فهیمه طباطبایی، روزنامهنگار
پرده اول
در راه بازگشت از خانه به روزنامه، اتوبوس شلوغ بود و خيلي گرم. يك زن جوان ايراني و مرد آفريقايي با نوزاد حدود 6 ماههشان سوار اتوبوس شدند، نوزادشان بيتاب بود و گريه ميكرد و حتي آغوش مادر هم آرامش نميكرد. مادر و پدر هر دو مستأصل از اين وضعيت بودند كه مسافران ديگر، جايشان را به آنها دادند و شروع كردند به آرام كردن نوزاد. زن ميانسالي برايش دست ميزد و قربان صدقهاش ميرفت و ديگري با روزنامه بچه را باد ميزد كه خنك شود. نوزاد كه آرام گرفت، استيصال پدر و مادر كمتر شد. چند دقيقه بعد مادر جوان كه گويا سالها بود از ايران مهاجرت كرده و حالا براي سفر به ايران آمده، رو به من گفت كه «هيچ جاي دنيا، مردمي مهربانتر از ايران نداريم.»
پرده دوم
بندر شهيد رجايي در 15 كيلومتري بندرعباس آتش گرفته، خبرهاي وحشتناك و غمانگيز هر لحظه بيشتر ميشود و کام همه را تلخ كرده است. سازمان انتقال خون به فاصله كمي از حادثه، اطلاعيه ميدهد كه به «خون نياز داريم، خون بدهيد» و كمتر از يك ساعت بعد تصاوير سازمان انتقال خون كه مردم در صفهاي طولاني منتظر دادن خون هستند، منتشر ميشود. نه فقط در بندرعباس؛ تهران، شيراز و....
پرده سوم
فستيوال كوچه بوشهر يك هفته است كه محل مناقشه است که برگزار شود يا نشود؟ بيانيههاي موافق و مخالفي است كه در فضاي مجازي و حقيقي براي هم صادر ميكنند. دعوا بالا گرفته و تمامي ندارد و در نهايت به شكل محدودي، جمعه شب در برخي از محلههای بوشهر این فستیوال برگزار ميشود. كمتر از 18ساعت، بندر رجايي آتش ميگيرد. رقص و شادي و نيانبان و تمپو جايش را به سنج و دمام و لباس سياه ميدهد. مردم از بندر بوشهر براي بندر عباس عزاداري ميكنند. موقع نوشتن روايت كوتاه از اين 24ساعت تلخ، اشكهايم بند نميآيد. مردم نازنين، براي ايران بمانيد. ايران برايتان بماند.
دو شنبه 8 اردیبهشت 1404
کد مطلب :
253840
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/76N91
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved