مشتریهای بسیاری که شتاب خرید و بازارگردی در خنکای صبحگاه پاییز دارند در مواجهه با بسته بودن مغازهها، ناگزیر گوشه و کناری منتظر مینشینند. برخیشان اما از بوی نان داغ و عدسیهای آبلیموزده کمطاقت میشوند و رد بو را میگیرند تا دکان قدیمی صبحانهخوری اصغراملتی که 26سال است نشانیاش را بازارروهای فراوانی در گذر درویش سراغ دارند و کارگران زیادی در آن به کسبِ بردن و آوردن سینی صبحانه از املت، نیمرو تا عدسی و بشقاب کره و عسل و مربا مشغول بودهاند؛ پیکهای کمسن و سال یا جوانی که هنوز هم تعدادیشان درحالیکه سینیهایی از املت به سر گرفتهاند در سراها و تیمچههای بازار در رفتوآمدند. مقابل دکان، تعدادی روی چهارپایههای چوبی کوتاه نشسته و معدودی دیگر ایستاده هستند. داخل دکان که عرض و طولی کمتر از 2در 4متر دارد، اصغراملتی، فکهای سیاه انبردست را به لبه داغ تابههای نیمرو و املت قفل میکند تا یکی یکی آنها را درون سینی بگذارد:«نیمروی عسلی واسه کی بود؟ دورچین هم میخواد؟» صدای پسری جوان که هنوز از تورم صبحگاهی تارهای صوتی، صدایش بم و گرفته است، شنیده میشود:«واسه منه حاجی. با دورچین چند؟». اصغر املتی، تابه دیگری روی شعله خالی اجاق میگذارد:«قابل نداره پسرم، مهمون باش. بدون دورچین 70تومن و با دورچین 90تومن». اغلب اوقات تا از قیمت انواع صبحانههایی که تدارک میبیند، حرف میزند، خاطرش پرت میشود به آن روزها که تازه کارش را دست گرفته بود و صبحانهچیان بازار، املت و نیمرو را در ازای چندتا اسکناس قدیمی هزار تومانی مقابل مشتری میگذاشتند و مرسوم هم بود هوای مشتریهای صبحانهخوری را که از راههای دور میآمدند، داشته باشند.
پنج شنبه 19 مهر 1403
کد مطلب :
237109
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/r0OvL
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved