رمان یا فیلم؟
شاپور عظیمی
زمانی برخی فیلمها در جشنواره به نمایش درمیآمدند که ممکن بود بعدها به نوعی دچار مشکل شوند. بنده با اینکه «کارت» نمایش آن فیلمها را داشتم، اما ولولهای به جانم میافتاد که نکند فلان فیلم که در برنامه من مثلا روز پنجم جشنواره به نمایش درمیآید، اما روز دوم در سینما آزادی هم نمایش دارد، به ما نرسد و پس از همان نمایش روز دوم جشنواره از دور خارج شود؟ این تشویش مالیخولیایی درمورد فیلمهای «ملتهب» در جشنواره به جانم میافتاد. در نهمین دوره جشنواره فیلم فجر ناگهان این اتفاق افتاد؛ فیلمی از یک فیلمساز دوران پس از انقلاب که حتی نامزد دریافت بهترین فیلم هم بود، بهشدت از نظر خیلیها «بودار» تشخیص داده شد؛ همان ولوله بار دیگر به جانم افتاد که نکند این فیلم را نتوانم ببینم؟
بنابراین چارهای اندیشیدم. برنامه جشنواره را مرور کردم و به قول مشهور ارشمیدس: یافتم، یافتم! سینما آزادی در یکی از سانسهای بعدازظهرش آن فیلم را نمایش میداد. همان ساعت در سینمای «خودم» فیلم دیگری را نمایش میدادند که باید قیدش را میزدم که زدم. در روز معهود جلوی سینما آزادی قدم زدم و قدم زدم. در نومیدی کامل مترصد بودم بلیت آن سانس را پیدا کنم. ناگهان چشمم به یکی از بزرگترین رماننویسان و منتقدان برجسته ایرانی افتاد که بهتنهایی جلوی سینما
ایستاده بود.
رمانی 2جلدی از او را بسیار دوست داشتم. شوق دیدار این نویسنده بسیار بود، اما شوق تماشای آن فیلم ممنوعه هنوز سرجایش بود: «قربان، شما احیانا بلیت اضافه این سانس را ندارید؟» او 2بلیت داشت و منتظر کسی بود: «اگر او نیامد، بلیتها مال شما» و آن دوست نیامد و من به مراد دلم رسیدم! سالیان بعد با ظهور ناگهانی فضای مجازی و موبایل و تلگرام و دهها فناوری دیگر، نهتنها آن فیلم کذایی، بلکه هر فیلمی را میشد بیدغدغه
تماشا کرد.