پیانیستی که خود را مینواختپیانیستی که خود را مینواخت
داریوش مهرجویی از شب انتخاب مهمش برای سینمای ایران م یگوید
نگار حسینخانی
شاید خیلیها بخواهند از شکیبایی حرف بزنند. از شخصیت، مهربانی و صدای دورگهای که هیچگاه از کاسه پرهیاهوی سرشان خارج نشد و همواره در زاویهای، کمانه کرد و خود را به دیوارههای جمجمهشان کوبید؛ دچار آن رگ پنهان رنگها هستی/ دچار یعنی/... عاشق. اما صحبت از شکیبایی حق داریوش مهرجویی است؛ او که با نقشهایی ابتدا خسروی سینمای ایران را بر پرده نشاند و بعد با سپردن حمیدهامون به او، شکیبایی را به ذهنهایمان منگنه کرد. از مهرجویی خاطره آن شب را پرسیدیم که خسرو را روی صحنه تئاتر دید و اینکه بهنظرش سینمای ایران چه ظرفیتی برای بازتولید چنین بازیگرانی در خود دارد.
در عکسی که از خانواده شکیبایی در اختیار ما قرار گرفته، او در پشت صحنه تئاتری دیده میشود که شما برای ایفای نقش حمید هامون انتخابش کردید. چه شد که خسرو شکیبایی را با همه ظرفیتها و پتانسیل بالقوه بازیگری، بهعنوان یکی از ماندگارترین چهرههای سینمایی ایران انتخاب کردید؟
برای انتخاب نقش حمید هامون هنرپیشه و غیرهنرپیشه، موزیسین و منتقدان بسیاری را زیرنظر گرفتم و از آنها عکاسی کردم. راضی نمیشدم تا اینکه هایده حائری برای تماشای نمایش «بلیت تئاتر» دعوتمان کرد. همانجا بود که خسرو را دیدم. بهعنوان نقش اول صورتش را سفید کرده بودند. از صدا، چهره و بازیاش خوشم آمد. پس از آن به خانهام دعوتش کردم و با هم درباره نقشاش صحبت کردیم. جلسههای تمرین گذاشتیم و پس از آن بیتا فرهی پدیدار شد. آن زمان این شانس با ما بود که از حضور این دو بازیگر در هامون بهرهمند شویم.
با توجه به اینکه شکیبایی در فیلمهایی بازی کرده بود، اما چندان توفیق دیده شدن نداشت، آیا در مراحل فیلمبرداری، هیچگاه همکاری با او برایتان مشکلساز نشد؟
شکیبایی استثنایی بود. با او در فیلمبرداری بسیار راحت بودم. در خسرو هیچگونه خودخواهی، خودبینی و تفرعنی دیده نمیشد. خاکی بود و اخلاقش بهگونهای بود که با همه کنار میآمد. مهربان و بخشنده بود و با بیتا فرهی، نقش مقابلش، بسیار تمرین میکرد.
بعدها این همکاری در فیلمهای دیگر ادامه پیدا کرد. چه ویژگیای این همکاری را دنبالهدار میکند؟
خوشقلبی و انساندوستی شکیبایی بهعنوان بازیگر زبانزد بود. از نقشهایی که ایفا میکرد به وجد میآمد. پس از هامون با او در فیلم «بانو» و «سارا» هم همکاری داشتیم. گرچه در «سارا» نقش دوم را بازی کرد، اما در آن نقش هم خوب ظاهر شد. برای خسرو مهم نبود نقشاش کم و زیاد باشد، یا نقش اول یا دوم و آخر را به او بسپارند. او بازیگری حرفهای بود و مثل پیانیستی که خود را مینواخت، شکیبایی در نواختن خود کمنظیر بود.
چه اندازه توجه شکیبایی به ادبیات و کتاب، او را برای شما بازیگر ویژهای کرده بود؟
برای بازیگر، غیر از ادبیات، دانستن همه هنرها و علوم ضروری است. هنرمند باید نقاشی، موسیقی، شعر، روانشناسی، فلسفه و علوم اجتماعی بداند و خود را مملو از دانش کند. بازیگری تنها ادا درآوردن و بازی نقش دیگران نیست. او باید به مثابه هنرمند در نقش فرو رود و مدام در حال تغذیه خود باشد.
خیلیها از شکیبایی با لفظ دلنشین استفاده میکنند. آیا انتخاب درست نقشهایش در این تصور تأثیرگذار بود؟
خسرو شکیبایی بازیگری سمپاتیک بود؛ کسی که تماشاگر از اینکه نگاهش کند و صدایش را بشنود لذت میبرد. اما برای بازی خوب تنها بازیگر کافی نیست. آن نقش باید درست نوشته شود؛ از نظر میزانسن تا کارگردانی. همهچیز باید در جای درست خود قرار بگیرد. متن ضعیف از بهترین بازیگران هم نمیتواند به خوبی استفاده کند تا نتیجه مطلوبی ارائه شود.
آیا میتوانید جایگزینی برای شکیبایی در سینمای ایران نام ببرید؟
در سینمای ایران حتما بازیگران خوبی حضور دارند. کمتر فیلمها را دنبال میکنم، اما ایرانیها فطرتا بازیگرند و ورای شخصیت خود شخصیتهایی دارند که این بازی در شخصیتهای مختلف محصول جامعهای است که در آن زندگی میکنند. همه در ایران دچار بازیگریاند. اما مهم متنی است که باید بازی کنند. ممکن است نوازنده خوبی با نتهای نادرست، هیچگاه نتواند موسیقی خوبی بنوازد. مهم متن و کارگردانی است که از آن بازیگر باید بهترین محصولش را استخراج کند. سینما با متن و دیالوگ و شخصیتپردازی است که جان میگیرد و ماندگار میشود. سینما ایده و فکر است. از این طریق است که فیلم نیز ریتم پیدا میکند. بهعبارتی بازیگر تعبیر اندیشههای کارگردان است.
اگر بخواهید از شکیبایی بگویید چطور تعریفش میکنید؟
شکیبایی حرفهای بود؛ سمپاتیک و دوستداشتنی. اطوار و صدایش از سادگیاش نشأت میگرفت و در آن غلو نداشت. اینها بود که او را شکیبایی میکرد.
برای انتخاب نقش حمید هامون هنرپیشه و غیرهنرپیشه، موزیسین و منتقدان بسیاری را زیرنظر گرفتم و از آنها عکاسی کردم. راضی نمیشدم تا اینکه هایده حائری برای تماشای نمایش «بلیت تئاتر» دعوتمان کرد. همانجا بود که خسرو را دیدم