• چهار شنبه 1 مرداد 1404
  • الأرْبِعَاء 27 محرم 1447
  • 2025 Jul 23
سه شنبه 31 تیر 1404
کد مطلب : 259597
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/rR0RK
+
-

شهادت در راه نجات

روايت شهادت مهدی زرتاجی، امدادگر ۳۹ساله‌اي كه اميد و پناه روستایيان بود

گزارش
شهادت در راه نجات

زهرا بلندی- روزنامه‌نگار

صبح جمعه ۲۳ خرداد، هنوز آفتاب کامل بالا نیامده بود که آماده‌باش اعلام شد. او مثل همیشه، منتظر نماند تا کسی صدایش کند؛ لباس سرخ و سفید امداد  را پوشید و داوطلبانه راهی پایگاه شد. چند ساعت بعد، وقتی برای امدادرسانی به مجروحان حمله پهپادی حوالی روستای اسفنجان اعزام شده بود، موج دوم حمله، اندوهی بزرگ را رقم زد. مهدی زرتاجی، امدادگر ۳۹ساله‌ای که سال‌ها برای نجات جان دیگران دویده بود، خود در ماموریتی شهید شد که برای نجات جان مردمش آغاز کرده بود.

نذر ی که ادا شد
او تنها پسر خانواده بود، اما برای یک روستا برادری می‌کرد. جوانی از روستای سرای، شهرستان اسکو در استان آذربایجان شرقی که از کودکی در کنار پدر دامداری و کشاورزی می‌کرد، اما این تنها دغدغه‌اش نبود. 
او در هر اتفاق و حادثه‌ای، دستی برای نجات بود. همین روحیه باعث شد امدادگری را نه فقط به‌عنوان شغل، بلکه شیوه زندگی خود برگزیند. سال ۱۳۷۹، داوطلبانه وارد جمعیت هلال‌احمر شد و از سال ۱۳۹۶ به‌عنوان کارمند رسمی فعالیتش را ادامه داد. خواهرش، اکرم زرتاجی، از نخستین روزهای علاقه‌مندی‌اش اینگونه می‌گوید: «نخستین‌بار که می‌خواست آزمون هلال احمر بدهد، ما مشهد بودیم. گفت اگر قبول شوم، نخستین حقوقم را خرج زیارت امام رضا(ع) می‌کنم. همان جا نذر کرد و بعد که قبول شد، به عهدش وفا کرد. او مدرک مهندسی امداد و نجات را از دانشگاه ارتش ارومیه گرفت و در پایگاه امداد و نجات روستای گُمیچی مشغول خدمت شد. آنقدر به كارش علاقه داشت كه گاهی حتی وقتی شیفتش نبود، در پایگاه حاضر مي‌شد.»

امید و پناه اهالی روستا
«صبح روز حادثه، ساعت ۵:۳۰ با پدر تماس گرفت و گفت كه آماده‌باش اعلام شده است. گفت می‌روم، حتی اگر شیفتم نباشد. ساعت ۱۰:۳۰، در حالی‌که همراه 5 نفر دیگر برای امدادرسانی به مجروحان بمباران حوالي روستاي اسفنجان به محل اعزام شده بودند، هدف حمله پهپادی قرار گرفت و به شهادت رسید.»  خواهرش بعد از بیان این موضوعات بیشتر توضیح می‌دهد: «عادت‌ داشت همیشه بعد از کار به خانه ما می‌آمد. شب قبل از شهادتش هم خانه ما بود. چند دقیقه نشست، کمی حرف زد و رفت.  یکی از عمه‌هایم چند سال پیش از دنیا رفته بود و عمه‌ای دیگر یک روز قبل از شهادت مهدی فوت کرده بود. آن شب وقتی داشتیم از تشابه تصادفی فوت عمه‌ها در روز پنجشنبه حرف می‌زدیم، مهدی لبخند زد و گفت: اشکالی ندارد. به خدا می‌گوییم ما را جمعه ببرد و همین هم شد و او هم فردای روز فوت عمه‌ام از بین ما رفت.» اکرم می‌گوید خانه‌شان پس از رفتن مهدی ساکت و بی‌روح شده است: «او برای من و دو خواهر دیگرم، هم تکیه‌گاه بود و هم غمخوار. او نه فقط حمایتگر خانواده، بلکه امید و پناهگاه اهالی روستا بود؛ مردی دقیق، بااخلاق و پایبند به رعايت حلال و حرام. دروغ نمی‌گفت، حتی اگر ضرر می‌دید. هرجا‌ کاری زمین می‌ماند، همه دنبال مهدی می‌گشتند؛ از برق‌کشی و لوله‌کشی تا درمان دام و تزریقات بدون چشمداشت برای اهالی روستا انجام می‌داد.»

دوستی تا عمق برادری
ابراهیم سروری، پسرخاله و داماد خانواده، از صمیمیتش با مهدی می‌گوید: «قبل از اینکه دامادشان شوم، با مهدی دوست بودم. اهل شوخی بود، خالص و خوش‌قلب. هر از گاهی گوسفند ذبح می‌کرد، همه را دعوت می‌کرد خانه‌شان به صرف کباب. خیلی خانواده‌دوست بود. همکارانش از هلال‌احمر با من تماس گرفتند و وقتی گفتند شهید شده، اصرار داشتم اشتباه شده، باورم نمی‌شد چه اتفاقی افتاده. یكراست رفتم بیمارستان و همه چیز را با چشمان خودم دیدم.» مهدی زرتاجی از آن دسته قهرمان‌هایی بود که دور از دوربین‌ها و تیترها، جان دیگران را نجات می‌داد. حالا اهالی روستای سرای و شهرستان اسکو، یکی از شریف‌ترین فرزندانشان را از دست داده‌اند؛ قهرمانی که به گفته خانواده‌اش اهل لذت بردن از لحظات بود و عکس‌های زیادی از خود بر جا نگذاشته، اما رد محبتش در قلب صدها نفر حک شده است. 



 

این خبر را به اشتراک بگذارید