• یکشنبه 4 آذر 1403
  • الأحَد 22 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 24
شنبه 12 آبان 1403
کد مطلب : 239231
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/X68Bo
+
-

ادعای عجیب دختر سارق: می‌خواستم دیه مقتول را جور کنم

دادسرا
ادعای عجیب دختر سارق: می‌خواستم دیه مقتول را جور کنم

دختری که با سوارشدن خودروهای مدل‌بالا قدم در خانه مردان پولدار می‌گذاشت و با همدستی دوستش اموال‌شان را سرقت می‌کرد، مدعی است که برای تهیه پول دیه مقتول و آزادی برادرش از زندان دست به سرقت می‌زده‌است. به گزارش همشهری، چند روز قبل مأموران پلیس پایتخت به دختر و پسری جوان که با یک کوله‌پشتی در حال خروج از آپارتمانی اعیانی در شمال شهر بودند، مشکوک شدند. آنها دستپاچه بودند و با دیدن خودروی پلیس فرار کردند؛ ولی دقایقی بعد هردو دستگیر شدند و معلوم شد که به یکی از واحدهای همان آپارتمان اعیانی که از آن خارج شده بودند، دستبرد زده‌اند. مأموران در ادامه به سراغ آپارتمان موردنظر رفتند و مردی را با دست‌وپای بسته و نیمه‌هوشیار در آنجا پیدا کردند. او مالک آپارتمان بود و پس از بهبودی گفت: از کارخانه‌ام که خارج شدم، سوار بنزم بودم که در خیابان دختری دست تکان داد. چون دیروقت بود، توقف کردم که او را به خانه‌اش برسانم. دختر جوان می‌گفت که پرستار سالمندان است و چون می‌خواستم برای مادر پیرم پرستار استخدام کنم، همراه وی به خانه‌ام رفتیم که قرارداد امضا کنیم؛ اما او در چای من داروی بیهوشی ریخت و پس از نوشیدن آن از هوش رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم، مأموران پلیس را بالای سرم دیدم و فهمیدم که آن دختر به همراه پسری که همدستش بوده، پول، طلا و وسایل آنتیک و عتیقه داخل خانه‌ام را دزدیده اما هنگام فرار دستگیر شده‌است. با مشخص‌شدن حقیقت مأموران راهی مخفیگاه این دختر و پسر شدند و مدارکی کشف کردند که نشان می‌داد آنها با این شگرد از چندین مرد پولدار سرقت کرده‌اند و عجیب‌تر اینکه مالباخته‌ها از آنها شکایت نکرده بودند. با دستگیری سارقان، تحقیقات برای شناسایی مالباختگان ادامه دارد.

گفت و گو
برادرم به‌خاطر من قاتل شد

مینا متولد سال1376 است. او سر راه خودروهای مدل‌بالا قرار می‌گرفت و با فریب رانندگان‌شان وارد خانه‌شان می‌شد تا نقشه سرقت‌ها را عملی کند. گفت‌وگو با دختر سارق را بخوانید.

در پرونده‌ات نوشته شده که فوق‌لیسانس داری؛ پس چه شد که سر از اینجا درآوردی؟
به‌خاطر نجات برادرم از زندان. او 10سال از جوانی‌اش را پشت میله‌های زندان گذرانده است. می‌خواستم کاری انجام دهم تا از زندان آزاد شود. از وقتی برادرم زندانی شد، مادر و پدرم پیر و شکسته شدند. برای آزادی برادرم نیاز به پول داشتم. برای همین سرقت را انتخاب کردم.

چرا برادرت در زندان است؟
او به‌خاطر من به زندان افتاد. تابستان سال90 بود. ما به‌همراه خانواده به پارکی در نزدیکی خانه‌مان در یکی از شهرهای شمال‌شرق کشور رفته بودیم. آن روز چند پسر جوان به من متلک انداختند و برادرم که متوجه این موضوع شد با آنها درگیر شد. سپس پسرعموهایم نیز وارد درگیری شدند. یکی از آن جوان‌ها با چاقو به برادرم حمله و او را زخمی کرد. همان موقع برادرم چاقو را از دست او کشید و ضربه‌ای به قفسه سینه‌اش زد. همین ضربه باعث مرگ آن جوان شد و برادرم به اتهام قتل عمد به زندان افتاد. از همان روز سیاهی بر سر همه ما آوار شد؛ روزهایی که برادرم دادگاهی می‌شد و درنهایت حکم قصاص وی را صادر کردند. چه شب‌های وحشتناکی را گذراندیم؛ به‌خصوص شبی که گفتند برادرم را به انفرادی برده‌اند تا قبل از طلوع خورشید روز بعد قصاص شود. رفتیم مقابل خانه خانواده مقتول و التماس‌شان کردیم. درنهایت با وساطت ریش‌سفیدان، خانواده مقتول دل‌شان به رحم آمد و برادرم را بخشیدند و او از قصاص رهایی یافت. اگرچه این بهترین خبر زندگی ما شد، اما خب آنها 5میلیارد تومان دیه می‌خواستند که تهیه این پول برای ما که مستأجر بودیم و آهی در بساط نداشتیم، سخت بود.

و همین موجب شد که نقشه سرقت بکشی؟
این گزینه آخرم بود. ما به کمک خیرین و با قرض‌کردن حدود 2میلیارد جور کردیم؛ اما 3میلیارد کم داشتیم. یکی از دوستانم گفت برو دنبال گنج. شاید باورتان نشود؛ اما چند ماهی به یکی از مناطق دورافتاده شیراز رفتیم و اقدام به حفاری کردیم به امید پیداکردن عتیقه. اما چیزی دستگیرمان نشد. ناچار شدم گزینه سرقت را انتخاب کنم.

از جزئیات نقشه‌ای که کشیدی بگو.
در اینستاگرام با فرهاد آشنا شدم. وقتی داستان زندگی‌ام را شنید و فهمید نیاز به پول دارم، قبول کرد که با همدستی هم سرقت کنیم. او هم مادرش مریض بود و باید جراحی قلب انجام می‌داد. می‌گفت هزینه جراحی مادرش خیلی زیاد است و شرایط مالی خوبی هم نداشت. من و فرهاد راهی پایتخت شدیم و تا صبح فکر کردیم که چطور می‌توانیم سرقت کنیم تا گیر نیفتیم. بهترین گزینه این بود که مردان متاهل را به دام بیندازیم و با فریب آنها اموال قیمتی‌شان را به سرقت ببریم.

با چه شگردی سرقت می‌کردید؟
من طعمه می‌شدم و راننده ماشین‌های مدل‌بالا را به دام می‌انداختم. سپس فریب‌شان می‌دادم و به خانه‌هایشان می‌رفتم و در را نیمه‌باز می‌گذاشتم تا فرهاد که با موتور به‌دنبال ما بود، وارد خانه شود؛ یا از قبل، طعمه‌مان را بیهوش می‌کردیم یا دست‌وپایش را می‌بستیم و تهدیدش می‌کردیم تا رمز گاوصندوقش را بگوید. در آخر هم از او فیلم سیاه تهیه می‌کردیم تا از ترس آبروریزی شکایت نکند.

چند نفر را با این شگرد به دام انداختید؟
حدود 7 یا 8 نفر. تقریبا پول دیه و جراحی مادر فرهاد جور شده بود و می‌خواستیم به شهرمان برگردیم؛ اما بخت با ما یار نبود. حالا من به‌جای اینکه برادرم را از زندان آزاد کنم، باید خودم زندانی شوم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید