ساده مثل خانم ماریا یا گران مثل 800سکه طلا
کیسه اسباببازیها را محمد جابهجا میکند تا فضا برای باقی کیسهها باز شود. خاطره اسباببازیهایی که به صاحبان کوچولویشان بازگردانده شده بودند، به یادش آمد. مانند آن پسر خردسال که با تحویل تفنگ پلاستیکیاش شادمانه اشک ریخت یا آن دختربچه شیرینزبان که عروسکش را به آغوش کشید و گفت:«دیگه گم نشو خانم ماریای عزیز» او و همکارانش از بازگرداندن پیداشدههای ساده مثل اسباببازیها و کارتهای ملی همیشه در حال گمشدن و چترهای اغلب جامانده به اندازه بازپس دادن کیسه انباشته از 800سکه طلا به صاحبش یا داروهای گرانی که به قد حقوق چندماه یک کارگر ارزش دارد، خوشحال میشوند. کاربران ستاد، چندین مرتبه پروندههای پزشکی بیمارانی راکه قرار بوده بهزودی تحت جراحیهای سخت قرار بگیرند به آنها بازگرداندهاند و یا دفترچه خاطرات قدیمی زوجی سالخورده که هنوز هم بعد از 67سال زندگی مشترک، عاشقانه یکدیگر را دوست دارند.