ناامید نباشیم
آیا میتوان در بین افرادی زندگی کرد که به آیندهشان هیچ امیدی ندارند؟ عدهای از جامعهشناسان و روانشناسان به این پرسش پاسخ دادهاند
فرخنده امیری/خبرنگار
ما ایرانیها چقدر به آینده جامعهمان امید داریم؟ این سؤالی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را درگیر خودش کرده است.
افزایش آمار بیکاران، نوسانات لحظهای قیمت ارز، بالا رفتن هزینه تأمین نیازهای اساسی مانند مسکن، رشد انواع جرایم و... همگی باعث میشوند که نشانههای امیدواری به آینده بین بخش عمدهای از مردم کم شود. اما آیا گسترش موج ناامیدی میتواند کمکی به آینده ما و کشور بکند؟ اگر قرار است با یک نوسان قیمت ارز نگاه ما به آینده سیاه و تار شود، آن جماعتی که سالها در کشورهایشان درگیر جنگهای متعدد داخلی و خارجی هستند چطور باید به زندگی نگاه کنند؟
بنابراین شاید وظیفهای که برخی از ما در چنین شرایطی بهعهده داریم این است که از خودمان بپرسیم: «من بهعنوان یک عضوی از جامعه چگونه میتوانم در مواجهه با چالشهایی که در مسیر زندگی من وجود دارد امیدوارانه به زندگی خود ادامه بدهم؟» یا «چگونه میتوانم بهعنوان یک فرد وظیفهام را بهخوبی انجام دهم تا بتوانم نشانههای امیدواری را در میان افراد دیگر بالا ببرم.» در این خصوص چند نفر از چهرههای روانــشناسی و جــامعهشناسی یادداشتهایی تنظیم کردهاند و هر کدام از منظری این موضوع را مورد توجه قرار دادهاند.
آن که امید ندارد هیچ ندارد!
دکتر جعفر بای/جامعهشناس
یأس و ناامیدی، پشتوانه بسیار قدرتمندی برای تمام اقدامات انسانهاست؛ انسان به امید زنده است و برای آرمان و آرزوهای خویش تلاش میکند؛ آدمی با امید برنامهریزی میکند و به وسیله آن بهنشاط دست مییابد. تمام تلاشهای بشر در پرتوی امید معنا پیدا میکند؛ درواقع امید مایه نشاط و شادی بشر محسوب میشود و تمام خوشیها، برنامهها، رفتار و اخلاقیات انسان بستگی بهوجود امید دارد. رکود و تنبلی، نخستین مشکلات جامعه ناامید و مایوس به شمار میرود؛ افسردگی محصول ناامیدی است، آدمی نیز بدون امید به افسردگی دچار شده و همین منجر به بیگانگی اجتماعی میشود. ضعف و ذلیلی نیز ازجمله عواقبی است که در ناامیدی بهوجود میآید؛ بنابراین امید، منشا تمام فعالیتهای بشر است. وجود جامعه پویا، فعال، خلاق و نوآور محصول امید است؛ درواقع جامعه مایوس، جامعه غمناکی است که در آن مردم به هیچ عنوان برنامهریزی و تلاشی برای فعالیتهای خود ندارند؛ بنابراین شرایط ناامیدانه، انرژی و توان، استعداد و قدرت جامعه را به پایان خط میرساند و آن را دچار نوعی بیانگیزگی، سستی و یأس میکند که در پی آن بیتحرکی ایجاد میشود.
بیگانگی اجتماعی نیز نوعی بیماری است که در جامعه بهوجود میآید و نسبت به تمام شرایط بیگانه میشود و همین را میتوان محصول جامعهای ناامید و مایوس بهشمار آورد.
ناامیدی در جامعه سبب بیتفاوتی میشود و بهطوری در اذهان و قلب بشر رخنه میکند که اگر اطرافیان وی نیز دچار مشکل شوند، برای رفع آن مشکل هیچ اقدامی انجام نمیدهد؛ همچنین گفتنی است که انسان ناامید برای رفع موانع زندگی خویش نیز حرکتی نمیکند.
بروز تزلزل در قیمتها و مشکلات موجود در مسائل اقتصادی یکی دیگر از عوامل ایجاد ناامیدی در افراد است که سبب میشود که فرد روزنه روشنی برای فردای خود نبیند.
نقش دولتمردان در جامعه در مواجهه با مشکلات و تزریق امید به مردم برجسته است. همچنین آنان نخستین و مهمترین عناصری هستند که توانایی زندهکردن امید در جامعه را دارند. زنده کردن امید، به نوعی اعمال مدیریت اقتصادی محسوب میشود که میتواند ثبات و پایداری را در هر شرایطی رقم بزند.انسان موجودی است که تلاش میکند گرسنه نماند و در جهت رفاه خویش قدم برمیدارد، بنابراین اقتصاد جامعه مهم است و باید در راستای اصلاح و مدیریت صحیح آن تلاش کرد. در واقع باید گفت که امید در همه جا حضور دارد و در عین حال که میتواند محرک تغییر امر اجتماعی به اقتصادی باشد، نبودش میتواند موجب خالی شدن هر امر اجتماعی از اقتصادی نیز شود. امید میتواند همچون آگاهی، جمعی را به خیزش وادارد و هم میتواند همچون ازخودبیگانگی جمع را از حرکت بازدارد؛ تلاش برای امیدوار کردن مردم، میتواند بر فعالیتها و گزارشهای عملکرد جامعه نیز تأثیرگذار باشد؛ شاد کردن و امیدوار نگهداشتن مردم، از مسائل مهمی است که در هر لحظه از شرایط نقش بهسزایی دارد و بر آینده مملکت بسیار تاثیر میگذارد.
جامعه ناامید از بین میرود
دکتر ﻫﻮﺷﻨﮓ ﻋﻄﺎﭘﻮﺭ/روانشناس
برخی مفاهیم روانشناختی فردی کاربرد جمعی و گروهی دارند.یعنی این مفاهیم اگرچه در قلمروی سلامت روحی و روانی فردی تعریف میشوند اما اگر در اعضای گروههای انسانی بهخوبی توزیع شوند، میتوانند به سلامت جسمی و روانی جامعه کمک کنند.
ما در بحث روانشناسی، صفتهای فردی هنجار را براساس میزان تأثیرگذاری آنها بر بهبود عملکرد فردی و اجتماعی ارزشگذاری میکنیم. پس هر صفت فردی که کارآمدی و کارکرد فرد را در ارتباط با خود و جامعه بهبود ببخشد، دارای ارزش خواهد بود. صفتهایی مانند، امید، نشاط، انگیزه، طرز تلقی مثبت، مثبتاندیشی، روحیه کارگروهی و تعامل ازجمله صفاتی هستند که اگر در هر فردی وجود داشته باشند و از سوی سایر افراد و نهادهایی چون خانواده، مدرسه، والدین، مسئولان، رسانهها و گروههای مرجع تقویت و تثبیت شوند، میتوانند به سلامت روحی جامعه هم کمک بکنند.
نقش تقویت مثبت صفتهای شمرده شده در بالا، صدور رفتارهای هنجار و مقبول جامعه و کاهش بزهها، جرایم و خلافهای فردی و گروهی است. یعنی هدف از تقویت مثبت صفتهای مطلوب فردی، ساختن جامعهای با روان سالم و کارکرد مناسب در تمام سطوح است. امید یکی از صفات مثبت فردی است که اگر درون فرد و جامعه نهادینه شود؛ میتواند با جلوگیری از صفت منفی متقابل، یعنی یأس، عملکرد اجتماعی افراد را ارتقا دهد. پس ما در مقابل صفات مثبت، صفات منفی داریم که تقویت صفت مثبت مانع بروز صفت منفی میشود؛ مانند تقویت امید که مانع یأس، نشاط مانع غصه، شادی مانع کدورت و مهربانی مانع خشونت میشود.
با نگاهی به این مفاهیم روانشناختی متوجه میشویم که چقدر پرداختن به مفاهیم پایه روانشناختی و تقویت صفات و رفتارهای مثبت میتواند از آسیبها و بزههای اجتماعی جلوگیری کند. برمیگردیم به صفت امید که ضمن جلوگیری از بروز یأس در جامعه، به رفتار انگیزهمند و تحرک و پویایی فردی و جمعی کمک میرساند.
فرد ناامید از نظر روانشناختی تفاوتی چندانی با فرد مرده ندارد؛ چون حرکت و تلاش ناشی از امید است. وقتی فرد ناامید میشود و به افسردگی میگراید، مانند شمعی است که بهتدریج خاموش میشود. همچنان که از شمع مرده جز خمودگی برنیاید، از فرد ناامید هم جز آیههای یأس صادر نمیشود. افراد مایوس، جامعه را هم به یأس و رکود میکشانند. اهمیت ناامیدی در تسری آن در سطوح جامعه است و حرکت و پویایی را از افراد میگیرد. جامعه مایوس و ناامید مانند برکه آب راکد است که درنهایت میگندد. یکی از حیلههای دشمنان برای فروپاشی جوامع کاشتن بذر ناامیدی است؛ چون انگیزهها را در نطفه میخشکاند و اختیار و اراده شروع و انجام کار را از افراد سلب میکند. پس باید با سنجشهای اجتماعی شواهد لازم برای جمعآوری دادههای کافی برای شیوع میزان ناامیدی در سطح فردی و جمعی انجام داد. ناامیدی دلایل مختلفی دارد؛ ولی مهمترین علت آن شکستهای مکرر در رسیدن به اهداف و آرزوهای فردی و جمعی است. یعنی انسان از ابتدا با امید خلق میشود و اصلا ذات آفرینش یعنی امید؛ زیرا هر فردی با گذر از سختترین شرایط زیستی پا به دنیا میگذارد و میبیند که چگونه و از کجا پیدا شده است.
اما همین انسان وقتی سختیها را چشید، یا از رسیدن به آمال خود بازماند و یا به حقوق اساسی خود دست نیافت، تبعیضهای ناروا را چشید، بدون آنکه داور عادلی باشد که حق او را بستاند، وقتی از قضاوت و داوری عادلانه در سطح فردی و جمعی اثر و نشانی ندید و صفات منفی افراد مسئول را بازتاب موفقیت نامشروع در جامعه خود دید و ظالم را در ظلم خود استوار و مظلوم را در محکمه محکوم دید، آنگاه 2حالت بیشتر ندارد؛ یا مایوس میشود و به کنجی میخزد و یا طغیان میکند. نتیجه یأس و ناامیدی میتواند رفتاری خشونتآمیز در بیرون و یا یأس و افسردگی درونی باشد. اما هر 2حالت میتواند به سرخوردگی فردی و آنومی اجتماعی منجر شود و جامعه را از حالت اعتدال خارج کند.
پس بهطور خلاصه امید و افزایش آن در جامعه، چه در سطح فردی یا جمعی، به رفتار با کارکردهای انگیزهآفرین در جامعه منجر میشود و مانند موتور محرکه فردی و جمعی برای پیشرفت و توسعه جامعه عمل میکند.