![لهجه و تنوع زبان](/img/newspaper_pages/1397/04%20TIR/28/6-7/13910810000264_PhotoL.jpg)
لهجه و تنوع زبان
![لهجه و تنوع زبان](/img/newspaper_pages/1397/04%20TIR/28/6-7/13910810000264_PhotoL.jpg)
روبرت صافاریان
بچه که بودیم، در خانه ارمنی را به لهجه منطقهای که پدرومادرمان اهل آن جا بودند ــ روستایی از دهستان کمره در نواحی مرکزی ایران ــ صحبت میکردیم. مدرسه ابتدایی که میرفتیم همه بچهها به همین لهجه، یا به لهجههای نزدیک به آن، حرف میزدند؛ چون آنها هم مثل ما فرزندان نسل اول مهاجران به تهران بودند و اصلاً متوجه نبودیم که لهجه داریم. لهجه وقتی معلوم میشود که با گروههایی از همزبانان در تماس قرار میگیری که لهجه ندارند یا فکر میکنند، ندارند.
در واقع آنها لهجه خودشان را بهعنوان استاندارد تلقی میکنند و به باقی میگویند لهجه دارند. لهجه اصلاً رنگوبوی محلی زبان است که بیشتر در آهنگ سخن گفتن خود را نشان میدهد و البته در برخی کلمهها و قواعد دستوری. البته این تفاوتها نباید به اندازهای باشند که فهم کلام برای دیگر سخنگویان آن زبان ناممکن شود. به هر روی، از وقتی وارد دبیرستان شدیم و با کسانی همکلاس شدیم که «بدون لهجه» صحبت میکردند، فهمیدیم که حرف زدن ما «دهاتی» است و این گویی عیب است و بهخاطر این مورد تحقیر و تمسخر قرار گرفتیم و سعی کردیم هرچه سریعتر لهجهمان را کنار بگذاریم و مثل آنها حرف بزنیم. بله! این طوری است که زبان از تنوع تهی میشود و همه مثل هم حرف میزنند و شکل حرف زدن آدم میتواند وسیلهای برای تحقیر عدهای و برتریجویی گروهی دیگر بهحساب بیاید. تصور کنید اگر یزدیها و اصفهانیها و آبادانیها همه فارسی را مثل هم حرف میزدند، آن موقع زبان فارسی حتماً چیزی را از دست میداد.
در این میان اما به یک نکته توجه کنیم. لهجههای اصفهانی و... همه همارز و گونههای بومی زبان فارسیاند، اما دلیل لهجه داشتن بسیاری از آدمها این است که زبان مادری آنها زبان دیگریست و آنها آهنگ آن زبان را با خود به زبان جامعه بزرگ میآورند. آنها برخی از ساختارهای زبان جدید را خوب نیاموختهاند و زبان جامعه بزرگ را « جوری» حرف میزنند که معلوم میشود؛ مثلاً ارمنی یا ترکاند یا... برخورد جامعه بزرگ به این لهجهداران پیچیده است. مرز باریکی است بین شیرین تلقی کردن یک لهجه یا مسخره کردن آن. معمولاً برای بازسازی این لهجهها در فیلمها و ادبیات، در آنها اغراق میکنند؛ مثلاً در فیلمها ارمنی یا ترکی را طوری حرف میزنند که در واقع شباهت بسیار دوری با لهجه واقعی گویندگان آن زبانها دارند. درباره لهجه ارمنی در فیلمها، میتوانم بگویم دیگر هیچ ارمنیای آن طوری حرف نمیزند. این کار میتواند شوخی و از سر تحبیب باشد یا تمسخر و از سر تحقیر. بازسازی لهجه معمولاً با اغراق همراه است و برای خود گویندگان آن لهجه هرگز پذیرفتنی نیست.
نمیدانم فیلم «یه حبه قند» رضا میرکریمی را دیدهاید یا نه. داستان فیلم در یزد میگذرد و همه شخصیتها با لهجه شیرین یزدی حرف میزنند. در سفری به یزد و گفتوگو با یزدیها صحبت این فیلم پیش آمد و همه گفتند که یزدی حرف زدن بازیگران این فیلم خوب نبوده و اصلاً راضی نبودند. درحالیکه ما بینندگان تهرانی که از لهجه یزدی تصوری کلی در ذهن داشتیم، از این رنگ بومی فیلم خیلی خوشمان آمده بود. در همین سفر متوجه شدم لهجه چه نقشی در احساس تعلق به یک گروه یا جماعت بزرگی از مردمان دارد. همراهم با من به فارسی معمولی حرف میزد، اما تا رسیدیم به ورودی پارکینگ فرودگاه سوئیچ کرد به یزدی و با مردی که در اتاقک نشسته بود به لهجه خودشان چند کلمهای رد و بدل کردند و این کاری بود که از من برنمیآمد و معلوم میکرد من نسبت به آن گروه خارجیام.
شخصاً به تجربه به این نتیجه رسیدهام که نه لهجهام را پنهان کنم و از داشتن لهجه شرمنده باشم و نه برعکس اصرار داشته باشم که با لهجه غلیظ ارمنی صحبت کنم. سعیام این بوده که فارسی را بهاصطلاح استاندارد یا «درست» صحبت کنم، اما میدانم که به هر رو تهلهجهای دارم؛ مثل خیلیهای دیگر که تهلهجههای دیگر دارند.با این حال، چهکسی گفته که این لهجهها و تهلهجهها «درست» نیستند و فارسی استاندارد که همان لهجه تهرانی تعدیل شده است، «درست» است. وقتی اصلاً لهجه نداری انگار به هیچ جا تعلق نداری و این خیلی هم خوب نیست. در ضمن تسلط به زبان به معنی سخن گفتن به آهنگ زبان معیار نیست.
فیلمسازی آلمانی داریم به نام ورنر هرتزوگ که فیلم مستند هم میسازد و در بسیاری از فیلمهایش خودش به زبان انگلیسی حرف میزند. او انگلیسی را از نظر ساختار جملهها و تسلط بر کلمات بسیار خوب حرف میزند، اما لهجه آلمانیاش کاملاً آشکار است و هیچ کوششی برای پنهان کردن آن نمیکند و به گمانم حتی تا حدودی از آن بهعنوان یکی از عوامل جذابیت فیلمهایش استفاده میکند.