گفتوگو با مصطفی تنابنده، کارگردان فیلم «آبستن»
محسن فقط با ما همفکری کرد
شقایق عرفینژاد
«آبستن» را باید ساخته برادران تنابنده به جز محسن دانست. از میان برادران تنابنده، محسن چهره است و در سینما و تلویزیون و تئاتر کار میکند، اما 2 برادر دیگر تنابنده هم در دنیای نمایش رؤیاهای خودشان را دنبال میکنند؛ محمد نویسنده است و مصطفی هم سابقه دستیاری، مشاوره کارگردان و بازیگردانی دارد. این دو تصمیم میگیرند برای تجربه نخستین کارگردانی سینماییشان فیلمی سکانس - پلان را که اجرای دشواری داشته جلوی دوربین ببرند. با مصطفی تنابنده درباره این تجربه گفتوگو کردهایم.
نخستین تجربه کارگردانیتان چطور بود، خصوصا اینکه تجربه کارگردانی مشترک بود؟
من سالها دستیار کارگردان بودم، مشاور کارگردان بودم، بازیگردان بودم. محمد، داداش کوچک من، نویسنده است. خیلی هم خلاق است. یک روز در خانه با هم بودیم و محمد طرحی را تعریف کرد. گفتم بیا خودمان بسازیمش. دیالوگی در اول فیلمنامه بود که افشین قصه، توماج دانشبهزادی، میگوید یک ساعتونیم دیگر بیشتر وقت نداریم و باید حرکت کنیم. این یک ساعتونیم من و محمد را برد تو فکر که عوض کنیم فیلمنامه را و برویم سراغ سکانس - پلان. این فیلم اول کارگردانیمان بود با هم بودیم و کنار هم خیلی حال کردیم. خیلی هم سخت بود برایمان چون نزدیک دوماهونیم در تهران تمرین کردیم و بعد رفتیم سر لوکیشن در انزلی و یکماه آنجا تمرین کردیم. بعد 15روز با دوربین تمرین کردیم تا اینکه بازیگرمان مریض شد. منتظر ماندیم تا در یک روز توانستیم فیلم را بگیریم.
ترسناک نبود برایتان که در تجربه اول بخواهید سکانس - پلان کار کنید؟
خیلی ترسناک بود، ولی با امید به خدا رفتیم جلو. ولی چون تعداد جلسات تمرینمان خیلی زیاد بود، مسلط شده بودیم.
اصلیترین چالش این انتخابتان چه بود؟
لوکیشن ما انزلی بود و خیلی برایمان ترسناک بود. تا اینکه به کمک طراح صحنهمان، سعید هنرمند، یکی دو جلسه سر زدیم به لوکیشن و با شروع ساختن دکور، خیالمان راحت شد. بهنظرم چالش ترسناکی بود. چون در فصل بدی بودیم.
در چه فصلی بودید؟
فکر کنم اسفندماه بود. آبوهوا اذیتمان میکرد. نصف روز آفتاب بود و بعد یکهو بارش سنگین میشد. بعد چون کار ما هم سکانس - پلان بود، میخواستیم شروع کنیم میترسیدیم که وسط کار همهچیز تغییر کند.
این اتفاق نیفتاد؟
در تمریناتمان افتاد، ولی خدا را شکر در روزی که برای ضبط رفتیم، نیفتاد.
روند تمرینها چه جوری بود؟
ما تهیهکنندهای داشتیم که خیلی کمکمان کرد و دستمان را برای انتخاب بازیگر باز گذاشت. ولی چون توماج دانشبهزادی از اول فیلمنامه با ما بود و نقش اصلی هم خودش بود، تصمیم گرفتیم دو سه تا بازیگر چهره بیاوریم و بقیه بازیگران را از بچههای مستعد تئاتر انتخاب کنیم...
که به این شکل از کار عادت دارند.
بله، روزهای اول خیلی تست گرفتیم. خدا را شکر فیلمنامه را به هرکدام از بازیگران دادیم، کیف کرد و با انرژی مضاعفی آمد. چون کار سکانس - پلان بود، تصمیم گرفتیم تمرین زیاد داشته باشیم. در دفتر شروع کردیم به تمرین گذاشتن و یکماه آخر هم در انزلی صبحها با قایق 20دقیقه میرفتیم تا لوکیشن و آنجا مینشستیم و دورخوانی میکردیم و بچهها اگر پیشنهادی داشتند میدادند و شروع به تمرین میکردیم. تمرینهای تهران هم همینجوری بود. 2ماه تمرین کردیم و تغییر چندانی هم در فیلمنامه ندادیم. شاید گاهی جملهای یا دیالوگی با نظر جمعی تغییر میکرد. چون فیلمنامه خیلی کامل بود و محمد خیلی عالی نوشته بود. من خودم وقتی فیلمنامه را خواندم کیف کردم و کمی هم ترسیدم، چون خیلی سخت بود. ولی با هر کس صحبت میکردم میگفت برو جلو و نترس و ما هم همین کار را کردیم.
شما در نوشتن هیچ نقشی نداشتید؟
اصلا.
چطور آقای محسن تنابنده در کار حضور ندارد؟
محسن آنقدر درگیری دارد که ما واقعا برای این کار مزاحمش نشدیم. فقط یک شب فیلمنامه را بردیم خانه محسن و گفتیم میخواهیم این فیلمنامه را بسازیم. محسن به ما گفت شک نکنید و بروید جلو. همفکری ازش میگرفتیم.
یعنی بهعنوان مشاور حضور داشت؟
نه، اصلا، بههیچعنوان. همفکری میکرد. آن اوایل بالاخره میدید که ما داریم کار سختی انجام میدهیم، یکذره راهنمایيمان کرد و دلمان را قرص کرد.
فیلم درباره گروهی است که میخواهند توسط یک آدمپران بروند. باید فیلم را فیلمی درباره مهاجرت بدانیم؟
در مملکت ما این باب شده که یکسری افراد تا در زندگی به مشکلی میخورند یا وقتی کلاهبرداری و قتلی میشود، نخستین فکری که به ذهنشان میرسد این است که بروند مرز و فرار کنند و از ایران بروند. دغدغه ما این بود که میتوان ایستاد و مشکل را حل کرد. این قصه هم از جایی شروع شد که چند مهاجر غیرقانونی که میخواستند از راه دریا از یک کشور به کشوری دیگر بروند، قایقشان غرق میشود و 8نفرشان میمیرند. این خبر جرقهای در ذهن ما زد و رفتیم سراغ این داستان. من در دوستان خودم در چند سال گذشته دیده بودم تا مشکلی حتی در خانواده با پدرومادر یا همسر بهوجود میآید، میگوید آقا بروم از اینجا راحت شوم.
فیلم چقدر به چیزی که میخواستید نزدیک شد درنهایت؟
ما خیلی زحمت کشیدیم و خودمان واقعا راضیایم. دوستانمان و کسانی که بهاصطلاح اینکارهاند هم وقتی فیلم را دیدند خدا را شکر از فیلم تعریف کردند. ما هم خوشحال شدیم.
چه پیشبینیای از واکنشها به فیلمتان در جشنواره دارید؟
بهنظرم جشنواره فیلم فجر اتفاق مهمی در کشور است. خروجیاش هم کارگردانهای بزرگی بودهاند که در همین جشنواره معرفیشدهاند. ما هم بهعنوان دو برادر که کار اولمان است خیلی خوشحالیم که در جشنواره حضور داریم و امیدوارم اتفاقهای خوبی برایمان بیفتد.
نکته پایانی؟
از دکتر تیموری، تهیهکننده تشکر میکنم. از بازیگران، فیلمبردار و صدابردار و طراح صحنه که همه رفاقت کردند، ممنونم.