تازه داماد طمعکار که به خانه خواهرش دستبرد زده بود، دستگیر شد
سرنخ: کتانی سبز سارق آشنا
الهه فراهانی- روزنامهنگار
کتانی سبز رنگ سارق آشنا، سرنخی برای دستگیری تازه داماد طمعکار شد. این مرد، نقشه سرقت جواهرات از خانه خواهر و داماد طلافروش خود را کشید، اما تصورش را نمیکرد که دستش رو میشود. به گزارش همشهری، چند روز قبل گزارش سرقت از خانه مرد طلافروش در شمال غرب تهران به پلیس اعلام شد. شاکی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: به همراه خانوادهام به سفر رفته بودیم که پس از بازگشت با تخریب در خانه مواجه شدیم. دزدان با تخریب در وارد خانهام شده و هرچه پول و طلا داخل گاوصندوق داشتم سرقت کرده بودند. وی ادامه داد: من جواهرفروش هستم و معمولا داخل گاوصندوقم، طلا و جواهر دارم. سارقان بیش از یک کیلو طلا، 10سکه تمام بهار آزادی، 10نیم سکه، تعدادی شمش طلا به همراه 10 هزار دلار و یورو را به سرقت بردهاند.
شروع تحقیقات
با این شکایت، مأموران پلیس در محل حادثه حاضر شدند و به تحقیقات میدانی پرداختند. در نخستین گام، دوربینهای مداربسته مورد بررسی قرار گرفت اما سارقان که 2نفر بودند، فکر همه جا را کرده و صورتهایشان را با ماسک پوشانده بودند. آنها حتی یک کلاه مشکی هم به سر گذاشته بودند تا چهرههایشان مشخص نشود. ادامه بررسیها نشان داد که سارقان سوار بر موتورسیکلتی بودند که حتی پلاک آن را هم مخدوش کرده بودند. آنها در اطراف ساختمان مورد نظر به کمین نشسته و به محض اینکه یکی از ساکنان ساختمان از قسمت پارکینگ خارج شده بود، وارد ساختمان شدند. هرچند که سارقان یکدست مشکی پوشیده بودند و صورتهایشان مشخص نبود اما یکی از دزدان یک جفت کتانی سبز فسفری رنگ به پا داشت.
ردپای یک آشنا
مرد جواهرفروش و همسرش وقتی تصاویر دوربینهای مداربسته را دیدند سارقی که کتانیهای سبز رنگ به پا داشت شناسایی کردند.همسر مرد جواهرفروش گفت: «من در یکی از سفرهایم، کتانی سبزرنگی برای برادرم سوغاتی آوردم. از سوی دیگر هیکل سارق هم با برادرم شباهت بسیاری دارد.»
دستگیری
مظنون این پرونده کسی جز برادرزن مرد جواهرفروش نبود. در این شرایط مأموران تحقیقات خود را روی این مرد جوان که به تازگی ازدواج کرده بود، متمرکز کردند و متوجه شدند که به تازگی، مقدار قابل توجهی پول به حسابش واریز کرده است. همین کافی بود تا دستور بازداشت تازهداماد صادر شود. او اگرچه اصرار بر بیگناهی داشت اما وقتی کتانیهای سبز در خانه او کشف و با شواهد و مدارک دیگر مواجه شد، چارهای ندید جز اعتراف به سرقت از خانه خواهر و دامادشان. او اعتراف کرد که با همدستی یکی از دوستانش، نقشه سرقت را اجرا کردهاند که با اعتراف وی، همدستش نیز دستگیر شد. متهمان این پرونده با قرار قانونی و به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفت و تحقیقات از آنها ادامه دارد.
گفت و گو
طمع، کار دستم داد
متهم جوانی 31ساله است و میگوید طمع، کار دستش داد و آبرویش را به بازی گرفت. گفتوگو با این متهم را میخوانید.
چه شد که خانه خواهرت را برای سرقت انتخاب کردی؟
چون شوهرش خیلی پولدار بود. او جواهرفروش بود و توپ زندگیاش را تکان نمیداد. از سوی دیگر، میدانستم که داخل گاوصندوق خانهاش، طلا و جواهرات زیادی نگه میدارد.
انگیزهات برای سرقت چه بود؟
طمع کردم. گاوصندوق دامادمان را خالی کردم تا زندگیام از اینرو به آن رو شود و همسرم را به سفرهای آنچنانی ببرم. چون تازه ازدواج کرده بودم و بهخاطر هزینههای عروسی و تامین پول پیش خانه، حسابم خالی شده بود. شرایط مالی خوبی نداشتم و دلم میخواست پول زیادی در حسابم باشد اما گمان نمیکردم دستم رو شود چون نقشهای که کشیده بودم مو لای درزش نمیرفت. فکر همه جا را کرده بودم به جز کتانیهای سبزرنگم که کار دستم داد و موجب شد كه لو بروم.
از جزئیات نقشهای که کشیدی بگو؟
یک شب که خانه خواهرم و دامادمان مهمان بودم، متوجه شدم که دامادمان در گاوصندوق خانهاش، طلا و جواهرات زیادی نگه میدارد. همین موضوع، وسوسه به جانم انداخت و همان شب، در ذهنم نقشه سرقت کشیدم. سپس روز بعد با یکی از دوستان صمیمیام تماس گرفتم و او را از تصمیمم باخبر کردم. دوستم ناصر حاضر شد با من همکاری کند چون او هم نیاز شدیدی به پول داشت. همسرش به تازگی ترکش کرده بود و باید مهریه و نفقه پرداخت میکرد. همین موجب شد تا با همدستی یکدیگر نقشه سرقت بکشیم. برای اجرای این سرقت، دسته کلید خواهرم را از داخل کیفش برداشتم و منتظر شدم آنها به سفر بروند تا با خیال راحت به خانهاش دستبرد بزنیم.
چطور به رمز گاوصندوق دست پیدا کردید؟
برای بهدست آوردن رمز هم کارآگاه بازی درآوردم. آن شب در مهمانی از خواهرم پرسیدم که کار با گاوصندوق چطور است. او گفت رمز دارد که رمزش را داخل موبایلش ذخیره کرده است. به بهانه دیدن عکس، گوشی موبایلش را گرفتم و از داخل آن رمزش را برداشتم و یادداشت کردم. با این حال شب حادثه، برای رد گم کنی، درگاوصندوق و در ورودی خانه را هم تخریب کردیم. راستش فکر میکردم هرگز دستمان رو نخواهد شد اما درنهایت بهخاطر یک اشتباه کوچک لو رفتم و حالا که آبرویم نزد خانواده رفته بهشدت نادم و پشیمانم.