• چهار شنبه 22 اسفند 1403
  • الأرْبِعَاء 12 رمضان 1446
  • 2025 Mar 12
سه شنبه 16 بهمن 1403
کد مطلب : 247974
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/WnZ74
+
-

سکانسی از فیلمنامه خاتی از فیلم‌های بخش مسابقه سینمای ایران

روزی صدبار تو ذهنم بهت شلیک کردم ...

روزی صدبار تو ذهنم بهت شلیک کردم ...

احمد رفیع‌زاده از معدود فیلمنامه‌نویسان سینمای ایران است که همچنان به این حرفه ادامه می‌دهد. امسال او با فیلم «خاتی» در جشنواره حضور دارد؛ تریلری روانشناسانه درباره مواجهه یک زن با ترس‌هایش. رفیع‌زاده در نوشتن این زیر ژانر، تجربه‌های متنوعی در سینما و تلویزیون داشته است و حالا «خاتی» بعد از تجربه‌های او اتفاق تازه‌ای به ‌نظر می‌رسد. فریدون نجفی، خاتی را کارگردانی کرده و محمد کمالی‌پور تهیه‌کننده آن است. سارا بهرامی، سعید آقاخانی و آناهیتا افشار  بازیگران اصلی خاتی هستند. رفیع‌زاده یک سکانس از فیلمنامه خاتی را برای انتشار در ویژه‌نامه جشنواره انتخاب کرده است.

شب / داخلی - خارجی / چادر خاتی - محل اسکان خاتی
 خاتی بین بچه‌هایش خوابیده. صدای حیوانی که بیرون چادر راه می‌رود، او را از خواب بیدار می‌کند. در بیرون چادر و اطراف ماشین خرس را می‌بینیم که بدون آنکه بخواهد خسارتی به چیزی بزند، ملتمسانه پوزه‌اش را به بدنه ماشین خاتی می‌مالد. خس‌خس نفس‌های حیوان این‌بار برعکس دفعه قبل برای خاتی آشناست. خاتی ابتدا خود را به نشنیدن می‌زند. کاملا معلوم است که بغض راه گلویش را بسته و نمی‌خواهد واکنشی به خرس نشان بدهد. خرس در بیرون دست‌بردار نیست و درحالی‌که ماشین را دور می‌زند پایش به چیزی برخورد می‌کند و سر و صدا راه می‌اندازد. خاتی که می‌بیند الان خرس بچه‌ها را بیدار می‌کند، تفنگش را برمی‌دارد. از خرس خبری نیست. طولی نمی‌کشد که او با شنیدن صدای چیزی از آن سوی ماشین، محتاط و با قدم‌هایی شمرده، ماشین را دور می‌زند و با وجود این، اثری از حیوان نمی‌بیند. خاتی برای لحظه‌ای می‌ایستد و با شنیدن صدایی از پشت سر، به آرامی باز می گردد و خرس را پشت سر خود می‌بیند. حال خرس و خاتی در مقابل هم و در فاصله چند قدمی از هم ایستاده‌اند و به هم نگاه می‌کنند. چشمان هر دوی شان برق می‌زند ...
خاتی: نباید می‌یومدی؟ گفته بودم دیگه اینجا برنگرد.
 خرس با ناله‌های خفیفی که انگار بخواهد خود را برای خاتی لوس کند، به سمت خاتی جلو می‌آید که خاتی اسلحه را به سمت او می‌گیرد تا مانع پیش آمدن حیوان شود ...
خاتی: جلو نیا
حیوان با اینکه اسلحه را در دست خاتی می‌بیند نه به او حمله می‌کند و نه فرار می‌کند. خرس فقط با پوزه مالیدن به وسایل خاتی می‌خواهد احساس خود را به او نشان بدهد ...
خاتی: (آهسته طوری که بچه‌ها را بیدار نکند) گفته بودم برگردی اینجا یا ایلیاتیا می‌زننت یا خودم ...
خرس با ناله‌های پیوسته زیر لب، همچنان
دلبری می‌کند.
خاتی: (آهسته طوری که بچه‌ها را بیدار نکند) برگشتی چیو یادم بندازی؟ که چطور از توی تله شکارچیا نجاتت دادم ... یا چطور دامونمو ازم گرفتی ...
خرس می‌خواهد جلوتر بیاید که خاتی این‌بار با صدای بلند مانع او می‌شود.
خاتی: می‌گم جلو نیا، می‌زنمت به خدا ... (با مکث) بعد دامون روزی صدبار تو ذهنم بهت شلیک کردم ...
« نگاه خرس پر از اشک شده »
خاتی: این طوری نیگام نکن... نباید برمی‌گشتی... منم نزنمت قباد می‌زنتت... په از همین راهی که اومدی برگرد و برو ...
خرس بی‌تفاوت به خاتی، روی زمین دراز می‌کشد و گردن خم می‌کند و سرش را روی زمین می‌گذارد.
خاتی: چیکار می‌کنی؟
خاتی که می‌بیند خرس رفتنی نیست با گرفتن اسلحه به سمت حیوان سعی می‌کند تا خرس را بترساند تا از آنجا برود ...
خاتی: (با مکث) پاشو حیوون منو عصبانی نکن ... می‌گم پاشو.
خرس همچنان روی زمین لمیده ... خاتی که وضع را اینگونه می‌بیند گلنگدن را می‌کشد و تفنگ را مسلح می‌کند.
خاتی: یالا از اینجا برو تا پی تو نگرفتن ...
« و با دیدن بی‌تفاوتی خرس »
خاتی: دارم می‌گم پاشو برو لعنتی ...
 خاتی با گفتن این حرف رو به آسمان شلیک می‌کند و خرس با صدای گلوله، پا به فرار می‌گذارد. صدای توله خرس‌ها و کلاغ از خارج تصویر، نشان از وحشت زده شدن آنها دارد. آرتا و تیدا که بیدار شده‌اند از چادر بیرون می‌آیند. تیدا که ترسیده گریه می‌کند. خاتی دخترش را بغل می‌گیرد.
خاتی: چیزی نیس ... چیزی نیس ...

 

این خبر را به اشتراک بگذارید