سعید مروتی؛ روزنامهنگار
نام علی نصیریان معمولا همراه و مترادف با همنسلانش به یاد آورده میشود؛ همان5 تن معروف: عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز و علی نصیریان. به این فهرست میشد نامهای دیگری هم اضافه کرد (مثل جعفر والی) اما در بحث تداوم و استمرار طولانی در فعالیت هنری همراه با خاستگاه مشترک، ظاهرا باید همین 5تن را بهعنوان شمایلهای نسلی طلایی و تکرارنشدنی بپذیریم؛ نسلی که دربارهشان زیاد نوشته و گفته شده. نصیریان تنها بازمانده آن نسل طلایی است؛ نسلی که احترام و جایگاه این حرفه را تا حد زیادی وامدار خود کردهاست.
نکته جالبتوجه اینکه آنها از یک جا (صحنه تئاتر) و تقریبا همزمان (دهه30) کارشان را شروع کردند. با هم در تلهتئاترهای تلویزیون ثابت پاسال حضور یافتند و تقریبا با هم (از اواخر دهه60) وارد سینما شدند و از یک مقطع (دهه 60) در سینما و تلویزیون حضور پرتعدادتری را تجربه کردند.
از دهه 40 که زمزمه تئاتر ملی جدی شد نصیریان از پیشگامان اجرای صحنهای متنهای ایرانی بود؛ متنهایی که الزاما با سنت نمایشهای روحوضی نوشته و اجرا نمیشدند، مشخصا عامهپسند نبودند، ولی از سنتهای ایرانی بهره میگرفتند و مردم هم از آنها استقبال میکردند. پخش تلویزیونی این نمایشها هم به دیدهشدنشان کمک میکرد. در شکلگیری آنچه تئاتر ملی خوانده شده، آثاری که نصیریان نوشته، بازی و کارگردانی کرده، سهم قابلملاحظهای داشته است. نمایشهایی چون «سیاه»، «گوهر شبچراغ» و «هالو» ذوق و قریحه نصیریان و تسلطش بر فرهنگ عامه و تصورش از تئاتر بهعنوان هنری مدرن را نمایان میکرد. در دهه 40که بعدها دهه طلایی تئاتر ایران خواندهشد و در روزگاری که نبض نمایش در تالار سنگلج میتپید و روزگار جذب طبقه متوسط به تئاتر، نصیریان کنار دوستانش (انتظامی، رشیدی، کشاورز، مشایخی، والی و جوانمرد) نقش کلیدی داشت. در طول یکدهه او و رفقای تئاتریاش معتبرترین نامها در عرصه نمایش شده بودند.
در دهه 40، دهه شکلگیری و تثبیت سینمای عامهپسند ایران، هنرمندان تئاتر از حضور در فیلمهای ایرانی پرهیز میکردند. فضا، حال و هوا و مناسبات سینمای فارسی خیلی با روحیه تئاتریها همخوانی نداشت؛ ضمن اینکه این هنرمندان بهعنوان کارمند اداره تئاتر برای حضور در سینما با معذوریت قانونی هم مواجه بودند. جز یکی دو تجربه در سینمای منفرد و فاقد تداوم و بیارتباط با سینمای جریان اصلی که توسط روشنفکرانی چون فرخ غفاری(شب قوزی) و ابراهیم گلستان (خشت و آیینه) ساخته شدند، چهرههای برجسته تئاتر، مقابل دوربین سینما نرفتند. نصیریان این حضور محدود را هم تجربه نکرد تا اینکه نمایش «گاو» نوشته غلامحسین ساعدی به کارگردانی جعفر والی روی صحنه رفت؛ نمایشی که اغلب نامداران تئاتر سنگلج در آن حضور داشتند؛ عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، پرویز فنیزاده و ....
وقتی مهرجویی تصمیم گرفت براساس این نمایش، فیلم «گاو» را کارگردانی کند، تیم بازیگران هم از همین اجرای صحنهای موفق بیرون آمدند. تهیهکننده وزارت فرهنگ و هنر بود و معذوریت معمول هم از دوش تئاتریها برداشته شد و جنس کار هم نه فیلمفارسی که تجربهای متفاوت و سینمایی براساس متن امتحان پسداده دکتر ساعدی بود. مهرجویی در فیلم «گاو»، عزتالله انتظامی را در کانون ماجرا قرار داده بود و بقیه کاراکترها، حولمحور کاراکتر محوری مشحسن قرار داشتند. میانشان اما مشاسلام با بازی علی نصیریان، تلألو و اهمیت بیشتری داشت. مشاسلام بهعنوان مغز متفکر روستا مورد مراجعه اهالی بود.
اگر فیلم گاو مجال درخشش انتظامی را فراهم کرد در«آقای هالو» فیلم متعلق به نصیریان بود. روستایی به شهر آمده، با سادگی و صفایی که باعث گرفتاریاش میشود با اجرای درخشان نصیریان در یادها ماند و شهرت و محبوبیتی را به همراه آورد که با پیشنهادهایی از سینمای فارسی همراه شد. نصیریان تن به هیچکدام از این پیشنهادها نداد و بازیگر اصلی «پستچی» فیلم بعدی مهرجویی شد. تفاوت میان هالو و تقی پستچی که از تمایز میان کمدی اجتماعی و سرراست تا فیلم روشنفکرانه و نمادین میآمد، یکی از هنرهای نصیریان را نمایان کرد؛ هنر انعطاف در ایفای نقش که در «دایره مینا» فیلم بعدی مهرجویی، نمود بیشتری یافت. نصیریان مثل انتظامی، بازیگر سینمای روشنفکری قبل از انقلاب بود.
میان ۱۴ فیلمی که نصیریان در دهه 60 بازی کرد (دقیقا دوبرابر فیلمهایش در قبل از انقلاب) ۲ نقشآفرینی حکم نگین جواهرنشان کارنامه این بازیگر در این دوران را داشت؛ ۲نقشآفرینی برای ۲فیلمساز از ۲نسل متفاوت؛ مسعود جعفریجوزانی در «شیر سنگی» و ناصر تقوایی در «ناخدا خورشید». ۲نقش با تفاوتهایی اساسی با یکدیگر که عیار بالای سکه بازیگری نصیریان را بار دیگر مؤکد میکرد؛ علییار «شیرسنگی» که مرگ تراژیکش بر ابعاد حماسی این وسترن ایرانی میافزود با سکانس بهیاد ماندنی علییار و نامدارخان (عزتالله انتظامی) که شاهکار بازیگری دهه 60 بود و مستر فرهان در «ناخدا خورشید» که ترسیم دقیق کاراکتری جذاب و همراه با سایه روشن بود. از دهه 60 نصیریان بیشتر با ابوالفتح صحاف، شاهنقشی که علی حاتمی برایش در «هزار دستان» تدارک دیده بود در یادها ماند.
از دهه70 نصیریان در سینما کم کار شد. میان فیلمهای این دورهاش «بوی پیراهن یوسف» حاتمیکیا با فاصله، بهترین اثرش است. در نقش دایی غفور، نصیریان بار دیگر هنر انطباق و انعطاف بالایش را به نمایش گذاشت. در ابتدای دهه80 در فیلم غریب «دیوانهای از قفس پرید» پس از سالها با دوست قدیمیاش عزتالله انتظامی همبازی شد و کوشید از کاراکتری که مثل بقیه شخصیتهای فیلم دچار ابهام بود، تصویری باورپذیر بسازد. از همین دوره نصیریان به تئاتر بازمیگردد و با «پنجرهها» (فرهاد آئیش) خاطرات گذشته را زنده میکند. نصیریان در سالهای بعد همچنان فوقالعاده است.
بازیاش در «میوه ممنوعه» (حسن فتحی) پیروزی شکوهمندی است ازتجسم عشق ویرانگر. در «شهرزاد» (حسن فتحی) از آزمونی بهمراتب دشوارتر سربلند بیرون میآید و سیمایی درخشان از پدرخواندهای ایرانی خلق میکند. نصیریان همچنان در اوج قدرت و توانایی، قابلیت این را دارد که تماشاگر را غافلگیر کند. حضورش در فیلم هدررفته «مسخره باز» از معدود نقاط روشن فیلم بود و بازیاش در نقشی متفاوت با پرسونای تثبیتشدهاش در فیلم «خورشید» غبطهبرانگیز است؛ هنرمند بیمثالی که به لحاظ تنوع نقش با هیچکدام از بازیگران همنسلش قابلمقایسه نیست؛ بازیگری که در این سالهای طولانی میراثی گهربار برایمان به یادگار گذاشته و به شکلی منحصربهفرد همچنان برگهایی تازه برای رو کردن دارد. حضورش مستدام.
سه شنبه 9 اردیبهشت 1404
کد مطلب :
253982
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/58JWK
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved