
جریان زندگی در یک خیابان زخمی
ساعتی با اهالی خیابان شهید باهنر در روزهای بعد از حمله صهیونها

رابعه تیموری-روزنامهنگار
ساختمان نبش کوچه شیراز حوالیمیدان تجریشهنوز خاموش و بیهیاهو است و پنجرههای شکسته و دیوارهای لرزانش در انتظار دست مهربان بنایی کاربلدند که رد روز بمباران را از سر و رویشان بشوید. نه فقط این ساختمان زخمخورده که واحدهای تجاری و مسکونی همسایهاش هم هنوز بهت آن لحظه را قورت ندادهاند، اما در پناه دیوارهای آنها زندگی متوقف نشده و برووبیای پیش از روز بمباران در خیابان شلوغ و پررفتوآمد شهید باهنر جریان پیدا کرده است. انگار حرف آقا مهدی بیراه نیست که میگوید: «جنگ نمیتواند جلوی زندگی را بگیرد!» آقا مهدی نوجوان ساعتفروش همسایه ساختمان جنگزده چند روزی است بعد از بمباران خیابان، کرکره ساعتفروشی نقلیاش را بالا برده است.
پاتوقهای همیشگی
کمی آن طرفتر از ساعتفروشی او، عطاریای قرار دارد که به جای آویشن، خرفه، اسطوخودوس، هل و دارچینهایی که روز بمباران حیف و میل و پر از خاک و خردهشیشه شده اند، ادویهجات و گیاهان دارویی تازه چیده و بوی محصولات پرعطر و بویش تا چند متر
آن طرفتر هم به مشام میرسد. جنگ هم نتوانسته خلق و خوی خوش جوانک عطار را تنگ کند و با حوصله مشغول پیچیدن نسخه کودکی است که درد دلپیچه امانش را بریده است. حسین آقا روبهروی عطاری بند و بساط واکسزنیاش را پهن کرده و در حال برق انداختن کفش چرمی جوانی است که تیپ شق و رقش به دمپایی قهوهای مخصوص مشتریان حسین آقا ختم میشود! حکمتی بوده که روز بمباران کمردرد به حسین آقای سفیدمو امان نداده که از خانه بیرون بزند و بساط کارش را پهن کند، اما چند روزی بعد از آن روز، دوباره به پاتوق همیشگیاش برگشته تا مشتریانش سرگردان نشوند... .
مغازههایی که تعطیل نماندند
گرمای نیمروز در خیابان شلوغ و پررفتوآمد شهید باهنر پهن شده است. ساختمان چند طبقهای که ظهر25خرداد بمباران شد، هنوز خالی و دست نخورده باقی مانده، اما کرکره فروشگاه آهنآلات همسایه ساختمان از صبح زود بالا رفته و تلفن روی میزش لحظهای از صدا نمیافتد. از ترکشهای بمباران این ساختمان، واحدهای تجاری آن سوی خیابان هم بینصیب نماندهاند و بنای بسیاری از آنها آسیب دیده است. آقا مهدی در همسایگی یکی از این ساختمانها کاسبی میکند که مشغول بازسازی آن هستند.
آقا مهدی چند روزی بعد از بمباران، کرکره، میز و شیشههای مغازهاش را که فروریخته بودند، تعویض کرده و کار و کاسبی را از سر گرفته است. آقای ساعتفروش با آنکه سن و سالی ندارد، زود مرد شده و میگوید: «بمبها حریف زندگی نمیشوند... .»
روز 17تیرماه از نیمه گذشته، اما خیابان شهید باهنر از شلوغی و برووبیا نیفتاده و ترافیک آن به رانندهها و سرنشینان خودروها مجال میدهد که موقع عبور از کوچه شیراز به ساختمان زخمی نبش آن نظری بیندازند و بگذرند... .