• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
پنج شنبه 11 مرداد 1397
کد مطلب : 25391
+
-

اسرار پشت‌پرده اشغال ایران در سوم شهریور 1320- 1

فراسوی شایعات

فراسوی شایعات

 محسن میرزایی

در شماره گذشته پیرامون حوادث پشت پرده ایران در تابستان 1320 مطالبی از نظر خوانندگان گرامی گذشت؛ اینکه اشغال ایران به‌دلیل بی‌توجهی شاه به تذکرات روس و انگلیس بود، اینکه این مسئله بهانه‌ای بود برای اشغال ایران و ارتباطی با کارشناسان آلمانی مقیم ایران نداشت؛ مسئله‌ای است که درباره آن توسط تاریخ نویسان آرای مختلفی انتشاریافته است. نصرالله انتظام- دیپلمات معروف ایرانی- که در سال‌های بعد از شهریور 20 و تشکیل سازمان ملل متحد رئیس مجمع عمومی سازمان ملل متحد شد در سال‌های پایانی سلطنت رضاخان رئیس تشریفات دربار بود از این جهت خاطرات او را می‌توان روایتی مستند به‌شمار آورد.

انتظام می‌نویسد: تا وقتی که آلمان به روسیه اعلان جنگ نداده بود، رضاشاه از هر فرصتی استفاده می‌کرد و فشارهایی به انگلیس وارد می‌آورد. چنان که فردای شکست فرانسه و موقعی که انگلستان از همه طرف مایوس و یک تنه در مقابل خصم ایستادگی می‌کرد، چند میلیون لیره طلبی که ایران بابت نفت داشت وصول نمود. ولی همین که آلمان به روسیه حمله کرد با وجود اینکه اکثر رجال و مردم ایران تصور می‌کردند که شوروی هم مانند لهستان و فرانسه ظرف مدت کوتاهی از پای درخواهد آمد، شاه سیاست خود را تغییر داد و دانست که اگر در گذشته برای ایران مقدور بود که از اختلاف سیاست روس و انگلیس استفاده کند و استقامتی نشان دهد روزی که این دو حریف قوی پنجه دست به‌دست بدهند روند کار متفاوت خواهد بود، از آن به بعد دیگر فشاری وارد نیاورد بلکه در هر فرصتی روی خوش نشان داد و راه مسالمت در پیش گرفت.

 بدیهی است برای دولت ایران ممکن نبود که دفعتا و علناً سیاست سابق را تغییر دهد ولی در عمل این کار را کرد. نظری که اظهار می‌دارم مبنی بر حدس و تصور نیست بلکه متکی بر دلایل و شواهدی است که به ذکر بعضی از آنها اکتفا می‌کنم.

موقعی که «اسمیرونف» -سفیر کبیر جدید شوروی- به تهران آمد قوای هیتلر به سرعت تمام در روسیه پیشرفت داشت و همه مردم منتظر شکست شوروی بودند، در همچو فرصتی شاه منتهای محبت را که در مورد سفیر هیچ کشوری سابقه نداشت نسبت به او ابراز داشت و در آن شرفیابی که به‌منظور تقدیم استوارنامه بود، مدت زیادی راجع‌به علاقه خود به تشدید روابط با روسیه شوروی با او صحبت کرد و گفت: آرزوی من همیشه این بوده که اگر سوء‌تفاهم‌هایی در بین باشد مرتفع گردد و مناسبات ما روزبه‌روز صمیمانه‌تر شود.
اسمیرونف در همان جلسه اشاره‌ای در پرده راجع‌به لزوم حمل مهمات از طریق ایران نمود بی‌آنکه به صراحت اسمی از حمل سلاح ببرد گفت ما حوایجی داریم و امیدواریم که ایران برآورده سازد. شاه در پاسخ گفت ما از هیچ مساعدتی که برخلاف بی‌طرفی ما نباشد مضایقه نداریم. در بهار سال 1320حسب المعمول سفرهایی به ایالات گرگان، گیلان و مازندران می‌نمود و من هم در التزام بودم برخلاف دستور سال‌های گذشته همه جا به روسای املاک سلطنتی توصیه می‌کرد که با کنسول‌های شوروی خوش رفتاری کنند.اگر شاه مثل اکثریت آن روز مردم ایران قشون هیتلر را روئین‌تن و شکست ناپذیر و حکومت شوروی را دستگاه پوشالی می‌دانست تا این اندازه به روس‌ها روی خوش نشان نمی‌داد. پس، از حقیقت غافل نبود و در عین اینکه از تعدیات این دو همسایه به تنگ آمده بود، باز نجات ایران را در پیروزی هیتلر نمی‌دانست.
بنابر این آنچه در اطراف هواخواهی او از آلمان گفته و نوشته‌اند بی‌پایه است. شاه که روحاً آدم احساساتی نبود و تمایل و احساساتی نسبت به آلمان و شخص آلمان نداشت، وانگهی نخستین حمله‌ای که به او وخاندانش شد از رادیوی برلن شروع گردید. شاه از موسولینی رهبر ایتالیای فاشیست و تبلیغاتی که راجع به تسلط ایتالیا بر مشرق زمین می‌نمود نفرت بسیار داشت و او را مردی هوچی می‌خواند. با اتحادی که میان هیتلر موسولینی وجود داشت بر شاه مسلم بود که اگر هیتلر پیروز‌ آید ولی خود او هم طمعی به شرق نداشته باشد، لااقل موسولینی قسمتی از آرزوهایی که در تسخیر خاورمیانه دارد برآورده خواهد ساخت.

همین مسئله بر بدبینی او نسبت به هیتلر می‌افزود. حال ممکن است بپرسند با این احوال چرا زودتر با طیب خاطر با متفقین کنار نیامد؟ جواب این سؤال مثل هر پاسخ سیاسی کار آسانی نیست و آنچه گفته شد تماماً متکی بر اسناد و مدارک مسلم نبوده بلکه بیشتر جنبه فرضی دارد. چون نگارنده از زمره اشخاصی که تمام قضایا را پیش خود حل کرده و به دیگران اجازه چون و چرایی نمی‌دهند نیستم به‌قدر تشخیص خود و با شواهدی که در دست دارم سعی می‌کنم جواب این سؤال مقدر را بدهم و انتظار اینکه خواننده دلایل و تشخیص مرا بپذیرد ندارم.

اول: فراموش نشود که در آن زمان افغانستان به مناسبت موقعیت جغرافیایی و کمی وسایل، مورد توجه متفقین نبود. عراق و مصر هم تحت‌الحمایه انگلیس بودند و برحسب عهودی که این دو کشور با انگلستان داشتند دولت انگلستان می‌توانست نیروهای نظامی خود را در آن کشور استقرار بدهد.
دوم: تخطی و تجاوز به دول ضعیف و نقض بی‌طرفی از خصایص آلمان بود و از متفقین که ظاهراً برای تنبیه ظالم و دفاع از مظلوم شمشیر از نیام کشیده بودند انتظار اینکه خودشان مرتکب همان اعمال شوند نمی‌رفت. به همین جهت اگر از جانب متفقین تهدیداتی می‌شد شاه حق داشت که آن تهدیدات را جدی تلقی نکند.

سوم: با سیاست قدرت‌نمایی که شاه در تمام دوران سلطنت خود داشت، اگر می‌خواست از نخستین تهدید از میدان در رود و تسلیم شود هم حیثیت خود را که مبنی بر قدرت بود از دست می‌داد و هم زبان کسانی را که تا دقیقه آخر او را خادم و دست نشانده انگلیس می‌دانستند دراز می‌ساخت.
 بقیه در شماره آینده

این خبر را به اشتراک بگذارید