زن جوان در تماس با پلیس، شوهر سارقش را لو داد
داماد دروغگو، دزد سریالی بود
الهه فراهانی- روزنامهنگار
شاگرد مغازه موبایل فروشی وقتی در فضای مجازی با دختری جوان آشنا و متوجه شد که او وضع مالی خوبی دارد خودش را تاجر ودانشجوی دکتری اقتصاد معرفی کرد و به خواستگاری دختر رفت و این شروع ماجرایی بود که با سرقتهای سریالی و دستگیری او گره خورد.به گزارش همشهری، از چند روز قبل گزارش موبایل قاپیهای سریالی دزدان موتورسوار به پلیس پایتخت اعلام شد و تیمی از مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری سارقان آغاز کردند. آنطور که مالباختهها میگفتند، سارقان 4نفر بودند که سوار بر 2 دستگاه موتورسیکلت میشدند و گوشی طعمههایشان را میقاپیدند. سارقان ماسک بهصورت داشتند و کلاه مشکی به سر. درحالیکه تحقیقات برای شناسایی و دستگیری سارقان موبایلقاپ ادامه داشت، زنی با پلیس تماس گرفت و اسرار این باند سرقت را که همیشه در سرقتهایشان یک دستکش سیاه میپوشیدند، فاش کرد. او گفت: نامزد من به نام آرش یکی از اعضای باند سارقان است. چند وقتی بود که به او مشکوک شده بودم تا اینکه دیروز فالگوش ایستادم و مطمئن شدم او یک سارق سریالی است. آنها اسم باندشان را گذاشتهاند، «سیاهپوشان» و آرش هم یکی از همان سیاهپوشان است. این زن ادامه داد: من و آرش در اینستاگرام آشنا شدیم. او به من گفت که تاجر است و وضع مالی خیلی خوبی دارد. مدام از سفرهای خارجیاش به دوبی میگفت تا اعتماد مرا بهخودش جلب کند. میگفت دانشجوی دکتری در رشته اقتصاد است و در زمینه خرید و فروش گوشی موبایل با پدرش تجارت میکند،حتی میگفت صاحب یک فروشگاه بزرگ موبایل در تهران است که البته بعد از عقد متوجه شدم همه حرفهایش دروغ بوده و در آن فروشگاه کارگری میکند، چرا که بعد از ازدواجمان متوجه رفتار مشکوکش شدم. گاهی موبایلش خاموش بود و موجب شد تا به او شک کنم. یک روز که در خانه مشغول صحبت با تلفنش بود، فالگوش ایستادم و پی به رازش بردم. او با همدستی 3نفر دیگر دست به موبایلقاپی در سطح شهر تهران میزنند.
دستگیری
پس از تماس نوعروس و سرنخی که او از سارق سیاهپوش و همدستش در اختیار پلیس قرار داد، مأموران با انجام اقدامات اطلاعاتی و پلیسی، موفق شدند آرش و 3همدستش را در عملیاتهای جداگانهای دستگیر کنند. هرچند آرش پس از دستگیری سعی داشت همسرش را گناهکار جلوه بدهد و او را یکی از اعضای باندش معرفی کند اما خیلی زود معلوم شد که گفتههای او دروغ است. اعضای باند سیاهپوش به سرقتهای سریالی اعتراف کردند و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتهاند.
گفتوگو
ازدواج اشتباه
آرش 30ساله است. او دانشجوی انصرافی رشته اقتصاد در مقطع کاردانی است اما میگوید انتخاب اشتباه در ازدواج، موجب شد که تبدیل به یک سارق سریالی شود. گفتوگو با وی را میخوانید.
انگیزه ات از سرقت چه بود و چرا تصمیم به دزدی گرفتی؟
چون شریک زندگیام را درست انتخاب نکردم. من بزهکار شدم بهخاطر انتخاب اشتباه . شاید اگر حواسم را جمع میکردم حالا اینجا نبودم.
بیشتر توضیح بده. چرا اشتباه انتخاب کردی؟
وقتی آدم از روی هیجان دروغی را میگوید، وارد یک بازی عجیب میشود و در آخر برای اینکه کم نیاورد، دروغ پشت دروغ میبافد. من با پگاه در فضای مجازی آشنا شدم. در قرار نخست فهمیدم که او خیلی پولدار است؛ البته به واسطه پدرش که تاجری موفق بود. طمع کردم و گفتم با دروغ بافی، ظاهر خود را موجه و وضعیت مالیام را خوب نشان بدهم تا از او کم نیاورم. میخواستم بعد از عقد که کار از کار گذشت، حقایق را بگویم اما پگاه با زیرکی متوجه اسرار من شد.
واقعیت زندگی ات چه بود؟
من دانشجوی انصرافی اقتصاد بودم ولی به پگاه گفتم دانشجوی دکتری در این رشته هستم. نه پدرم و نه من تا به حال پایمان را از کشور بیرون نگذاشتهایم اما به پگاه گفتم در زمینه تجارت گوشی تلفن همراه کار میکنیم. حتی به دروغ گفتم مغازهای که در آن کار میکنم متعلق به پدرم است اما در حقیقت شاگرد مغازه بودم. من از پدر و مادرم هم خواستم نقش بازی کنند و برایشان لباسهای گرانقیمت خریدم تا زمانی که به خواستگاری میرویم، کسی متوجه نشود که دروغ گفتهام اما همه این کارها یک اشتباه بزرگ بود.
پگاه چطور حرفهایت را باور کرد؟
خیلی خوب نقش بازی کردم. من آدم سخنوری هستم و طوری با او حرف زدم که به راحتی فریبم را خورد. اما برای اینکه شخصیتی را که به او نشان داده بودم حفظ کنم، نیاز به پول داشتم و مجبور به سرقت شدم. یک روز مردی به مغازه ما آمد و گفت میخواهد موبایل سرقتی بفروشد. او اغفالم کرد و گفت سرقت، درآمد بالایی دارد. من هم که میخواستم به پگاه و خانوادهاش ثابت کنم ثروتمندم، جذب باند سرقت شدم. هرچند خیلی سخت بود و من اصلا استعداد کار خلاف را نداشتم اما رفته رفته یاد گرفتم و ناچار شدم ادامه بدهم.
چرا بعد از عقد، حقایق را به نامزدت نگفتی ؟
دیگر افتاده بودم در راه دزدی. خجالت میکشیدم بگویم سارق هستم اما در نهایت دستم رو شد.