خانه های تاریخی جواهرات تهران هستند
گشتوگذار در خانه میرزا آقاخان نوری، معروف به «خانه امام جمعه» همراه با مختار سائقی، بازیگر
پریسا نوری-روزنامهنگار
بیش از 4دهه است که بهعنوان بازیگر و طراح صحنه و لباس در سینما و تلویزیون فعالیت میکند و با بازی در نقشهایی مثل سرجوخه در سریال شبهای برره در ذهنها ماندگار شده است. مختار سائقی که این روزها مشغول بازی در 2سریال شبکه خانگی و تلویزیونی است، علاقه بسیاری به آثار و خانههای تاریخی دارد و میگوید یکی از آرزوهایش بازدید از دارالفنون است؛ از اینرو در بازدید از خانه تاریخی صدراعظم، مشهور به خانه امام جمعه که بهتازگی با مشارکت شهرداری بهسازی و بازگشایی شده با ما همراه شده است. این بازیگر پس از اطلاع از همراهیها و تلاش مدیریت شهری برای نگهداشت آثار و بناهای تاریخی میگوید با افتخار دست شهرداری را که به آثار تاریخی بها میدهد و برای نگهداشت آن تلاش میکند، میبوسم.
این خانه، حکم بهشت را دارد
خانه میرزا آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه که به «خانه امام جمعه» هم معروف است، در محدوده بازار و حوالی خیابان ناصرخسرو قرار دارد. وارد حیاط عمارت که میشویم سائقی با دیدن حوض فیروزهای که دور تا دورش با گلدانهای شمعدانی به زیبایی آراسته شده، میگوید: «در شلوغی دود و دم بیرون، این خانه حکم بهشت را دارد.» از طبقه اول این بنای اعیانی قجری که کاربری کافه- رستوران دارد، میگذریم و از پلکان کاشیکاری شدهای به تالار و اتاق آیینهکاری شده در طبقه دوم میرویم. نیما پرنفر، بهرهبردار و سرمایهگذار این خانه که ما را در این بازدید همراهی میکند، درباره پیشینه و معماری این بنا توضیح میدهد و تأکید میکند که طبقه دوم پس از تکمیل و مرمت قرار است به مرکز عرضه صنایعدستی فاخر ایرانی تبدیل شود.
حمایت شهرداری از خانههای تاریخی اتفاق خوبی است
محو تماشای آیینهکاری، نقاشی روی گچبری و ارسیهای عمارت اعیانی میشود و درباره نحوه مرمت بنا از بهرهبردار و استادکاری که در گوشهای مشغول درزهکاری گچهای دیوار است، سؤالاتی میکند. پرنفر توضیح میدهد: «مرمت این بنا در دوره مدیریت پیشین دچار بوروکراسی شده بود، ولی خوشبختانه در این دوره با همکاری شهردار منطقه12که توجه ویژهای به آثار تاریخی دارد، پس از 4سال مشکل حل شده است.» سائقی با ابراز خرسندی از این موضوع میگوید: «این اتفاق خیلی خوبی است که شهرداری به بهسازی و مرمت خانههای تاریخی تهران که حکم جواهر و گوهری کمیاب را دارند، کمک میکند. کاش شهردار منطقه اینجا بود و من بهخاطر این کار دستش را میبوسیدم.»
آثار تاریخی را معرفی کنید
این هنرمند که پیداست دغدغه آثار تاریخی را دارد با بیان اینکه در بحث نگهداری خانههای تاریخی باید فرهنگسازی کنیم، میگوید: «چند وقت پیش لوکیشن یک فیلم سینمایی در یک خانه تاریخی در اصفهان بود و متأسفانه شاهد بودم که بچهها از روی ناآگاهی با پیچگوشتی آینهکاریها را درمیآورند و... . رسانهها بهویژه صداوسیما میتوانند در این زمینه فرهنگسازی کنند و به جای تبلیغ انواع لوازمخانگی و تبلیغهای حسرتآفرین، خانههای تاریخی شهر را به مردم معرفی کنند یا فیلم و سریالهایی بسازند که موضوعشان حفظ آثار فرهنگی و تاریخی باشد؛ چراکه اینها همه جزئی از فرهنگ و هویت ما هستند.»
جلوی حریق احتمالی خانههای تاریخی را بگیرید
در حیاط عمارت تاریخی مشغول صرف چای میشویم. سائقی به ساختمانهای اطراف نگاهی میاندازد و میگوید: «چند روز پیش در فضای مجازی ویدئویی دیدم که نشان میداد انباری در همین حوالی دچار آتشسوزی شده است.» نیما پرنفر هم با تأیید این موضوع میگوید: «متأسفانه حریم این عمارت تاریخی بهدرستی رعایت نشده و در همسایگی ما چندین ساختمان با کاربری انبار و صنعتی وجود دارند که هر لحظه ممکن است دچار حریق شوند.» سائقی با اشاره به در و پنجرههای مشبک چوبی که به زیبایی کندهکاری شده و در نمای ساختمان بهکار رفته، میگوید: «این ساختمان بسیار استعداد مشتعل شدن را دارد و بسیار حیف است که خدای ناکرده روزی گرفتار حریق شود. خواهش میکنم دوستانی که تأثیرگذار تمهیدات لازم را بیندیشند تا این میراث فرهنگی از گزند حوادث در امان باشد.»
نام پدر شهیدم را روی کوچه گذاشتند
مختار سائقی سالهاست در محدوده بزرگراه شهید نواب در یک خانه اجارهای زندگی میکند و میگوید: «در انتهای نواب به دنیا آمدم و بزرگ شدم. خانه پدریام در طرح ساخت بزرگراه وسط اتوبان افتاد و خراب شد. اسم کوچهمان دوستی بود که بعدها وقتی پدرم در جبهه شهید شد، نامش یعنی «شهید یدالله سائقی» را روی کوچه گذاشتند.» به یاد قدیم آه میکشد و ادامه میدهد: «یادش بهخیر! بیشترین تفریحمان این بود که برویم بالای پشتبام کاهگلی که دور تا دورش چمن سبز شده بود شام بخوریم. یادم هست در کوچهمان فقط فاطمه خانم تلویزیون داشت. هر روز با همسایهها برای تماشای تلویزیون به خانه آنها میرفتیم؛ حتی یکبار ساعت 4صبح که پخش مستقیم مسابقه محمدعلی کلی بود هم رفتیم.» لبخند روی لبهایش مینشیند و میگوید: «خوشا روزگار قدیم! دوستیها و همسایگیهای قدیم با حالا قابل مقایسه نیست. الان در یک مجتمع همسایهها همدیگر را در آسانسور میبینند و نمیشناسند.»