• شنبه 1 دی 1403
  • السَّبْت 19 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 21
پنج شنبه 10 آبان 1403
کد مطلب : 239096
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/qjzmR
+
-

بانوی معدن

چند روایت خواندنی از فرازونشیب زندگی بانویی که معدنکاری را به هر شغل دیگری ترجیح داد

زندگی
بانوی معدن

سحر جعفریان- روزنامه نگار

قد و قامتش به‌قدر نوجوانی بالا نکشیده بود که گاه تا درس و مشقش تمام و سفره ناهار پدر که برای استراحت نیم‌روز به خانه می‌آمد، جمع می‌شد، بنای شیرین‌زبانی و اصرار می‌گذاشت تا همراه او که یکی از معدود کهنه‌کاران معادن شن و ماسه استان چهارمحال و بختیاری بود، راهی حوالی کوه جهان‌بین از رشته‌ کوه‌های زاگرس در 20کیلومتری شهرکرد شود؛ همان جا که هر صبح چه هوا گرم باشد چه سرد، چه آفتاب مهربان باشد چه ابر سایه‌گستر، معدنچیان کلاه‌به‌سر سعی داشتند در ارتفاع چند‌ده‌متری یا در دامنه ناهموار و سخت کوه آن‌هم میان انبوهی از ذرات گردوغبار که سکونشان در زمین برهم‌خورده و به هوا برخاسته‌اند، مطیع مهندسان و معدن‌داران دور‌ایستاده، از ذخایر معدنی بار بگیرند. از همان وقت لیلا برخلاف همسالان خود، بیشتر از آنکه به دلربایی عروسک‌های موزیکال و زیبایی که گاهی کسانی از قوم و خویش برایش از شهر سوغات می‌آوردند، دلبسته باشد، شیفته بزرگی خیره‌کننده بیل‌های مکانیکی، قدرت دستگاه‌های سنگ‌شکن فکی یا کوبیت، سرعت پر سروصدای تجهیزات فیدر و ماسه‌شور بود. اغلب، دلش می‌خواست آنجا کنار پدرش و باقی معدنچیان، به جای خاله‌بازی‌های معمول، سرگرم ادابازی‌های معدنکاری از لذت کشف و استخراج تا استرس صدور دستور انفجار و حتی خطرات در کمین باشد. آن‌قدر، کنارکوه معروف جهان‌بین و معادن دست‌و‌دلبازش بازی و کودکی کرد تا اینکه بالاخره در اوایل 40سالگی با عنوان دهان‌پرکن یکی از نخستین زنان «معدنکار» هم ریاست معدن را  عهده‌دار شد  و هم سکان‌های مدیریتی خانه معدن و انجمن صنفی استان را در دست گرفت.

میراث‌دار پدر
بیشتر از آنکه تحت‌تأثیر هیجان فیلم‌های مهیج و مؤثری که در هر یک، شخصیت اصلی داستان یا معدنکاری کوشا و کوشنده بوده ‌یا قهرمانی بی‌پروا که بعد از نجات جان محبوس‌شدگان معادن فروریخته با کلی تشویق و هورا نام و آوازه‌اش می‌پیچد، قرار بگیرد و به یکباره با خود چنین واگویه کند «من هم می‌خواهم معدنکار شوم»، از پدر معدنکارش آن هم آهسته و پیوسته، رد و نشان گرفته است؛ پدری که هیچ‌گاه جنسیت را مانع اشتغال در هر شغلی- حتی یکی از سخت‌ترین مشاغل دنیا یعنی همین معدنکاری- نمی‌دانست. نشان به آن نشان که لیلا شرح می‌دهد: «درست از همان زمان که متوجه علاقه‌ام به معدن و فعالیت در آن با همه مشقت‌هایش شدم، دستم را گرفت و کار را بی‌کم و کاست یادم داد. اولش در دور و اطراف معادن، تابم داد. بعدش هم از فوت‌و‌فن‌های معدنکاری برایم گفت؛ طوری که یک روز به‌خودم آمدم و دیدم با اینکه مدرک کارشناسی ریاضی، کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی و دکتری مدیریت تکنولوژی با کلی موقعیت شغلی متفاوت دارم، اما میل و دلم همچنان مثل روزهای کودکی، به معدنکاری است.»

زنی پای نقاله
علاوه بر سختی و دشواری‌های شناخته‌شده معدنکاری از بروز خطر مرگ در غیر‌منتظره‌ترین حالت ممکن حتی آن هنگام که هنوز قناری‌های معدنی ته معادن زغال‌سنگ نفس می‌کشند تا احتمال قطع عضو بر اثر سقوط از ارتفاع در معادن شن و ماسه‌ کوهی، برای زنان معدنکار، رنج و فشارهای افزون‌تری نیز وجود دارد؛ مانند برنتابیدن فعالیت و حضور زنان در محیط معدن و حتی فضاهای نزدیک به آن. رنجی افزون که به جسارت و پشتکار لیلا باخت: «برای این کار و علاقه‌مندی من مخالفان زیادی صف کشیده بودند؛ مانند عمویم که یکی از مخالفان جدی کار‌کردن من در معدن بود. طوری که از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا پدرم را نیز همراه و هم‌رأی خود کند.» معدنکاری لیلا از اوایل دهه‌90 به‌صورت رسمی در کارگاه شن و ماسه آغاز شد. همراه پدرش لباس مناسب کار می‌پوشید و کلاه ایمنی را روی سرش درست‌و‌حسابی جاگیر می‌کرد و بعد، دستانش را داخل دستکش‌های چندلایه لاتکسی ساق‌بلند فرو می‌برد. به این فکر می‌کرد که  حتی اگر قرار باشد روزی مدیر یا صاحب معدنی شود پیش از همه باید از سختی‌های آن، درد کشیده باشد. روز نخست، کارش سبک بود؛ آشنایی با خط تولید و فرآوری، معدنچیان به تفکیک وظایف از رانندگان ماشین‌آلات لودر تا اپراتوران دستگاه‌های ماسه‌شور و نوارهای نقاله یا همان تسمه نقاله در بخش خُردایش سنگ‌ها. به‌تدریج کار، سنگین شد؛ طوری که زبری و زمختی لاشه‌سنگ‌ها با دستان کوچک لیلا سازگاری نداشت و از سویی سرفه‌های مکرر‌ برای ذرات معلق و پراکنده گردوغبار ناشی از خُردایش، کلافه‌اش می‌کرد.

وردست کارگر ساده تا مسئول فنی
مردان معدنچی، 2گروه شدند؛ یک گروه به بریدن و رفتن لیلا از معدن شرط بسته بودند (چون از پرت‌شدن راننده حفار از دره بسیار ترسیده بود) و گروه دیگر اما به سختکوشی او ایمان داشتند. گواهشان نیز این بود که او نه‌تنها با همه زنانگی‌اش، محکم پای معدنکاری ایستاده بلکه به ترقی علمی و عملی در معدن و پیشه معدنکاری می‌اندیشد؛ ترقی به واسطه تحصیل در رشته مهندسی معدن که زیرمجموعه همان علوم ریاضی بود که مدرکش را پیش از این در جیب داشت: «تا خوب و حرفه‌ای در معدن به قول معدنکارها، تاب بخورم، یک‌بار موقع پایین آمدن از کوه پایم پیچ خورد و یک‌بار هم از سنگینی جابه‌جایی لاشه‌سنگ‌های دپو، عضلات فوقانی‌ام قفل کرد. با این حال، زیاد مرخصی نمی‌رفتم و معمولا وردست معدنچیان چه کارگران ساده و چه مهندس و مسئولان فنی در قسمت‌های مختلف پا به پا می‌کردم تا صفر تا صد کار را یاد بگیرم. مثلا دوست داشتم جای راننده بیل مکانیکی بنشینم و حفاری کنم یا سر از مکانیسم‌های انفجاری معدنی دربیاورم. برای همین تصمیم گرفتم رشته تحصیلی مرتبط با این کار را ادامه دهم.» علاوه بر حمایت‌های پدر، همسرش نیز پشتیبانش بوده تا مشتاقانه به کند‌و‌کاو در دل طبیعت با همه مخاطرات، بپردازد.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید