
مهندس چاقکردن قلیان
روایتهای شنیدنی قلیانچی جوان که اوقاتفراغت خود را با ورزش سپری میکند

سحر جعفریانعصر -روزنامهنگار
روزی 80 تا 100قلیان را باید چاق کند. روزهای تعطیل اما بیشتر، 120تا 150قلیان را بهاصطلاح سری میزند. پرنفسی او و همکارانش نه از سر دیافراگمهای ورزیده یا ریههای خوشرنگشان که از کارکشتگی آنهاست. انگار زمان قاجار است و اینجا، دربار همایونی و آنها هم به پیشهای رسمی «قلیانچی» اند. بسیاریشان آنقدر در پستوی آشپزخانه رستورانهای متعدد، قلیان چاقیدهاند که چشمبسته و بهاندازه، آب به تنگ همه قلیانها از سنتی، خلیل عربی، برنجی تا الجمیرای شیشهای و چوبی میریزند. بعضیشان نیز فوتهای استادی میدانند؛ اینکه چهوقت چند قالب کوچک یخ یا مقداری شیر چرب به آب قلیان اضافه کنند یا کدام زغال از انگور و پسته تا لیمو و چینی برای کدام تنباکو از نعناع و پرتقال و دوسیبهای معمولی تا انبهآلبالو، آلو یخ، بلوبریکولا و شکلاتیخیهای وارداتی مناسبتر است. انگشتشماریشان هم علاوه بر اینها همه، رگ خواب مشتریان را در دست دارند؛ یکی مثل ایمان رحمانی که ورزشکار است، گیاهدوست و خوشمشرب و عادت دارد پیش از آمادهکردن اوردر قلیانها و به کام و دود رساندن توتونها با مشتریان گرم بگیرد و بگوید: «چاوهمنی...» (به زبان کردی یعنی چشم من هستی.) روایتهای او از کسبوکار متفاوتش شنیدنی است.
دست و پنجه نهنک تهمینه و لبخند بیبی
تقریبا هر صبح به اینها فکر میکند؛ چه شد که کوچ کرد از پاوه به تهران، چرا مثل بیشتر جوانهای پاوه گردو و زیتون نکاشت تا باغدار شود، اصلا چطور از وسط خانهشان که با پیرمراد (پدربزرگ) بر ارتفاعات 2کوه شاهو و آتشگاه ساخته و اغلب پر بود از عطر کلانه یا خورش هلویی که از دست و پنجه نهنک تهمینه (مادربزرگ) رنگ و لعاب مییافت، پرت شد کنج و کنار رستورانهای پایتخت... هوای خوش و بوی بلوط و زالزالکهای وحشی کجا و دود تنباکوهای اورجینال و گر گرفته کجا؟ همین که یکی از گارسونها کاغذ نخستین اوردر قلیان را میگذارد کف دست ایمان و میگوید: «سفارش میز شاهنشینه؛ لبخند بیبی میخواد» همه آن فکرها از سرش میپرد. حالا ششدانگ حواسش پی سری قلیان زدن است: «خب، کو این قلیون خلیلمامون لبخند بیبی... آها اینجاست... اونی که تنباکوی لبخند بیبی سفارش میده حتما سبکپسنده و حوصله زود خاموش یا پودر شدن زغال قلیون رو نداره... پس زغال نارگیل میذارم براش.» از حدود 10هر صبح تا نیمههای هر شب، پشت به پشت قلیان آماده میکند؛ یکی را میشوید یا تنباکو میگذارد، یکی دیگر را با پکهای عمیق به کام میرساند. دستمزدش هم به قدر آب باریکهای، روان است.
طعمهای گران با نیکوتینهای سبک بر نخورند
دور تا دورش که جایی کوچک است قلیان چیده شده؛ بیشتر از نوع خلیلمامون (عربی) و کمتر سنتی و چوبی. معمولا هر یک از قلیانها ویژه یک طعم تنباکوست که روی برچسبی کوچک به تنهشان نوشته شده: «طعم تنباکوها نباید باهم بر بخورن. سردرد میاره... به جز این، یه تنباکو داریم سنگین (نیکوتین بالا) و پردود و گرون از بستهای 300 تا 900هزار تومن... یه تنباکوی دیگه هم داریم سبک، کمدود و ارزون از بستهای
150 تا 200هزار تومن... اینها با هم قاطی نشن بهتره.» یکطرف، سینهکش دیوار منقلی بزرگ گذاشته و یکطرف هم بستههای تنباکو و کیسههای زغال تلنبار کردهاست. سر و کله گارسونی دیگر پیدا میشود: «ایمان؛ مشتری میز شماره5 رواق میخواد بهخودت اوردر قلیون بده... اینا رو هم بگیر و زغالشون رو عوض کن.» مشتری میز شماره5 رواق، همان آقای محمودی است که قلیان اختصاصی دارد و اغلب، تنباکوی ترکیبی سفارش میدهد: «چاوهمنی محمودیجان؛ در خدمتم» و محمودی: «تنباکوی مهیج میخوام!» ایمان نیز بیدرنگ، درمیآید: «ماجراجو شدی... شفققطبی، پیشنهاد میدم بهت... فقط یه کم گرونه؛ حدود 700هزار تومن.»
لبی یکبارمصرف به سینی قلیانی با طعم آقابزرگ که در منوی قلیان رستوران، بسیار خوشنمایی میکند، میاندازد. ریههایش را باد میکند و بعد با قدرت به نیپیچ یا شیلنگ قلیان میدمد. عمیق و پیوسته؛ سفارش مشتری است که دود لوکوموتیوی بده