مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد که مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است، درختی درین وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در آن پای درخت به حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همیگفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدرم بمردی. خواجه شادیکنان که پسرم عاقل است و پسر طعنهزنان که پدرم فرتوت.
سالها بر تو بگذرد که گذار/نکنی سوی تربت پدرت/ تو به جای پدر چه کردی خیر؟/تا همان چشم داری از پسرت
گلستان سعدی
یکشنبه 29 تیر 1404
کد مطلب :
259447
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/l5OQg
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved