• شنبه 28 تیر 1404
  • السَّبْت 23 محرم 1447
  • 2025 Jul 19
شنبه 28 تیر 1404
کد مطلب : 259369
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/OyY1r
+
-

از شهرک دقایقی تا دزفول حماسه‌ای در امتداد آتش و خون

یادداشت
از شهرک دقایقی تا دزفول حماسه‌ای در امتداد آتش و خون

سیده‌رقیه آذرنگ؛ نویسنده

دلنوشته‌ای تقدیم به خواهرم زینب سلیمانی که شب عروج سردار سپهبد شهید غلامعلی رشید را برایمان روایت کرد:
 خواهرم زینب!...آن شب را خوب به یاد داری، نه از شنیده‌ها، از نفس‌هایی که در گلویت حبس شد وقتی آسمان شکافت... و شهرک «دقایقی» در هاله‌ای از سکوت و حیرت ایستاده بود. ناگهان، آتش آمد... از دلِ فلز، از دهان بی‌رحم جنگنده‌های رژیم کودک‌کش بر خانه‌ای که آجر به آجرش وضو گرفته بود، خانه‌ای که قامتش را سرداری رشید، جان داده بود.... یقین دارم با شنیدن نام سردار رشید ایران، تو ناگهان دزفول را به یاد آوردی... شهر صبور. شهر ایستاده در دل موشک‌ها. 
یاد آن کوچه‌ها... که هر آجرش نام شهیدی را بلد بود، یاد آن مادران که با آغوش خالی، به خدا لبخند می‌زدند و می‌گفتند: «قربانی‌هایمان را قبول کن...» و تو با هوایی پر از بوی شهیدان چه عارفانه دیدی که چگونه تاریخ در آن شب تکرار شد، نه به سبک روایت که به سبک انفجار... فرمانده دلاوری دیگر به همراه عباس رشیدش، سال‌ها بعد همچون برادران و خواهران گلگون‌کفنش، در روشنای آتش، در همان سطر به سطر خون، در همان آغوش آجرهای به خون‌رنگین... شهید شد؛ نه در میدان که در خانه‌اش...
و تو، صدایت را به گوشمان رساندی، از میان آوار، از دل دود و خون... و اینگونه، خطبه‌ات شد زبانه‌ای از عروج خون، روایت تو شد ادامه راز سر به مُهر «الف دزفول»... و دقایقی، شد نقطه‌ای دیگر در نقشه مقاومت. خواهرم زینب، می‌دانی که این آتش، تازه نیست. سال‌هاست که شعله‌اش را دیده‌ایم... از خرمشهر تا تهران،  از دزفول تا غزه، از دهلاویه تا دقایقی...اما دشمن، هنوز نفهمیده: ما در خاک ریشه می‌دوانیم. چرا که ما، با خاک هم‌قامت شده‌ایم. ما با آوار بزرگ شده‌ایم. با اشک مادران شهید، قد کشیده‌ایم. با نگاه‌های نقش بسته شهدا بر میادین شهرهامان، نفس کشیده‌ایم و حالا تو ای صدای رسای خط مقدم زینب‌های زمانه، با چشمانی پُر از شعله، نامی آشنا را زمزمه می‌کنی. نامی به بلندای «مقاومت». 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید