روزی که کنترل از دست دانشمندان خارج شد
آرمان شفیعلو/ عضو هیأتعلمی انستیتو نجوم و دانش فضایی کرهجنوبی
دسامبر ۱۹۳۸، 2 محقق آلمانی، اتوهان و دستیارش فریتز اشتراسمن درحالیکه اتمهای اورانیوم را با نوترون بمباران میکردند تا هسته سنگینتری ایجاد کنند، بهطور اتفاقی شکافت هستهای را کشف کردند. توضیح نظری این کشف به سرعت توسط لیز مایتنر و همکارش ارائه شد و فیزیکدانان در برابر واقعیتی هیجانانگیز قرار گرفتند؛ میتوان انرژی هسته اتم را استخراج کرد!
لبه تیز دیگر این کشف اما امکان استفاده نظامی و ساخت بمبی هستهای بود. چند هفته قبل از آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا و در آگوست ۱۹۳۹ میلادی، آلبرت اینشتین نامهای به تئودور روزولت، رئیسجمهور وقت آمریکا فرستاد و از اهمیت شکافت هستهای و کاربردی که میتواند در ساخت سلاحی جدید و بهشدت قدرتمند داشته باشد، به او گفت. اینشتین در این نامه تأکید کرد، تحقیقات در این زمینه باید سرعت بگیرد. چنین موضوعی برای سران آمریکا ناآشنا نبود اما نامه اینشتین و پافشاری بسیاری دیگر از فیزیکدانان بنام ازجمله انریکو فرمی و لئو زیلارد در قانعکردن سران آمریکا برای سرمایهگذاری جدی روی پژوهشهای هستهای و ساخت بمب نقش مهمی داشت. اما چرا اینشتین در بحبوحه جنگ اصرار داشت آمریکا روی ساخت این جنگافزار مهلک کار کند؟ ترس اینشتین از این بود که آلمان هیتلری زودتر از دیگران به این سلاح دست یابد و جهان را زیر سیطره خود بگیرد.
برای اجرای پروژه بمب اتمی آمریکا که به پروژه منهتن مشهور است، بیشتر از 120هزار نفر بهصورت مستقیم و غیرمستقیم مشغول فعالیت شدند و طی چند سال، 2میلیارد دلار (براساس ارزش امروز بیشتر از 20میلیارد دلار) برای آن هزینه شد. اکثر دانشگاهها و مؤسسات معتبر آمریکا، بسیاری از توانمندترین فیزیکدانان و دانشمندان در آمریکا، کانادا و بریتانیا در این پروژه همکاری داشتند.
یکی از بزرگترین موانع در ساخت بمب، کنترلکردن واکنش زنجیرهای هستهای بود که فرمی و همکارانش در اواخر ۱۹۴۲ به آن دست پیدا کردند. پروژه منهتن بهسرعت پیش میرفت و تیم مستقر در آزمایشگاه ملی «لسآلاموس» تحت هدایت رابرت اوپنهایمر درحال نهاییکردن ساخت نخستین بمبهای هستهای بودند. بسیاری از دانشمندان مشغول کار در این پروژه یا کسانی که مانند اینشتین از آن حمایت میکردند، هدف اصلیشان بازدارندگی در برابر قوای آلمان نازی و جلوگیری از تباهی تمدن بشری بود. اما دیگر کنترل از دست فیزیکدانان خارج شده بود. برای این پروژه هزینه سنگینی پرداخت شده بود و از طرفی متفقین اگر چه در برابر آلمان هیتلری با هم متحد بودند، در اساس سیاستهای خود با هم اختلاف داشتند. با همه اینها، پیشبینی جنگ سرد پس از اتمام جنگ جهانی دوم سخت نبود. آمریکا که هنوز در جنگ با ژاپن بود به پروژه منهتن ادامه داد و در ۱۶ ژوییه ۱۹۴۵ نخستین بمب هستهای را با موفقیت آزمایش کرد. از اینجا به بعد اختلافها بالا گرفت. برخی مانند زیلارد مخالف هرگونه استفاده یا حتی نمایش قدرت این اسلحه جدید بودند و آن را باعث آغاز رقابت هستهای میدانستند. برخی دیگر مانند اوپنهایمر و فرمی استفاده از بمب هستهای علیه کارخانهها یا تاسیسات نظامی ژاپن را جایز میدانستند اما با این پیششرط که از قبل به ژاپن اولتیماتوم داده شود. واقعیت این بود که نظر یا احساسات سازندگان بمب دیگر اهمیت چندانی نداشت. وقتی خبر انفجار بمب هستهای در هیروشیما از رسانهها پخش شد بسیاری از دانشمندانی که شب و روز برای ساخت این بمبها کار کرده بودند، دچار حیرت، پریشانی و پشیمانی شدند. انفجار دوم در ناکازاکی دیگر شکی باقی نگذاشت که جایی برای توجیه نیست. کمتر کسی از این دانشمندان و مهندسان فکر میکرد که بمبها روی شهرهای مسکونی فرود خواهند آمد و دهها هزار انسان را که اکثرا غیرنظامی بودند، خواهد کشت. تصور این بود که بمب برای محافظت از سیطره هیتلر بر دنیا ساخته میشود، نه برای استفاده علیه مردم ژاپن یا در جنگی که به وضوح مغلوب بهنظر میرسید. اکثر دانشمندان مشغول در پروژه منهتن تا آخر عمر را در میان احساساتی چندگانه سپری کردند؛ عذاب وجدان رهایشان نکرد و به سکوت کتابخانهها یا آزمایشگاههای خود برگشتند. اکثرشان اگر میدانستند کار به کجا ختم خواهد شد خود را داخل این بازی خطرناک نمیکردند اما خوشبینی آنها و اعتمادشان به جنگسالاران به هر حال عاقبتی شوم داشت. داستان پروژه منهتن برای بسیاری از دانشمندان نسلهای بعد هم درسهایی آموختنی داشت: علم دارای لبههای بسیار تیز و برنده است و کنترل پیامدهای احتمالی اکتشافات یا اختراعات علمی و تکنولوژیک همیشه در دست پدیدآورندگان آن نخواهد بود. باید آیندهنگر بود و اصول اخلاقی را نیز پاس داشت.