زهرا رستگار مقدم
محمود دولتآبادی، نویسنده بزرگی است. بزرگیاش هم قانون و قاعدههای خودش را دارد. ما به مناسبت تولدش تصمیم گرفتیم بهجای مصاحبه بلند با او، تنها به چند سؤال کوتاه بسنده کنیم. 30سال به عقب برگشتیم( از سال 67تا 72)چند بزنگاه از زندگی او را بیرون کشیدیم و از او دربارهشان سؤال کردیم.
سال 1372؛ نمایش دولت
در یادداشتی درباره یک نمایش از هادی مرزبان، نوشتهاید که «نمایش، برترین هنرهاست. هیچ وجدی را نمیتوانم قیاس کنم با وجدی که یک نمایش خوب و سنجیده در من ایجاد میکند». اخیرا در کنسرت گروه لیان هم به وجد آمدید. جای موسیقی و تئاتر برایتان عوض شده است؟
نمایش، هنری است که هنوز هم من را مجذوب میکند؛ البته یک نمایش خوب. ویژگی نمایش این است که همه هنرها در آن واقع میشوند یا میتوانند واقع شوند. چند سال پیش نمایشی از کشور آلمان در تهران روی صحنه آمد که بانوی هنرپیشه آن نمایش حدود یک ساعت به نقش مجسمهای در کنار صحنه (بگو میدان شهر) بدونکمترین جنبشی، نشسته مانده بود؛ بسیار تحسینانگیز. نقاشی و موسیقی و دیگر هنرها که جای خود دارند. اما موسیقی نیز همچون هنری مستقل همیشه من را مجذوب میکند و موسیقی مقامی اقوام ایرانی از جهت حرکتی که در سلسله اعصاب شنونده ایجاد میکند، بسیار مهم است؛ خاصه موسیقی بوشهر که گروه لیان در آن شب اجرا کرد و من را به وجد آورد؛ مثل تمام شنونده- بینندگان حاضر در سالن.
سال 1370؛ سفر دولت
شما مدتها به نوعی سفیر فرهنگ و ادبیات ایران بودید؛ مثلا سالهای ۶۹ و ۷۰ آنقدر دعوتنامه از کشورهای مختلف مثل سوئد و انگلیس و آمریکا داشتید که تاریخ این دعوتنامهها تداخل پیدا میکرد و از بین آنها یکی را انتخاب میکردید. حالا چرا کمتر این اتفاق میافتد؟ یادم هست سال ۷۶ دعوتنامه کنفرانس نویسندگان ژاپن دیر به دستتان رسید و اتفاق مشابهی هم برای دعوتنامه شرکت در مراسم سالروز تولد گاندی افتاد. حالا که ارتباطات سادهتر شده، دعوتنامه به دستتان نمیرسد یا خودتان دیگر نمیروید؟
شخصا هیچ وقت برای خودم چنین لقبهایی قائل نبودهام. آثاری از من به زبانهای دیگر ترجمه و چاپ شده است و به آن مناسبتها به دعوتهایی جواب داده و رفتهام. بعضی از دعوتها هم مختل شده که حوصله پرداختن به جزئیاتش را ندارم؛ نشده و نرفتهام. اینکه چرا حالا کمتر میروم مربوط میشود به نسبت دشواریهای سفر با شناسنامه! زیرا هر سفری مقدار زیادی فرسودگی با خود دارد، پس ناچارم با توجه به بنیه و تواناییام کمتر سفر کنم.
سال 1366؛ سیاست دولت
چند روز پیش، سالروز پذیرش صلح بین ایران و عراق بود. به 30 سال پیش میرویم و مقالهای که شما در اینباره برای مجله «تایملایف» نوشتید، اما جای دیگری به اسم «پست ایران» منتشر شد و البته این جابهجایی مکدرتان هم کرده بود. حالا هم بعد از 30 سال، اثر داستانی تازه شما، اشارههایی به آن جنگ دارد. با این فاصلهای که از آن رویداد گرفتهاید، چه تغییرهایی در نگرشتان به ماجرای آن جنگ و صلح رخ داده است؟
چنانچه اشاره کردید در همان مقاله هم استقبال از صلح و نکوهش نکبتهای ناشی از جنگ ظاهر است. از دید من صلح و تفاهم بین آدمیان، اجتماعات و ممالک همچون یک آرزو باقی است. ممکن است این یک آرزوی محال باشد اما پیشگیری میکند از طالب جنگ بودن، زیرا جنگ نفیکننده زندگی است. هنر سیاستورزی، حفظ صلح است در عین نگهداشت ارزشهای یک ملت و مملکت ،اگر از درون پوک نشده باشد، نه روشهای ناپسندیده اعمال خشونت.
سال ۱۳۶۸؛ آرزوی دولت
طی مصاحبهای گفته بودید «بالاخره نشد ما هم صبح پاشیم بنشینیم پشت میز و کارمان را بکنیم». از روزمرگیها که جلوی مطالعه منظم را از شما گرفته بود شکایت داشتید. حالا به آرزویتان رسیدید که یک روز بیدار شوید و با آرامش بنشینید و کتابتان را بخوانید و بنویسید؟
نه، هنوز هم میسر نشده است و دیگر به آن کمتر فکر میکنم.
شنبه 13 مرداد 1397
کد مطلب :
25512
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/x81J
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved