• دو شنبه 5 آذر 1403
  • الإثْنَيْن 23 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 25
یکشنبه 8 مهر 1403
کد مطلب : 236056
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/xGDPP
+
-

پذیرایی‌روی ریل

درباره افرادی که کارهای خدماتی مرتبط با ایستگاه، قطار و ریل‌هایش را انجام می‌دهند

زندگی
پذیرایی‌روی ریل

سحر جعفریان- روزنامه نگار

گرگ و میش صبح است، هوا میل به پاییز دارد و اینجا، سکوی مسافرگیری ایستگاه قطار در میدان راه‌آهن. راننده نیسانی که دقایقی پیش از مسیر پردیس راه‌آهن به سکو راه یافته، گوش به فرمان بی‌نای کاظم خوابانده و آهسته دنده عقب می‌راند: «بیا...بیا...خوبه وایستا.»عرق پیشانی‌اش را می‌گیرد و قفل اهرمی را  از در اتاقک نیسانش برمی‌دارد. کاظم که مسئول توزیع یکی از معروف‌ترین کترینگ‌های سازمانی ا‌‌ست به چند کارگری که لباس یکدست سرمه‌ای به‌تن دارند و عقب تر منتظر ایستاده‌اند: «دست بجنبونید؛ اول پک‌های پذیرایی تشریفات رو ببرید قطار 5ستاره، بعد هم پک‌های معمولی رو برسونید قطار 3ستاره. زود باشید؛ آشپزا و مهموندارا چشم به‌راهند.» تا کارگران پک‌های پذیرایی را از نیسان، خالی و در قطار، پر کنند. عماد و باقر که از نظافت‌چیان باسابقه شرکت‌های ریلی هستند، واگن‌ها را با شست‌وشو ورفت‌وروب، پاک و پاکیزه کرده‌اند. این درست زمانی‌ است که محمد، مهندس مکانیک حمل‌ونقل راه‌آهن و بهادر و بیوک، تعمیرکاران همراهش، سر از زیر چرخ‌های لوکوموتیوی که دقایقی دیگر با همه مسافرانش بنای رفتن دارد، بیرون می‌کشند. اما رئیس قطار، لوکوموتیورانان، مأموران فنی و ترمزبان همچنان در کار خود هستند. پاشا، آخرین دکمه‌های دو ردیفه لباس فرمش را که به سبک سرآشپزان ایتالیایی دوخته شده، می‌بندد و به آیدا و محمد، زوج مهماندار قطارهای پرستاره ملحق می‌شود. آنها سعی دارند پیش از جمال که بلیت‌بان و سرگرم کنترل بلیت مسافران است از مهیا کردن تشریفات ورودی، آسوده شوند. اینان جمعی از مشغولان به قطار هستند که هر یک قصه‌هایی شنیدنی و خواندنی دارند.

رخصت رئیس، سوت قطار و مهماندار کدبانو
رئیس قطار، مردی سن و سال‌دار است که خمیدگی قامتش از کهولت در شق و رقی پارچه لباس فرمش که الگویی ساده و کلاسیک دارد، پنهان شده. در فواصل زمانی کوتاه، پیچ تنظیم کانال تلفن بی‌سیمش را می‌چرخاند و هر بار با نزدیک کردن آن به دهان و گوش خود، تأیید سلامت سفر را از مأمور بازدید فنی، ترمزبان، لوکوموتیوران یا راهبر، راهبان، مسئول سکوی مسافر و بار، کارگزار واگن‌های مولد برق و بخار و متصدی کنترل ترافیک که در اتاقکی شبیه به برج مراقبت فرودگاه با کلی نمایشگر در پیش، نشسته، می‌گیرد. سفر بر مسیر آهنی با گوش‌گیر شدن صدای خاطره‌انگیز قطار آغاز می‌شود.حالا، مسافران بر جای خود در کوپه‌ها قرار گرفته و از شیشه بدون‌لکه پنجره، بیرون را می‌پایند. آیدا و محمد، زوج مهماندار نیز پیش از آنکه رامین، سرمهماندار بخواهد امری را یادآور شود، به شتاب می‌افتند. زوجی که ابتدا همکار بودند و کمی بعد از آشنایی از حدود 3سال پیش به سر و همسری یکدیگر درآمدند. اتفاقا خطبه عقدشان در نخستین سیری که به ایستگاه مشهد داشتند در آستان
 امام رضا(ع) خوانده شد. آن سیر را هیچ از یاد نمی‌‎برند. درس و تحصیلِ همین کار را خوانده‌اند و از این روست که به خوبی، آنطور که خوشایند مسافران باشد، پروتکل‌های پذیرایی ویژه قطارهای یک تا 5ستاره و حتی سیرهای اختصاصی و تشریفات را رعایت و اجرا می‌کنند. سرمهماندار، برای سهولت و کیفیت‌بخشی به مهمانداری نیروهایش، واگن‌ها و کوپه‌ها را میان‌شان تقسیم کرده است. آیدا با ترولی طبقاتی و انباشته از پک‌های میوه، میان‌وعده و نوشیدنی در راهروی باریک حاشیه واگن‌های 4نفره جلو می‌رود و خندان و آراسته، منوی پذیرایی را در اختیار مسافران قرار می‌دهد.

آشپزی در چاله‌های ریلی!
در کوپه آشپزخانه، پاشا آستین‌هایش را بالا زده و با وجود تکان‌های گاه و بی‌گاه قطار در اثر حرکت به تزئین بشقاب‌های پیش‌غذا و بعد هم دسر مشغول است. از چاله‌های هوایی الهام گرفته و به این تکان‌های گاه و بی‌گاه می‌گوید «چاله‌های ریلی!» پاشا آشپزی را از پدرش که دیگ‌های غذاهای عروسی و عزا را بار می‌گذاشت، یاد گرفته؛ برنج را با آب سرد بشوید و با آب گرم دَم بیندازد، به جای پودر دارچین با چوب دارچین قیمه را طعم دهد و یا ماهی‌ها را در پیاز خلالی نه رنده شده تفت دهد؛ هر چند این فوت و فن‌های خوشمزه تا قبل از شیوع کرونا، بیشتر به کارش می‌آمد. کرونا که همه‌گیر شد ابلاغیه‌های مکرر از این سازمان و آن سازمان آمد که‌غذای مسافران قطار باید آماده و بسته‌بندی شده سرو شود.
با این‌حال گاهی پاشا به سفارش مسافرانی که گیاهخوار یا رژیم هستند و یا خانم‌های باردار، کودکان، بیماران و سالمندان، غذاهایی ساده و سریع‌طبخ کند. هنوز دستش به‌کار است که در سرش، یاد خاطره سفر قبل می‌افتد؛ سیری با قطاری مجلل که مسافرانش منتظر بودند هر چه زودتر به کوپه بزرگ رستوران با آن میز و صندلی‌های شیک و فضای عطرآگین که اشتها را می‌گشود، راه یابند. اما هیچ‌یک از این وسوسه‌اندازها نتوانسته بود پیرمرد مسافر را از خوردن یتیمچه، غذای مورد علاقه‌اش که مثل همیشه، مونس‌خانم تدارک دیده بود، آن هم کنج کوپه شخصی و در کنار یکدیگر منصرف کند. سختش بود اما خود را به کوپه آشپزخانه انتهای واگن شماره یک رسانده بود تا غذایش را داخل فر گرم کند. پاشا در کشاکش این خاطره است که پسرش، ارسلان با لبخندی پهن نمایان می‌شود. پاشا سالی 2مرتبه دست عیال و ارسلان را می‌گیرد و با خود به سیرهایی که در ایستگاه آخر و مقصدشان، فرصتی چندروزه برای تفریح دارد، می‌برد.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید