• شنبه 7 تیر 1404
  • السَّبْت 2 محرم 1447
  • 2025 Jun 28
پنج شنبه 5 تیر 1404
کد مطلب : 257869
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/OyYZB
+
-

شهادت در راه نجات جان‌ها

خرده‌روایت‌‌هایی از شهید مجتبی ملکی، شهید صلح در گفت‌وگو با همسر و ‌ دوستانش

گزارش
شهادت در راه نجات جان‌ها

مهسا حاجیان-روزنامه‌نگار

می‌گویند شهید مجتبی ملکی دلی بزرگ داشت، لبی پر‌خنده و جانی که برای ایرانیان فدا کرد. آمبولانس را در میدان هفت‌تیر به نمایش گذاشته‌اند؛ سوخته، خالی از سواران امدادرسانش و... و مردم ماشین را به یاد این جان‌برکف‌ها ‌گلباران کردند.

امدادگری مشتاق به خدمت
شهید مجتبی ملکی آرام و بی‌سروصدا بود اما ستون جمع و از نیروهای زبده سازمان امداد و نجات. محمدحسین توسلیان، امدادگر هلال‌احمر و مربی امداد کوهستان از روزهای آغاز فعالیت این شهید می‌گوید: «مجتبی از بچه‌هایی بود که در نطنز از سازمان جوانان وارد شد. در همان سال‌های دبیرستان، با پشتکار و علاقه، آموزش‌های امداد کوهستان را شروع کرد؛ آنقدر جدی و پرتلاش که از بچه‌های قدیمی جلو افتاد. در آزمون ایثار که در اصفهان برگزار شد، شرکت کرد و در میان تمام داوطلبان تنها من و او قبول شدیم. من او را کمک‌مربی خود کرده بودم.» 

شهادت قسمت همه!
کلیپ کوتاهی از شهید مجتبی ملکی را به‌حتم دیده‌اید. خندان است و وقتی رفیقی برایش آرزوی شهادت می‌کند، می‌گوید «... قسمت همه.» و ساعاتی بعد موشک اسرائیل او را به آرزویش می‌رساند. عرشیا فرهنگ، امدادگر و دوست شهید ملکی از اخلاق و منش او می‌گوید؛ «امدادگر کهنه‌کار پایگاه هلال‌احمر آزادراه تهران-شمال بود؛ آموزش‌دیده، با‌تجربه. اهل نماز اول وقت، خوش‌اخلاق، بدون شوخی‌های بی‌جا، همدل و پیگیر. ‌ آشپزی‌اش هم معروف بود. برای همکاران و رفقا غذا می‌پخت و طعم غذاهایش زبانزد بود... در فیلم یادگاری پیش از اعزام، فقط یک جمله گفت: ان‌شاءالله شهادت قسمت همه بشه... و شد.» 
فرهنگ درباره شهادت مجتبی ملکی هم توضیح می‌دهد: «در یکی از حملات اخیر رژیم صهیونیستی به تهران، وقتی موج اول اصابت، تعدادی را مجروح کرد، مجتبی همراه تیم با آمبولانس برای نجات اعزام شدند. در موج دوم، همان نقطه دوباره هدف قرار گرفت. او و 2تن از رفقایش در همانجا شهید شدند و آمبولانس‌شان آتش گرفت‌ و سازمان امداد و نجات، یکی از ستون‌های خودش را همراه 2نیروی زبده دیگر از دست داد.»

مجتبای من از مهربانی نظیر نداشت
 سرور شایان‌راد، همسر شهید مجتبی ملکی است و او را «مجتبای من» یاد می‌کند و می‌گوید که همیشه یک جمله از امام علی(ع) را سرلوحه زندگی خودش قرار داده بود؛ جوری زندگی کن انگار سال‌ها زندگی خواهی کرد و از آن سو جوری برای مرگ آماده باش، گویی روز آخر زندگی توست. «مجتبای من همیشه آرزوی شهادت داشت و این را حتی قبل از ازدواج با من هم گفته بود. اما قرار داشتیم با هم شهید شویم. او بدون من رفت و من همچنان منتظر شهادتم تا به عهدمان وفا کنیم.»
شهید ملکی در خانواده هم به خلق خوش، صبوری و سازگاری شهره است. همسرش می‌گوید که او گل سر‌سبد جمع خانوادگی و فامیلی بود؛ «هرجا مهمانی بود، همه سراغش را می‌گرفتند. می‌گفتند آقا‌مجتبی بیاید؛ آنقدر که با حضور مجتبای من به همه خوش می‌گذشت. نه در کلام و نه در رفتار طوری نبود که احدی را برنجاند. ندیدم رو ترش کند با کسی ، همسفر خوبی بود و همه از سفر رفتن با او استقبال می‌کردند.»
شایان راد می‌گوید که در همسری و عاشقی کم نمی‌گذاشت؛ «هرگز در برابر من حتی خمی هم به ابرو نمی‌آورد. اگر خواسته‌ای داشتم برآورده می‌کرد و نگذاشت کوچک‌ترین حسرتی در دلم بماند. مهربان و درجه یکی بود که نمونه نداشت. کوشا بود و وجدان کاری بالایی داشت. وقتی هلال‌احمر نبود و شیفت نداشت، با توجه به رشته‌اش مهندسی الکترونیک، کار پاره‌وقت فنی انجام می‌داد.»
شهید مجتبی ملکی، متولد بهمن 53 در مراغه، به‌خاطر شغل پدر در شهر نطنز، قم و تهران کار و فعالیت کرد و به میهن عشق ورزید. همسرش می‌گوید که قبل از حمله اسرائیل به ایران هم او آرزوی از بین رفتن اسرائیل را داشت و دلش برای مسلمانان تحت ظلم این رژیم می‌سوخت و باور داشت ما می‌توانیم آنها را از بین ببریم.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید