنبال او گشت تا همین چند سال پیش. خودش اینگونه روایت میکند: «از همان روزهای اول بیخبری از بهروز، دربهدری و بیابانگردی من شروع شد. با پدرش چندین بار به مناطق جنگی رفتیم. روی خاک سومار، دنبال نشانی از او بودم. دست آخر، چند پوکه و فشنگ به یادگار آوردم و روی طاقچه، کنار عکس بهروز گذاشتم. وقتی تلویزیون اعلام میکرد که قرار است شهدای گمنام تشییع شوند، دوباره دلم میلرزید. سریع خانه را تمیز میکردم و میرفتم مراسم. عکس بهروز را با خودم بغل میکردم و میپرسیدم: ۱۸ساله از سومار دارید؟» همزمان با روزهای بیقراری خانوادههای چشمبهراه، گروه تفحص پیکرهای شهدا در مناطق عملیاتی، با تلاش شبانهروزي، چندین پیکر گمنام را در سومار شناسایی کردند. پس از نمونهبرداری از استخوانها برای تشخیص هویت، این پیکرها در گوشه و کنار این کشور پهناور به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شدند و قسمت چنین شد که پیکر بهروز در سال ۱۳۸۹ به عنوان شهید گمنام در دانشگاه خلیج فارس بوشهر آرام گیرد.
فقط یک بند انگشت آرامم میکند
3 سال بعد، فیلم «شیار ۱۴۳» با الهام از لحظههای بیقراری مادران شهدا به ویژه مادر شهید صبوری، ساخته میشود. مادر در مراسم رونمایی این فیلم جمله عجیبی میگوید: «نمیخواهم همه قامتش برگردد، فقط یک بندانگشت از پسرم به من برسد، آرامم میکند.» 2هفته پس از گفتن این حرف، در آزمایشگاه، پیکر شهید شناسایی میشود. خودش میگوید: «سال 92 بود که یک روز شهرام آمد و گفت: آقای باقرزاده و آقای رنگین از معراجالشهدا گفتند بیابانگردی مادرت به پايان رسيد و بهروز پیدا شد. دنیا دور سرم چرخید. همه فکر کردند با آن حالی که دارم، سریع خودم را به بوشهر و مزار بهروز میرسانم، اما من اول رفتم مشهد و از آقاجانم اجازه گرفتم و طلب صبر کردم. وقتی رفتم بوشهر، اول مزار شهدای گمنام را زیارت کردم بعد مزار پسر خودم را. درد و بلای مردم بوشهر بخورد به جان من؛ نمیگذاشتند بهروز را به تهران بیاورم.» به درخواست مادر و با اجازه مراجع تقلید، پیکر شهید به تهران منتقل شد. این چنین برای اولین بار، یک شهید در محلهای که متولد شده و در چندقدمی خانه مادر، یعنی صحن امامزاده حسن(ع)، کنار چهار شهید گمنام دیگر به خاک سپرده شد.
یـاد
معجزه دیانای برای یک مادر
حالا دیگر مادر آرام گرفته است و مدام دعاگوی کسانی است که او را از چشم به راهی رهایی دادند. خودش در این دیدار که دکتر تولایی مهمان اوست میگوید: «آقای دکتر، شما نمیدانید چه معجزهای میکنید؛ نه فقط براي من که براي تمام چشمبهراهها. کل ایران خوشحال شد. از زنجان و خیلی از افرادی که حتی خارج از کشور - لبنان، انگلیس و آمریکا - فهمیدند پسرم پیدا شده، خوشحال شدند. الان 3مادر شهید دیگر هم در این کوچه هستند و من خجالت میکشم و فقط دعا میکنم خبری از فرزندانشان به آنها برسد؛ مثل شهیدان شیرخانلو و دلیری.» این مادر شهید در پایان، صمیمانه از همراهی اهالی محله امامزاده حسن(ع) و کسبه در این سالها قدردانی میکند.