• شنبه 7 تیر 1404
  • السَّبْت 2 محرم 1447
  • 2025 Jun 28
شنبه 7 تیر 1404
کد مطلب : 257979
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/2vk1W
+
-

خنثی‌کردن آخرین موشک

خنثی‌کردن آخرین موشک

موشک‌باران تا شب ۱۹فروردین ۶۷ ادامه داشت. روز ۱۹ فروردین قرار بود انتخابات مجلس باشد. هوا کم‌کم روشن شد. از اتاق شیفت آمدیم بیرون. ایستاده بودیم و به آسمان نگاه می‌کردیم. شوخی شوخی گفتیم «هوا موشکیه، الان هوا، هوای موشک خوردنه.» تا این حرف را زدیم، یک‌دفعه یک موشک آمد روبه‌روی ما در اتوبان افسریه، روبه‌روی قصر فیروزه‌ در اصفهانک. ما نزدیک‌ترین نقطه به آنجا بودیم، بلافاصله سوار ماشین شدیم و رفتیم. همان لحظات اول از فرار مردم می‌فهمیدم موشک کجا خورده است. می‌دانستیم جهت عکس فرار مردم که بروی، می‌رسی به‌ خود موشک. آدرس دقیق آن کوچه خاطرم نیست، ولی به‌نظرم کوچه‌ دوم یا سوم بود. دیدم یک خانه دارد می‌سوزد. رفتم داخل خانه. از پله‌ها بالا رفتم. یک راهرو بود که می‌رسید به اتاق. وارد اتاق شدم. دیدم سر جنگی موشک آتش گرفته و دارد می‌سوزد. 2تا آدم هم زیر موشک بودند که داشتند می‌سوختند.  ظاهر موشک نشان می‌داد که فیوز سر جنگی عمل کرده است. تا نگاه کردم، گفتم ‌این الان منفجر می‌شود. سریع پله‌ها را آمدم پایین. در را باز کردم که بروم بیرون. دیدم پشت در خانه پر از آدم است؛ یعنی در فاصله 2دقیقه که من رفتم بالا و برگشتم، شاید ۵۰۰نفر آدم پشت در جمع شده بودند. برگشتم بالا. توی همان چند لحظه فکر می‌کردم که دیگر واقعا کارم تمام شده است. در حالت عادی در بهترین شرایط، دسترسی به فیوز این موشک حداقل یک ساعت وقت ما را می‌گرفت، ولی حالا به هر دلیلی، شاید خواست خدا این بود که جداره‌ موشک جر بخورد. من فیوزهای موشک را که پشت کپسول‌های نیتروژن بود با چشم می‌دیدم. موشک 2تا فیوز دارد که راحت با دست باز می‌شود. می‌دانستم اگر آتش به این 2تا فیوز برسد، من می‌میرم. دست راستم را بردم سمت فیوز. فیوز خیلی داغ بود. تقریبا گداخته و آماده انفجار بود. آرام آرام فیوز را کمی چرخاندم، فیوز از بس داغ بود، چسبید به دستم. از آن طرف حرارت آتش موشک هم می‌زد توی صورتم. هر 10ثانیه باید از جلوی این حرارت درمی‌رفتم. دود خیلی زیادی محیط را گرفته بود. بالاخره هر طور بود فیوز را درآوردم و انداختم بیرون. فیوز دوم را هم به همین ترتیب باز کردم و انداختم بیرون. این کار شاید طی یک زمان 3،2‌دقیقه‌ای انجام شد. فیوز را که درآوردم، گفتم خب، این دیگر نمی‌ترکد. من هیچ زمانی به این سرعت نتوانسته بودم موشک خنثی کنم.
* برگرفته از کتاب «حرفه‌ای» از خاطرات زنده‌یاد شریفی‌راد 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید