رازداری قیس درباره نامههای امام حسین ع به اهالی کوفه
وقتی که حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در راه سفر به «کربلا» به محلی به نام «حاجز» رسید، نامهای به «مسلم بن عقیل» و شیعیان «کوفه» نوشت.
حضرت امام حسین علیهالسلام نامه را به «قیس بن مسهر» سپرد و او را به طرف کوفه روانه کرد.
چون قیس بن مسهر به کوفه رسید، مأموران حکومت او را دستگیر کردند، اما قیس به سرعت نامه امام حسین علیهالسلام را پاره پاره کرد و آن را در دهان گذاشت و قورت داد تا به دست مأموران حکومت نرسد و اسرار حضرت فاش نشود. قیس را به مقر حکومت بردند. در آنجا «پسر زیاد» نامه را از قیس طلب کرد.
قیس گفت: «نامه را پاره کردهام تا رازدار مولایم امام حسین(ع) باشم و تو ندانی امام علیه السلام چه نوشته است.»
پسر زیاد گفت: «نامه برای چهکسی نوشته شده بود؟»
قیس گفت: «برای مردمی که نام آنان را نمیدانم.»
پسر زیاد گفت: «یا باید مرا از آنچه میدانی، آگاه کنی یا باید به مسجد بروی و به امام خود دشنام دهی.»
قیس به مسجد رفت و در بالای منبر، خطاب به مردم گفت: «ای مردم! امام حسین علیهالسلام، بهترین خلق خدا و فرزند فاطمه زهرا(س)، دختر رسول گرامی صلیالله علیه و آله و سلم است. من از منطقه حاجز به نمایندگی ایشان آمدهام تا شما را برای یاری او دعوت کنم، اینک به سوی او بشتابید. پس درود خدا بر امیرالمؤمنین علیهالسلام و پسرش و لعنت خدا بر پسر زیاد و پدرش باد.»
پسر زیاد، به شدت آشفته شد و فرمان داد قیس بن مسهر را از پشت بام قصر به پایین پرت کنند.
وقتی او را به زیر انداختند، هنوز حرکتی در بدنش بود که «عبدالملک بن عمیر» سر از تنش جدا کرد.
چون خبر رازداری قیس بن مسهر و سپس شهادت او به امام حسین علیهالسلام رسید، چشمانشان پر از اشک شد. آیهای از قرآن تلاوت کردند و سپس دست به دعا برداشتند و گفتند: «پروردگارا بهشت را جایگاه آنان قرار ده و آنها را در جایگاه رحمت و ثواب خود که ذخیره فرمودهای گرد آور.»
منبع: کتاب «اخلاق و احکام در داستانهای شهید دستغیب»