• چهار شنبه 27 فروردین 1404
  • الأرْبِعَاء 17 شوال 1446
  • 2025 Apr 16
پنج شنبه 21 فروردین 1404
کد مطلب : 252446
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/k5JgK
+
-

زن جوان وقتی نتوانست از شوهرش طلاق بگیرد، نقشه هولناکی کشید

توطئه‌چینی زن بلاگر برای همسرش

گزارش
توطئه‌چینی زن بلاگر برای همسرش

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

اسرار قتل مرد جوان بعد از گذشت یک‌ماه با دستگیری همسر بلاگر او و اعترافات 2مرد آشنا رازگشایی شد.
به گزارش همشهری، اوایل اسفند سال گذشته مردی نزد مأموران پلیس تهران رفت و خبر از ناپدید شدن برادرش داد. او می‌گفت که چند روزی است از برادرش بی‌خبر است و هرچه به موبایل او زنگ می‌زند، گوشی‌اش خاموش است؛ حتی همسر برادرش هم از سرنوشت او خبر ندارد و نمی‌داند که چه اتفاقی برای وی افتاده است.

آدم‌ربایی
کارآگاهان پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران با دریافت مشخصات مرد گمشده جست‌و‌جو برای یافتن او را آغاز کردند. آنها در نخستین اقدام سراغ همسر وی رفتند و این زن گفت: آخرین بار که با شوهرم تلفنی صحبت کردم، او گفت که در حال بازگشت به خانه است، اما هرچه منتظر ماندم، نیامد. پس از آن هم تلفنش خاموش شد و نمی‌دانم چه بلایی بر سرش آمده است.
در ادامه بررسی‌ها مشخص شد که مرد ناپدید شده با همسرش اختلافات زیادی داشته و آنها بارها با هم درگیر شده بودند. حتی معلوم شد که همسرش قصد جدایی داشته اما مرد جوان تن به خواسته او نمی‌داده. در این شرایط بود که نام زن جوان به‌عنوان نخستین مظنون پرونده مطرح شد و بازپرس پرونده دستور بازداشت او را صادر کرد. این زن به اداره آگاهی منتقل شد و هر چند ادعا می‌کرد از سرنوشت شوهرش خبر ندارد، اما کمی بعد مدعی شد که او ربوده شده است. وی گفت: من و شوهرم اختلافات زیادی داشتیم و می‌خواستم از او جدا شوم، اما وی راضی نمی‌شد. تا اینکه مدتی قبل با مردی به نام سهیل آشنا شدم و وقتی از اختلافاتم با شوهرم گفتم، قرار شد سهیل با همدستی دوستش او را گروگان بگیرند و مجبورش کنند که مرا طلاق بدهد. من تا اینجای ماجرا خبر دارم و در ادامه نمی‌دانم آنها چه بلایی بر سر شوهرم آورده‌اند.

اسرار یک جنایت
با اعتراف این زن، تحقیقات برای بازداشت سهیل و دوستش آغاز شد و این در حالی بود که زن جوان در هر مرحله از بازجویی اطلاعات جدیدی به تیم تحقیق می‌داد. او در نهایت مدعی شد: من خبر دارم که سهیل و دوستش بعد از اینکه شوهرم را ربودند، او را کشته و جسدش را در رودخانه کن انداخته‌اند. همین کافی بود تا کارآگاهان راهی رودخانه کن شوند و با انجام جست‌وجوهای گسترده، جسد مرد جوان را که داخل گونی در رودخانه انداخته شده بود، پیدا کنند. در ادامه سهیل و دوستش بازداشت شدند اما آنها قتل را گردن یکدیگر انداختند. در این شرایط هر دوی آنها به دستور قاضی سالار صنعتگر، بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران در بازداشتگاه اداره آگاهی تهران بودند تا اینکه دیروز سهیل اسرار این جنایت را فاش و به قتل مرد گمشده اقرار کرد. با اعترافات او، هر سه متهم در بازداشت به‌سرمی‌برند و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.

حماقت کردم
سهیل، مدیر یک کارگاه در یکی از محله‌های تهران است. او می‌گوید که جنایت را با همدستی دوستش و یک کارگر افغان مرتکب شده، اما کسی که پشت پرده همه این اتفاقات حضور داشت، همسر مقتول بود. گفت‌وگو با سهیل را بخوانید.
مقتول را می‌شناختی؟
نه. من همسرش را می‌شناختم.
چطور با همسرش آشنا شدی؟
من کارگاه آهنگری دارم و می‌خواستم در فضای مجازی حرفه خودم را تبلیغ و مشتری جذب کنم. ابتدا سراغ اینستاگرام رفتم، اما خودم نمی‌توانستم به تنهایی کاری انجام دهم. تصمیم گرفتم سراغ یک بلاگر بروم و با او برای تبلیغ کارم قرارداد ببندم. در جریان جست‌و‌جوهای خود در اینستاگرام با زنی به نام آیدا (همسر مقتول) آشنا شدم و کارهای تبلیغاتی‌ام را به او سپردم. ارتباط ما کاری بود، اما او یک روز سفره دلش را برایم باز کرد و گفت با شوهرش اختلافات شدیدی دارد اما شوهرش حاضر نیست او را طلاق بدهد.
همین شد که نقشه قتل مرد جوان را کشیدید؟
نه. در ابتدا قصد قتل نداشتیم. می‌خواستیم شوهر آیدا را گروگان بگیریم و او را راضی به طلاق کنیم، اما خب نقشه تغییر کرد.
چه شد که نقشه تغییر کرد؟
آیدا می‌گفت، شوهرش به طلاق راضی نمی‌شود و او به ما پیشنهاد پول داد تا به زندگی شوهرش پایان بدهیم. آیدا چون بلاگر بود، وضع مالی خیلی خوبی داشت.
از جزئیات نقشه‌ای که کشیدید، بگو.
روز حادثه، سراغ شوهر آیدا رفتیم و نقش مأمور را بازی کردیم. به بهانه اینکه مرتکب خلاف شده و باید او را به اداره پلیس ببریم، سوار ماشینمان کردیم و راه افتادیم به سمت کارگاه من. در آنجا دست و پای مقتول را بستیم. البته به دوستم گفته بودم که از او طلب دارم. 24ساعت او را در کارگاه نگه داشتیم. من نمی‌خواستم جانش را بگیرم، اما ترسیدم مبادا ما را لو بدهد. 24ساعت بعد، از کارگر افغانی خود خواستم تا جان گروگان را بگیرد. به او پیشنهاد دستمزد خوبی دادم و کارگر جوان هم قبول کرد، اما زورش به گروگان نرسید و نتوانست نقشه قتل را اجرا کند؛ به همین دلیل من و دوستم وارد ماجرا شدیم و جان مقتول را گرفتیم. سپس جسد او را در رودخانه کن رها کردیم، اما روز بعد به‌شدت پشیمان شدم و با خود گفتم چرا چنین حماقتی کردم و خودم را داخل چاهی عمیق انداختم.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید