میراث من؛ سیمان
پرسه زمستانی در قدیمیترین کارخانه سیمان کشور که حالا موزهای تماشایی است
سحر جعفریانعصر- روزنامهنگار
پایان سال 1312، کمی بعد از هشتم دی ماه است و مردم درکوچه پسکوچههایشهر ری در حالعبورند.
لا بهلای همین رفت وآمد ها، گهگاه جملاتی درگوشی شنیده میشود: «خیلی بزرگه... قد چند جریب بَلَدی (هر واحد جریب در ایران و از اوایل پهلوی اول برابر با یک هکتار) پای همین تپههای ری در باختر که چشمهعلی و تختهسنگ فتحعلیشاه دارد، ساختنش»، «میگن علیقلیخان سپاهی مهندسالدوله بناش کرده و اسباب و آلات آهنیش رو از فرنگستون آورده...»، «میخوان اونجا ملات تازه درست کنن... عینهو ملاتی که روس هر خروارش رو بهمون میفروشه 50تُمَن... از قرار، اسمِش سیمانه»، «با سنگ آهکی که از تپههای ری میکنن سیمان درست میکنن خرواری 30تُمَن»، «چو و هو افتاده که دنبال عمله و مزدبگیرن»، «از هر دهکوره، کلی رعیت اومده که هم استخونی سبک کنن، هم سر و گوش آب بدن» و «جاده مالروی بعد از دروازه ری رو چند ذرع که گز کنی کارخانه سیمان پیداست...». پی درگوشیها، بسیاری راهی نخستین و حالا قدیمیترین کارخانه سیمان ایران (سیمان ری وزارت طرق و شوارع) شدند؛ آن زمان جمعیتشان به حدود 350کارگر 13 تا 30ساله میرسید که سر رشته ای از ترکیب خاکرس، آهک، سیلیس، اکسیدآلومینیوم و منیزیم نداشتند وتصور نمیکردند. کارخانه با راهاندازی خطوط تولید 300 و 600تنی، توسعه یابد یا روزی نیروی انسانی آن به بیش از هزار و 500نفرافزایشیابدچه رسد. به تصور، تعطیلی کارخانه بعد از نیمقرن وحتی ثبتملی وتبدیلشدنشبه موزه. اینک در پایان سال1403، میان وسعت موزه سیمانری، عجیب و غریبهای فراوانی برای دیدن و شنیدن یافت میشود.
نانخوری 16سر عائله مراد و برقفروشی
حسن فراهانی و رحمت ایمانی بهترتیب مدیر امور مالی و اداری و معاون فنی نخستین کارخانه صنعتی ایران بودند؛ کارخانهای که روزگاری از اعتبار دهانپرکناش، دختران بسیاری آرزو داشتند با 7طبق جهیزیه به سر و همسری حتی کارگران معمولی آن درآیند.
فراهانی و ایمانی از معدود کارکنان بازمانده این کارخانه قدیمیاند که حالا به روایتگری قصههای تاریخی آن برای بازدیدکنندگان مشغولند؛ مانند این قصه که فراهانی میگوید: «مراد، ولد ابوالقاسم، حدود دهه40 واگنکش بود و با 16سر عائلهای که سر سفرهاش نان میخوردند همیشه بیشترین تعداد کوپن نان نصیبش میشد... دقیقتر یعنی 480سنگک در ماه که از تنور شاطررحمان، یکی از نانوایان طرف قرارداد با اداره رفاهیات کارخانه بیرون میآمد.» ایمانی هم قصههای شنیدنی بسیار دارد: «مازاد برق تولیدیمان با دیزل ژنراتورها را میفروختیم به مراکز دولتی... و البته به آرامگاه خاندان پهلوی ماهانه 2هزار و 500ریال.»
لیست حقوقهای 4قرانی و سوگندنامههای محرمانه
با کمی حوصله و جستوجو میان تلنبار بیش از 400هزار سند و مدرک بایگانیشده در بخش موزه اسناد کارخانه، میتوان شگفتانگیزهای تاریخی و فراوانی یافت. نخستین لیست بلندبالای پرداخت حقوق کارکنان (اسفند 1312) از علیقلیخان سپاهی که رئیسکل کارخانه بوده با دریافتی 4هزار ریال تا کسانی مانند بلال، خدارحم و احمدعلی که در ردیف شغلیشان «عمله»، «حمال»، «کیسهدوز»، «مُهرزن» و «گونیکش» سیاهه شده به قرار روزی 4ریال (4قران). نکته جالب دیگر در این لیست، امضای رئیس و رؤسای سواددار و ثبت مُهر به اسم کارگران بیسواد هنگام دریافت حقوق است، به همینخاطر، اکابر کارخانه با جمله تبلیغاتی «خواندن و نوشتن یاد بگیر تا 5درصد مقرریتان تصاعد یابد» کارگران بیسواد را به خواندن و نوشتن تشویق میکردند.
ساعت بهوقت عصر سیمان و کارتزنی چاپلین
روزهای نخستی که آتش سوخت به خط یک تولید سیمان 100تنی افتاد، مردی درشتهیکل مقابل در ورودی کارخانه مینشست و زمان ورود و خروج کارگران را ثبت میکرد: «میرزاعلی بهوقت سوت اول آمد... بهوقت سوت سوم رفت.» سوت اول(صبح زود)، دوم(ظهر) و سوم(غروب) صدای چند ناقوس بزرگ بر بلندی بنای سیلو، ساختمان ادارات و کارگرخانه (غذاخوری، حمام و استراحتگاه) بود که سوتزن با توجه به ساعت نصبشده بر دیوار اتاق رئیسکل به صدا درمیآورد. سوت خطر هم بود که بهوقت انفجار کوههای اطراف برای تامین سنگآهک کارخانه نواخته میشد تا کارگران پناه بگیرند. کمی بعد دستگاه ساعتزنی را جای مرد درشتهیکل گذاشتند؛ دستگاهی شبیه همان که در فیلم عصرجدید، چارلیچاپلین وقت ورود و خروج خود به کارخانه، نوار کاغذی اختصاصیاش را داخل آن برای ثبت جوهری قرار میداد.
دفتریادداشت عطاران زیر آتش داعش
شگفتیهای غافلگیرکننده کارخانه موزه فقط مواجهه با نخستین قطار ایران یا همان قطار زغالی یا ماشیندودی دوره ناصرالدینشاه که قالی کف واگنش از فرسودگی، پاره و نازک شده یا دستگاههای تایپدستی نیست. گوشهای ناپیدا از محوطه پشت ساختمان خنککننده، یک سواری شورولت نوا و 2کامیونت شورولت، پنچر و خاک گرفتهاند. نوا خودروی سازمانی بود برای مدیر کارخانه و کامیونتها نیز آبرسان فضای سبز کارخانه بودند. آن طرفتر، قطعهای از سنگنگاره فتحعلیشاه خودنمایی میکند؛ سنگنگارهای که حجارباشیها بر بخشی از دیواره تپه چشمهعلی حکاکی کرده بودند و بعد از انفجاری مربوط به استخراج سنگآهک از کوه در سال1354، تقریبا از بین رفت. پیشتر، پس ساختمان کلینکر و کوره پخت سیمان، ساختمان متروکهای پدیدار میشود خیلیغریب نیستچراکه در سریالپایتخت5شاهدحمله داعشبه آن بودیم. ایرج و نازنین به اسناد کهنه و مهمی در آن دست یافتند (سریال دفتر یادداشت)، محمدرضا و زاگرس از میانش که اردوگاه موصل بود فرار کردند (سینمایی شماره 10) و ماجراهای دیگر.